Friday, March 31, 2006



متاسفانه در اين نامه ناآگاهانه به جاى ملت ترك ٬ تعبير استعمارى بي اساس و فراافكنانه پان ايرانيستى ملت آذربايجان بكار رفته است كه ميبايست تصحيح شودּ عمده ترين مليت ساكن در ايران٬ مليت ترك نام دارد كه بخش بزرگى از آن در آذربايجان ساكن استּ اما به همه حال در اين كشور٬ مليتى بنام آذربايجان وجود نداردּ وئبلاگ

نامه علیرضا نظمی به مصطفي هجري

دوست گرامی، جناب مصطفی هجری دبیر کل حزب دموکرات کردستان

درود های گرم من و ملت آذربایجان را بپذیرید. برای شما و یاران پر تلاشتان در احقاق حقوق حقه ملت مبارز کرد آرزوی توفیق دارم.

جناب هجری، شما خوب میدانید که درمسیر این مبارزات حق طلبانه، چه اغراض و دسایسی کمین کرده اند که ما را، اگر نه بدست خود، اقلا بوسیله یاران خویش، از پای در آورند.

من همیشه گفته و نوشته ام که ارزانترین و آسانترین شیوه "دشمن" در هر ایده و ساختاری که باشد، ایجاد تنش، نفرت، و برخورد، بین ملل مظلومِ ترک و کرد خواهد بود تا خون پاک این دو ملت شریف را، در سر زمین های خود، آذربایجان و کردستان جاری و نهالِ شوم "استعمار فرهنگی، اقتصادی، ملی، و نظامی" را آبیاری، و با ثمرات مسموم آن، جوانان ما را "تخدیر" و ملل ما را"تحقیر" کند، و ما را در این پیکار مقدس منحرف، و آمال ملی ما را نقش بر آب سازد. چه خوش باوریِِِ گرانبهائئ خواهد بود اگرساده لوحانه، دسیسه و تلقین دشمن را بپذیریم و اجازه دهیم که اعدام کنندگان شهید قاضی محمد، و شهید فریدون ابراهیمی، امروز، با ما مجزا، عشوه گری کنند و جدا، جدا نرد دوستی ببازند و افکارمان رابه بازی بگیرند. این گرانبارترین و جبران ناپذیرترین تهلکه تاریخِ مللِ ما خواهد بود.

اگر بتوان قبول کرد که بعضی از برهه های خاصِ تاریخ، از حساسیت سیاسی بیشتری برخوردارند، بی تردید باید اذعان نمود که برای ملل ما، امروز، روزِ "آزمایشِ تاریخ " است.

ملت نجیب آذربایجان کوله بار گرانی از "جوانمردی ها و ناجوانمردیهای تاریخ" و تاریخ سازانِ ملل متفاوت را، بدوش میکشد، ونتیجتا، با یاد آنها، مشعوف و ملول میشود.

همجواری و همزیستی تنگاتنگِ ملل ترک و کرد نیز، طبعا، مثمرِ خاطرات شیرین و دل انگیز، و تلخ و دل شکنی بوده است. مرحوم پیشه وری هنگام عزیمت به تهران برای مذاکره با قوام، در جواب نگرانی های مسولان امور، درپای هواپیما، در حالیکه دست بر شانه شهید قاضی محمد داشت، گفت: اگر من امروز، به ضرورت، به تهران میروم، جای نگرانی نیست، برادر بزرگوارم قاضی محمد درآذربایجان است. از بیان این واقعیت، خوشحالم که "حافظه تاریخی" ملت نجیب و قدرشناس آذربایجان، خاطرات شیرین حکومتهای ملی آذربایجان و کردستان را با دلگرمی مطمح نظر ساخته و آنها را بعنوان خاطرات "ملت کرد"، در حافظه تاریخی خود زنده نگهداشته است. درست همانگونه که، با مناعت و بزرگواری خاصِ خویش، غارت وچپاول گری های سمیتقو را بنام "یک غارتگر وقاتل" بی ارتباط به هویت قومی و ملی او، به بایگانی راکد، انداخته است.

جناب هجری، من به دلایل محلی، شغلی، خانوادگی، و کسب و کار شخصی، با اغلب بزرگان عشایر ساکن در نوارِ غربیِ سرزمینِ آذربایجان، سابقه مودت، و دوستی دارم. من و آنها، هر دو، خوب میدانیم که حتی آنزمان که مرسوم نبود، من هم در حدِ آنها، از مظلومیت شان رنج برده ام وبه مصالح و حقوق حقه شان پای بندم. امیدوارم شما و همکارانتان نیز این تذکرات را با همان حسن نیت و صداقت و دلسوزی تلقی کنید که آحاد ملت شریف کرد، درسردشت، ساوجبلاغ، سلدوز، مرگور، ترگور، صومای، برادوست، و کنار بروژ خواهند پذیرفت، واگراز آن، ممنون نشدید، اقلا دلگیر نشوید و اجازه ندهید که شرایط لحظه ای و متغیرِ جهانی و مصالح آنیِ جهانمداران، صد ها سال همزیستی گذشته ما را مخدوش، و آینده مان را مشکوک نموده و به حکومت آپارتاید تهران فرصت دهد که مبارزات عدالت خواهانه ما را، با تحمیلِ جنگ داخلی و برادر کشی عقیم کند.

من بخوبی میدانم که در هرملتی "ارتدکس" هائئ هستند که بیمار گونه به آرزوهای توسعه طلبانه و دور از عقلِ خود چسبیده، و مانع هرگونه آرامش، اتفاق و دوستی میشوند طبعا ملل کرد و ترک نیز از این بیماری و بیماران مبرا نیستند ولی رهبری ها،باید، با احساسِ مسولیتِ خطیر، واقع بینی، وانتخابِ مصالحِ مقدور را، به مطامح و مطامعِ دور از عقل و محال، ترجیح دهند.

در دهه گذشته، من بعنوان مبلغ فلسفه حسن نیت، دیپلوماسی و تعامل در مسئلهِ ترک و کرد، نقشه خیالیِ ، مثلا "کردستان بزرگ" را دیده، وآنرا، بعنوان اَعمالِ افراطیونِِ غیر مسئول، توجیه کرده ام، گزارشاتِ مستندِ وجود آنرا در اتاق کار جناب بارازانی با نام "کردستان الکبری" به توقعات خارج از مرزِ بیگانگان، تعبیر نموده ام، ، حتی همان نقشه را در اتاق کنفرانس حزب دموکرات کردستان در استکهلم شخصا، دیده، و به توضیح جناب خالد عزیزی اعتماد کرده ام که"این خواسته حزب ماا نیست ونمیتوان انکار کرد که ما هم تندروانی داریم". من، حتی، ائتلاف حزب شما و پان ایرانیستها را در پاریس نیز، بعنوانِ یک تصمیم "عجولانه، کوتاه بینانه، و غیر مرکزی" پذیرفته ام،. با حوصلهِ تمام، اعمال پ ک ک و پژاک را هم، از نیات حزب دموکرت کردستان جدا میدانم، و گفته شهید قاسملو را بیاد دارم که آنها را گروه تروریست معرف کرده است. ولی برای توجیه مصاحبه آقای رامبد لطف پوری در ارگان مرکزی حزب دموکرات کردستان از هر گونه سلاح تعبیر و تفسیر و توجیه خوش باورانه، خلع شده ایم و حتی خوش نیتی من و بزرگواری ملت کهنسال و عظیم آذربایجان و ملل و دول ترک همجوار، بازی ِ "من نبودم دستم بود" را بیش از این قابل قبول و تحمل، نمیدانند.

جنابِ هجری، من بعنوان یک دوستدار واقعی ملت کرد، و همسنگر شما در راه احقاق حقوق حقهِ ملل ایرانی، از جنابعالی انتظار دارم با صدور بیانیه ای، تمام این احساسات تند و غیر مسوول را متهم، و برای همیشه به دسیسه های دشمن که از کوتاه ترین راه، یعنی از دهانِ تندروان کرد و ترک، میل بخون کشیدن سرزمین ما را دارد نقطه پایان بگذارید.

من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو، خواه از سخنم پند گیرو، خواه ملال

بیستم مارچ 2006
دوستدار شما
دکتر علیرضا امیر نظمی افشار
کمیسیون دیپلماتیک آذربایجان جنوبی

جوابيه دبير كل حزب دموكرات كردستان به دكتر عليرضا نظمي

در آذربایجان دو ملت ترک و کرد محکوم به زندگی در کنار هم هستند

آقای دکتر علیرضا نظمی افشار، دوست عزیز نامه پر مهر و دلسوزانه تان را دریافت نمودم. از ابراز احساسات مسئولانه شما در رابطه با حفظ و تقویت دوستی و برادری میان دو ملت ترک و کرد ساکن آذربایجان سپاسگزارم و از شخص فرهیخته ای مثل جنابعالی جز این انتظاری نیست. من و حزبم گذشته های تلخ و شیرینی را که این دوملت در آذربایجان با هم سپری کرده اند، دسیسه های حکومتهای توتالیر پهلوی و جمهوری اسلامی، مداخلات بیگانگان و اعمال و گفتار نا مسئولانه افراطیونی از هر دو بخش را در ایجاد فضای متشنج و کاشتن بذر نفاق در میان هر دو ملت کرد و ترک را بیاد داریم و از تکرار آنها همیشه نگران و در اندیشه هستیم. در آذربایجان دو ملت ترک و کرد محکوم به زندگی در کنار هم هستند، به همین جهت حزب ما پیوسته در صدد تقویت احساس دوستی و همسایگی میان آنان بوده و هیچ نغمه ناسازی در میان آنان را به نفع هیچکدام ندانسته و نمی داند. من بر این باورم که تقویت این احساس میان آنان در برهه کنونی بیش از گذشته ضروری است و وظیفه احزاب و شخصیتهای مسئول منطقه در این راستا قرار گیرد. درج مصاحبه رامبد لطف پوری که دقیقا در جهت عکس سیاست حزب دزاین زمینه میباشد در روزنامه "کوردستان" اشتباهی بوده است که از طرف انتشارات حزب ما روی داده و ما به محض اطلاع از آن در وب سایت حزب توضیح دادیم که این مطالب نظر مصاحبه کننده است نه نظر حزب دمکرات کردستان ایران و در شماره آینده روزنامه "کوردستان" نیز این توضیح را درج خواهیم کرد، تا هیچگونه شبهه ای در این مورد باقی نماند. ضمنا لازم به ذکر است که سیاست حزب دمکرات در تقویت حسن همجواری و همزیستی میان همه ملل ایرانی به ویژه دو ملت ترک و کرد از آنجمله در زمان دو حکومت جمهوری کردستان و حکومت ملی آذربایجان در سالهای-25-1324- بر شما و همه برادران آذری که آشنائی مختصری با تاریخ این منطقه داشته باشند کاملا روشن است ، لذا چنین اشتباهاتی از هر طرف که روی دهد نباید موجب نگرانی باشد. به ویژه که شخص مصاحبه کننده نه از اعضای رهبری حزب و سیاستگزاری حزب می باشد. دوست شما مصطفی هجری 26

مارس 2006


Read more!



باتی سینیرلاریندا کورد قیرغینی..

ترور خونين در شهر ماكو

بعد از ظهرروز پنج شنبه 10/11/85 در روستاي يولاگلدي ( يكي از روستاهاي نسبتا بزرگ منطقه در مسير جاده ترانزيت قرار دارد و جمهعيت آن در حدود 3800 نفر مي باشد.) ترور خونيني توسط نيروهاي مسلح كرد صورت گرفت.

شرح ماجرا از اين قرار است كه ماشيني كه سرنشينان آن از اكراد مسلح بوده اند در برابر پاسگاه سيار نيروي انتظامي كه در اين روستا مستقر شده بود نگه داشته و از داخل آن شروع به تير اندازي كرده اند كه در طي آن دو تن از اهالي اين روستا و يك سرباز وظيفه نيروي انتظامي شهيد شده و يكي لز ريش سفيدان روستا زخمي شد.

شخص زخمي شده با نام حاج نوروز سابقه رهبري چند درگيري با اكراد را در اين روستا دارد. و اين احتمال وجود دارد كه هدف اين ترور اين شخص بوده است.

گفتني سات انجام اين ترور در روز روشن و در داخل روستا و مقر پاسگاه حاكي از آن دارد كه اين نيروها با قصد ايجاد وحشت در دل اهالي منطقه قصد آنرا دارند كه مردم را وادار به كوچ كردن از اين مناطق بكنند . اين سياستي است كه در اوايل انقلاب هم توسط اين نيروها دنبال شده كه در نتيجه آن ده ها روستاي اين منطقه از سكنه ترك خالي شده و تنها كردها در آن ها سكونت گزيدند. و به نظر مي رسد كه تا حدودي در اجراي اين سياست موفق بوده اند.

آرانلي.

افراد مسلح سه تن از پرسنل يك پاسگاه مرزي ماكو را کشتند

به گزارش خبرگزاري فارس در اثر حمله تروريستهای وابسته به گروه جدائی طلب پژاك سه تن از مرزبانان ايران در يك پاسگاه مرزي ماكو کشته شدند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري فارس از اروميه ، عصر ديروز افراد مسلح گروه پژاك به يك پاسگاه مرزي در نزديكي روستاي يولدا گلدي شهرستان ماكو حمله كردند كه بر اثر آن سه تن از پرسنل اين پاسگاه کشته شدند و يك نفر نيز مجروح شد.
بنا بر اين گزارش ، نيروهای پژاك پس از اين حمله منطقه را ترك كردند.

کشته وزخمی شدن 17مرزبان

آفتاب: در درگيري هاي نيروهاي پ. ك. گ و مرزبانان ايراني 7 مرزبان ايراني كشته و 11 تن زخمي شدند. زمان درگيري سه شنبه و در مرز ايران و تركيه بوده است.

کشته شدن سه تن از ماموران سپاه در نقطه مرزي سلماس

سه تن از ماموران سپاه پاسداران در درگيري با نيروهای گروه پژاك (جدائی طلب کرد) در منطقه مرزي شهرستان سلماس کشته شدند.به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين ماموران اهل شهرستان خوي، ماكو و مرند بودند كه سه‌شنبه شب پيكرشان را از مرز به شهرستان سلماس منتقل كردند.


Read more!



حركات مشكوك كردها در شهر تاريخي و ترك نشين مراغه

طبق اخبار رسيده از شهرستان مراغه طي چند روز گذشته عده‌اي از كردها به اين شهر آمده و با اعمال كاملا مشكوك اقدام به عكسبرداري و فيلمبرداري از مناطق مهم و نيز تاريخي اين شهر نموده‌اند. لازم به توضيح است كه قبلا نيز گزارشاتي مبني بر اينكه برخي از اكراد كه خود نيز مسلح مي‌باشند به بهانة فروش تيغ و ساعت و چاي مريم و پوشاك و غيره در اين شهر حضور يافته و اقدام به شناسايي مناطق مذكور نموده و به برگزاري جلسات محرمانه مي‌پردازند.

البته علاوه بر اعمال جاسوسانه طي سالهاي گذشته چندين بار مشاهده شده است كه كردها كتابهاي غير مجاز خود را كه اكثرا مضمون ملي و تجزيه طلبانه و ضد آذربايجاني و ترك داشته كه در شهرهاي كردستان قادر به چاپ و تكثير آنها نيستند را در اين شهر كپي و چاپ و تكثير نموده‌اند.نمونة بارز آن كتابي به نام كردستان بزرگ كه حاوي نقشة خيالي اكراد بود، در آن بسياري از شهرهاي آذربايجان از جمله مراغه و بناب و قوشاچاي جزو شهرهاي كردستان محسوب شده بود!


Read more!

Saturday, March 25, 2006



راديو بي بي سي: اروميه و سلدوز مزاحم آرمان كردستان هستند

طرح هلال آمريكا

در فصل گذشته در موارد زياد از موقعيت خاص جغرافي منطقه سلدوز بحث‌ها شد كه كه اين موقعيت و شرايط خاص هميشه در امور بين المللي مسئله ساز بوده است.

پس از كودتاي عبدالكريم قاسم در عراق (1337) شرايط بين المللي در مورد منطقه نفت خيز خليج فارس به ضرر آمريكا و غرب تمام شد. سلطه آنان در منطقه مذكور سخت متزلزل شده بود چرا كه حضور رقيب قدرتمندي بنام شوروي را در خليج مشاهده كردند تنها راهي كه به نظر كارشناسان كاخ سفيد رسيد «طرح هلال» ناميده شد.

كليات طرح هلال كه گاهي هلال سبز ناميده مي‌شد بدين شرح بود: مديترانه ـ لبنان آزاد ـ كردستان آزاد ـ خليج فارس.

اين حصاري بود كه اولاً مانند سدي در پيش روي شوروي كشيده مي‌شد تا كمونيست‌هاي تزار انديش، براي عملي كردن «وصيت پطر كبير» نتوانند در زمين و خشكي به طرف آبهاي گرم پيشروي كنند. ثانياً در فاصله عراق و شوروي علاوه بر ايران و تركيه كشور سومي بنام كردستان حضور داشته باشد كه اصطلاح «يك قدم» به اصطلاح «دو قدم» ـ تا آبهاي گرم ـ تبديل شود و شورويها نتوانند سخن هميشگي خود «ما تا آبهاي گرم فقط يك قدم فاصله داريم» را تكرار كنند. ثالثاً اين طرح مي‌توانست سوريه را بيش از پيش قابل كنترل كند.

مرزهاي دولت كردستان روي ميزهاي كاخ سفيد با قلم نظاميان مشخص گرديد، كشوري به شكل دو سوم يك هلال شب نهم ماه. كه بخش سوم هلال كشور لبنان بود. پس از مرحله طرح و بررسي و «نظر»، نوبت به مرحله عملي رسيد. مقدمات آشفتگي لبنان آماده گرديد زيرا مي‌بايست نظام اجتماعي و سياسي لبنان تضعيف مي‌شد تا بتواند هماهنگي لازم را با دولتي كه آمريكا براي زايمان آن آبستن است، داشته باشد.

مرحله عملي در مورد كشور باصطلاح كردستان از ايران آغاز گرديد زيرا بزرگترين مشكلي كه در اولويت همه مراحل عملي قرار داشت، در ايران بود. اين موضوع اولويت‌دار عبارت بود از تعيين مرز ايران و كشور باصطلاح كردستان در آذربايجان غربي براي اينكه اروميه و سلدوز در داخل مرز تصوري كردستان، مي‌ماند و اگر بخواهند مردم اروميه و سلدوز را از آنجان بيرون كنند بي ترديد مسئله‌اي شبيه مسئله آوارگان فلسطين پيش مي‌آمد كه مشكلي بزرگ، شده و دردسر زيادي ايجاد مي‌كند و اگر آنان را همچنان در درون مرز خيالي خود نگاه دارند معناي دولت كردستان چيز بي محتوائي مي‌شود، اروميه و اطراف آن با يك ميليون جمعيت و سلدوز با قراپاپاق و ساير ترك زبانهايش بالغ بر يكصد هزار نفر در بهترين و حاصلخيزترين و استراتژيك‌ترين بخش كشور فرضي كردستان مي‌ماند.

مشكل بالا را بدين شرح حل كردند: اروميه را بوسيله يك جاده و پل از وسط درياچه به آذربايجان شرقي وصل كنند و مرز تصوري را به ارتفاعات غربي اروميه منتقل نمايند در اين صورت پذيرش قراپاپاق به عنوان يك اقليت چيز قابل قبول براي‌شان بود كه آنهم بتدريج بوسيله مهاجرت‌ها كاملاً حل مي‌گرديد.

بر اساس انديشه بالا خطوط مرزي روي ميز كاخ سفيد مطابق فرض بالا اصلاح گرديد. هويدا نخست وزير وقت موظف گرديد جاده و پل مورد نظر را از وسط درياچه ايجاد كند و مطالعات مقدماتي انجام يافت.

البته ظاهراً دولت ايران از ريشه ماجرا اطلاعي نداشت و مسئله جاده را تنها به عنوان يكي از همكاريهاي عمراني ايران و آمريكا حساب مي‌كرد.

تا اينكه اوضاع يمن نيز به نفع شوروي چرخيد و سوسياليست‌ها در يمن به قدرت رسيدند و با تحريك شورويها عمان نيز دچار آشوب گرديد و ماجراي «ظفار» و لشكر كشي شاه به آن جا پيش آمد.

اين بار آمريكائيها با مسئله بزرگتر از مسئله عراق روبرو شدند اينك نفوذ شوروي در گلوگاه هرمز و در ساحل حساس درياي عمان است كه حضور شورويها را در خليج به يك واقعيت ترديدناپذير تبديل كرده بود.

ديگر از ارزش و كاربرد «طرح هلال» مقداري كاسته مي‌شد زيرا رقيب در داخل و مركز هلال حاضر شده بود. شاه دانست كه طرح مذكور آن اهميت قبلي را براي آمريكا ندارد با اينكه آمريكائيها هنوز دم از اجراي آن مي‌زدند ولي امكان مخالفت با آن حاصل شده بود چون كساني بودند در كاخ سفيد كه فكر مي‌كردند پس از ماجراي يمن و ظفار نتايج حاصله از عملي شدن طرح به دردسرهاي آن نمي‌ارزد و از طرفي شاه با پياده كردن نيرو در ظفار كه خدمت بزرگي براي آمريكا بود (زيرا اوضاع سياسي بين المللي دخالت مستقيم آمريكا يا غرب را در عمان ايجاب نمي‌كرد) پس با اين خدمت مي‌شود، چيزي را توقع داشت. دستور بايگاني شدن پرونده جاده و پل درياچه اروميه را صادر كرد.

در درگيري ميان كرد و ترك در سلدوز و نقده (فروردين 1358 ـ كه كمونيستهاي تحريك شده باعث آن بودند تا برادران مسلمان را به جان هم بياندازند) تحليلي كه از راديو بي بي سي شنيده مي‌شد، چنين بود: «اروميه و سلدوز مزاحم آرمان كردستان هستند». و به راستي بي بي سي كشته شدن برادران مسلمان به دست يكديگر را جشن گرفته بود.


Read more!



سلدوز ترك را جزو جمهوري كردستان كردند

قاراپاپاق «در سالهاي 1320 و پس از آن»

ايل قره پاپاق پس از مراجعت از در به دري «قاچاقاچ» ـ اول زمستان 1301 ـ تا شهريور 1320، نوزده سال به آباداني سلدوز پرداخت، در اثر سعي مردم، و وفور آب و هواي مناسب و سخاوت زمين، ديگر بار سلدوز اين قطعه آسماني آباد گرديد. مردم تازه احساس راحتي مي‌كردند كه نيروهاي روس منطقه سلدوز را مانند مناطق شمال ايران اشغال كردند اين بار سازمان و نظام ايلي بر قاراپاپاق حكومت نمي‌كرد، آنان نيز تحت سازمان جديد مي‌زيستند.

سلدوز به عنوان «بخش 2» اروميه و مركز آن نقده بود.

روسها در آخر جنگ بخشهاي ديگر ايران را تخليه كردند ولي در آذربايجان به اشغال خود ادامه دادند، شاخه آذربايجاني حزب توده تحت عنوان «فرقه دمكرات» كه ساخته و پرداخته دولت شوروي بود با تكيه بر قواي روس به تاسيس دولت محلي آذربايجان پرداخت. توده اي‌ها عملاً خودشان را به زور تفنگ روس بر مردم مسلمان آذربايجان تحميل كردند.

روسها بر اين قانع نشده، دولتك ديگري در مهاباد بنام «جمهوري كردستان» درست كردند و به شدت مي‌كوشيدند اين دولتهاي دست ساز را مولود «انقلاب» جا بزنند كه موفق نشدند، زيرا ايستادگي مردم و مقاومت هاي‌شان اجازه نمي‌داد كه چنين رنگ و روغني به اين پديده‌هاي زائيده شده از اجنبي، بزنند.

فرقه دمكرات از واژه «فرقه» دو هدف داشت: اولاً اين حزب شاخه و فرقه‌اي از حزب توده بود، ثانياً لفظ «فرقه دمكرات» يك نام و عنوان قديمي و شناخته شده‌اي بود كه در قيام شيخ خياباني و قبل از آن در پيروزي مشروطيت درخشندگيهائي داشت و چنين عنواني براي دست نشاندگان روسها جنبه تبليغي داشت. كه تنها اشتراك آنها فقط در لفظ بود.

فرقه دمكرات اولين اعلاميه اش را در 3/6/1324 صادر كرد و در 21/9/1324 تشكيل دولت آذربايجان را اعلام كرد و به دنبال آن در 11/10/1324 جمهوري كردستان اعلام موجوديت كرد.

در اين ميان ايل بارزاني عراق كه از 1321 بر دولت عراق شوريده بودند، از آن كشور اخراج و به منطقه اشنويه وارد شده بودند. شيخ احمد رئيس ايل بارزاني و برادرش ملا مصطفي رئيس اجرائي آنان بود.

قاضي محمد رئيس دولت كردستان از ملا مصطفي دعوت مي‌كند تا در جلسه شبانه‌اي كه اعضاي دولت تعيين مي‌شودند شركت كند، وي نيز به عنوان يكي از اطراف مشورت، نظرهائي داده بود، قرار مي‌گذارند كه بارزاني‌ها در ايران ماندگار و بازوي مسلح دولت جديد باشند.

قاضي محمد در بهمن سال 24 براي زيارت شيخ احمد سفري به اشنويه مي‌كند هنگام بازگشت متينگي در نقده تشكيل مي‌دهند، سيد جلال نامي از پيشكاران قاضي صحبت مي‌كند، در ضمن سخنانش جملاتي تهديدآميز نسبت به قاراپاپاق مي‌زند. قاضي اعتراض كرده و مي‌گويد «قاراپاپاق چاو امنه» يعني قاراپاپاق چشم من است. دليل اين سخن او در سطرهاي آينده توضيح داده مي‌شود.

در نوروز 1325 بارزاني را مجدداً از اشنويه به مهاباد دعوت مي‌كنند و او را رسماً به عنوان فرمانده كل قوا تعيين مي‌نمايند، سلاح و مهمات هديه‌اي دولت روس را در اختيار او مي‌گذارند. مسعود بارزاني در كتاب «البارزاني» ج 2 ـ كه به عربي نوشته شده ـ رسماً اعتراف مي‌نمايد كه روسها پدرش را هدايت و راهنمائي مي‌كردند و از ياري او دريغ نمي‌داشتند. در ج 1 نيز دوران تعليمات و كار آموزي پدرش را در شوروي به تفصيل بيان مي‌كند.

بارزاني‌ها سلدوز را در نورديده و به مهاباد مي‌روند لازم است من نيز در اينجا به اين حقيقت اعتراف كنم كه بارزاني‌ها از همه اشغالگران كه در تاريخ قاراپاپاق و سلدوز نامشان رفت، نيكوترين رفتار را با مردم داشته‌اند. شيخ احمد دستور داده بود كه بارزاني‌ها در رفتارشان ميان عشاير كرد و قاراپاپاق تفاوت نگذارند هر چه خود مردم دادند بگيرند و هرگز متوسل به زور نگردند.

دليل سخن فوق قاضي و هم دليل اين برنامه شيخ احمد عبارت بود از اختلافي كه ميان جمهوري آذربايجان (تبريز) و جمهوري كردستان در مورد تقسيم آذربايجان، بود.

آنان مي‌خواستند با اين برخوردها قاراپاپاق را خشنود كنند تا راضي شوند كه به عنوان بخشي از كردستان باشند. البته اين اختلاف بر سر مناطق متعددي چون، سلماس، اروميه، سلدوز، حوالي صائين دژ و تكاب بود كه پس از مباحثات زيادي بين دو جمهوري مقرر مي‌شود هر منطقه‌اي كه اكثر ساكنين آن ترك باشد، بخشي از دولت تبريز و هر منطقه‌اي كه اكثر ساكنين آن كرد باشد از دولت كردستان باشد.

بدين ترتيب سلدوز را كه ساكنين آن ترك بودند، تنها به دليل اينكه اطراف آن از جانب غرب و جنوب مناطق كردنشين است. جزو جمهوري كردستان كردند و سيد جلال از جانب قاضي حاكم سلدوز گرديد.

رياست داخلي قراپاپاق:

همانطور كه اشاره شد قبل از سال 20 سازمان اداري سنتي برچيده شده و سازمان نوين اداري جايگزين آن شده بود. بخشدار سلدوز از فرمانداري اروميه تعيين و اعزام مي‌شد اما در حقيقت شخص بخشدار ابتدا توسط رئيس قاراپاپاق، حسين پاشا خان امير فلاّح تعيين و سپس توسط فرماندار اروميه، حكم صادر شده و اعزام مي‌گرديد.

حسين پاشا خان كه بطور اختصار پاشا خان ناميده مي‌شد عملاً رئيس ايل بود با اينكه از نظر قانوني چنين رياستي ديگر معني نداشت. با اعلام موجوديت فرقه دمكرات باز برنامه قديمي سران قره پاپاق كه قبلاً نيز به دردشان خورده بود تكرار گرديد، نقي خان بزچلو پسر رضا خان رشيد السلطنه همراه شوهر خواهر خود، محمد تقي خان جان احمدلو بصورت اعضاي فرقه در مي‌آيند. علاوه بر سلدوز اداره امور اروميه را نيز بعهده مي‌گيرند. نقي خان در كاخ حكومت جاي مي‌گيرد و مردان مسلح قاراپاپاق زير فرمان آنان به اجراي امورات مي‌پردازند و «قنبر» نامي را كه وارد خانه‌اي شده و پستان زني را بريده بود، اعدام مي‌كنند. ليكن پس از اعلام دولت مهاباد و ضميمه شدن سلدوز به آن، قره پاپاقها گرفتار مسائل خود مي‌شوند. اما نقي خان به برنامه خود، يعني طرفداري ظاهري از فرقه دمكرات را ادامه مي‌دهد[8] در حالي كه پدر معاونش يعني پدر[9] محمد تقي خان بطور محرمانه در تبريز بر عليه فرقه دمكرات كار مي‌كرد و بالاخره بهمين دليل به دست آنان كشته شد.

در اين زمان حسين پاشا خان همراه شوهر خواهرش غلامرضا خان خسروي در جانب ديگر موضع بي سر و صدائي را داشتند و در عين حال براي حفظ سر و سامان ايل مي‌كوشيدند. پاشا خان امير فلاح به عنوان رئيس ايل با قاضي محمد سازگاري نشان داد، مجدداً سازمان ايلي جاي گزين سازمان اداري جديد گرديد. سيد جلال درست مانند حكام عثماني و... كه در گذشته بودند سمت اسمي حكومت سلدوز را داشت. همه امور توسط امير فلاح حل و فصل مي‌گرديد.

ملا مصطفي هنگام عبور از سلدوز و نيز به وقت برگشتن (پس از شكست جمهوري مهاباد) در قريه عطا الله در منزل پاشا خان ميهمان بود.

مسعود بارزاني در كتاب مذكور مي‌نويسد: پدرم در خانه پاشا خان قاراپاپاق، سقوط جمهوري مهاباد را از راديو شنيد.

روزها بدينمنوال مي‌گذشت، مردم ايل بدست نقي خان از اذيت و آزار دمكراتها در امان ماندند و توسط امير فلاح از اصطكاكات و درگيري با عشاير كرد، آسوده گشتند. بالاخره روسها از آذربايجان رفتند. نيروي دولتي از مركز حركت كرد. فرقه دمكرات در حوالي ميانه و حكومت دمكرات كردستان در اطراف بوكان صف آرائي نظامي كردند. سيد جلال به دستور قاضي عده‌اي از مردان قاراپاپاق را از پاشا خان گرفت كه به جبهه و مقابل نيروي مركزي بفرستد. (درست شبيه ماجراي بيوك خان كه در غائله شيخ عبيد بيان گرديد) در غروب 21 آذر به ستاد مركزي ملا مصطفي خبر مي‌رسد كه تبريز تسليم شد و پيشه وري و همكارانش فرار كردند. سرهنگ فراري از آرتش عراق بنام عزت رئيس ستاد ملا مصطفي بود و چند افسر فراري از آرتش ايران از جمله «تفريشيان» در جبهه بوكان براي حكومت مهاباد كار مي‌كردند. سرهنگ عزت خبر سقوط تبريز را به افسران جبهه بوكان مي‌دهد. عشاير كرد پراكنده و نيروي بارزاني از حوالي روستاهاي «سرا» و «آلتوني خورو» بوكان، به مهاباد عقب نشيني كردند. تفريشيان كه خودش را قهرمان و ملت پرست مي‌داند ـ با اينكه به اعتراف كتبي خودش چندين نفر از ژاندرامها و افراد اين كشور را كشته است و ابزار دست جاسوسان و اشغالگران روس بوده است ـ مي‌نويسد:

تاريخ 24 يا 25 آذر 1325 (از بوكان) به مهاباد رسيديم بلا فاصله به قصد ديدار قاضي محمد در مهاباد رفتيم ولي قاضي محمد در مهاباد نبود. گفتند به مياندوآب و به پيشواز ارتش رفته است. امير حسين خان وزير جنگ او (قاضي) گفت ما خود نمي‌دانيم چه كاره ايم ولي به عقيده من ماندن شما (افسران فراري) در مهاباد صلاح نيست.[10] شبي كه ما به مهاباد رسيديم ملا (مصطفي) را ديديم... او به ما پيشنهاد كرد كه به آنها ملحق شويم بهمراه آنها به سمت نقده حركت كرديم ولي قبل از حركت، عده‌اي از سربازان را بهمراه چند نفري از بارزاني‌ها مامور[11] بارگيري و حمل توپ‌ها كرديم كه فرداي آن روز در بين راه به ما پيوستند.

اشنويه هنوز جاي امني بود بارزاني‌ها هم تصميم داشتند به آنجا بروند...

ما مي‌دانيم جائي كه تفريشيان از آن به «بين راه» تعبير مي‌كند قريه عطا الله سلدوز است. حضور بارزاني‌ها در سلدوز سه ماه طول مي‌كشد به محض ورود در نقده حكومت نظامي اعلام مي‌كنند و حاكم نظامي نيز شيخ صديق برادر ملا مصطفي بود. شاه ملا را به تهران مي‌خواند و به او پيشنهاد مي‌كند كه در حوالي همدان با مردم خود اسكان يابد و تبعيت ايران را بپذيرد ملا به بهانه اينكه من كاره‌اي نيستم بايد شيخ احمد تصميم بگيرد از تهران برمي گردد.

بارزاني‌ها پس از مراحعت ملا از تهران بتدريج از جلگه سولدوز، اعم از «قاراتورپاخ و ساري تورپاخ»[12] خارج شده بودند. اما در بخش «دشت ماهور»[13] سلدوز در ارتفاعات «وزنه» و «اسماعيل آباد» در حاشيه شمال غربي سلدوز سنگر گرفته بودند. آنان در دو ساحل رودخانه گادار نيز تقريباً در ما بين سلدوز و منطقه اشنويه سنگرگيري كرده بودند.

آرتش نيز بدنبال آنان وارد سلدوز و نقده مي‌شود سياست دولت در بيرون راندن بارزاني‌ها سياست «كيش كردن» بود نه حمله نظامي. توپخانه آرتش در بالاي تپه نقده مستقر مي‌شود و از روز 24 اسفند سال 25 شروع به پرتاب متناوب گلوله به طرف ناحيه اشنويه مي‌كند.

تفريشيان قهرمان (!) نيز لوله توپ را كه از بيت المال اين مردم دزديده و با خود به اشنويه برده بود، به طرف نقده مي‌گيرد. گلوله توپخانه دولت به دشتها مي‌افتد ولي گلوله‌هاي توپ تفريشيان به وسط مردم. او در كتابش سخن از اين موضوع نمي‌گويد، نمك خورده روسها از زوزه و انفجار گلوله‌هاي توپ خودش كه بر خانه و كاشانه مردم مي‌افتاد سكوت اختيار مي‌كند اما از مهارت خود در امور توپ و تير اندازي قصه‌ها دارد. البته خودش اعتراف كرده است كه نيروهاي دولتي قصد كشتن بارزاني‌ها را نداشتند. و نيز افسر مسئول توپخانه دولتي در بالاي تپه نقده مهارت تفريشيان را تاييد كرده و گفته بود: فوراً جاي توپ‌ها را عوض كرده و همه مردم اطراف را نيز تخليه كنيد، تفريشيان هم توپ‌ها و هم تمام اين خانه‌ها را مي‌زند، ما بارزاني‌ها را ملاحظه مي‌كنيم اما قساوت او چنين اجازه‌اي را به او نخواهد داد.

هنوز معلوم نيست كه اين آقاي مسئول توپخانه كه چنين برنامه‌اي را پيش بيني مي‌كرده، چرا از اول توپخانه اش را در خارج از نقده مستقر نكرده؟! شايد اگر او امروز حاضر بود، به اين سئوال پاسخ مي‌داد كه براي تفريشيان هر دو صورت قضيه مساوي بود. ـ كه بود ـ اگر ترس از نيروي دولتي سران بارزاني را به كنترل تفريشيان وادار نمي‌كرد خدا مي‌داند كه وي چه بلائي بر سر مردم نقده و سلدوز مي‌آورد. تحريك شده‌اي كه جز خشونت چيزي فهمش نمي‌شد. و قتل برايش آب خوردن بود. وي قهرماني است كه براي كشته شدگان فرقه در تبريز كه همگي ابزار دست روس «دشمن اشغالگر» بودند، گريه مي‌كند و نام آنان را شهيد مي‌گذارد ليكن آنهمه قتل و غارت و تجاوز را كه توسط فرقه در آذربايجان رخ داد، ناديده مي‌گيرد و به قتل هائي كه خود مركتب شده افتخار مي‌كند.

وي در مورد كوبيدن نقده تنها عبارت زير را مي‌گويد:

من توپ را به «سنگان» ـ روستائي در سه كيلومتري اشنيوه در كنار رودخانه گادار ـ بردم و آماده تير اندازي شدم اولين چيزي كه به فكرم رسيد اين بود كه توپ طرف را خاموش كنم زيرا تير اندازي توپ براي كساني كه آن را نديده‌اند چيز وحشتناكي است...

تفريشيان در جمله فوق محتواي ضميرش را آشكار كرده است: آيا كساني كه تير اندازي توپ را نديده بودند آرتشيان بودند يا مردم نقده و يا بارزاني ها.

به هر حال ما ديگر از اين قهرمان سخن نخواهيم گفت، فقط اين جمله را مي‌گوئيم: او به دروغ مي‌گويد من نمي‌خواستم گلوله‌هاي توپم آدم بكشد.

سران آرتش بر اساس همان تاكتيك «كيش كردن» سواران عشاير منگور و مامش را (كه روزهاي پيش نيروهاي همرزم ملا مصطفي بودند) از طرف كوه‌هاي جنوب سلدوز و سواران قره پاپاق را نيز در داخل سلدوز و بخش دشت ماهور (حد شمال غرب سلدوز) به سوي سنگرهاي بارزانيان حركت مي‌دهد. منگورها و مامش‌ها در مقابل توپخانه بارزاني‌ها نمي‌توانند پيشروي كنند.

قبلاً ملا مصطفي از همه سران عشاير: پيران، مامش و منگور «قسمنامه» گرفته بود. يعني آنان 9 بار سوگند خورده بودند كه هرگز بر عليه او وارد جنگ نشوند، اينك سوگندشان را شكسته بودند.


Read more!



دلي ترلان ملقب به جنّي (جينلي) مارال
و
جنگ و غارت اكراد در سولدوز آزربايجان


ماجرائي شنيدني:

زن جوان 24 ساله‌اي بي اعتنا به هياهوي جنگ و غارت و غوغا همچنان از رفتن با فراريها خودداري مي‌كند، هر چه مي‌كوشند كه بيا برويم، او امتناع مي‌كند و فرياد مي‌كشد: آبا... آبا... آبام قالدي... من نمي‌روم. من از خانه و كاشانه خود فرار نمي‌كنم. خويشان او با تهديد او را مي‌برند، پس از پاسي از راه به نحوي مي‌گريزد و به روستاي خود برمي گردد. اين زن كه نامش «طرلان» بوده در آغاز رشد، از ازدواج خودداري مي‌كرده، پدرش به زور او را وادار به ازدواج مي‌كند، پس از چندي طلاق مي‌گيرد و به خانه پدر برمي گردد. خوي و خصلت مردانه‌اي داشته و هرگز در چهار چوبه رسوم زنان محدود نمي‌مانده است افراد بي مبالات بدليل همين روحيه مردانگي او، وي را «دلي طرلان» ملقب مي‌كنند يعني «طرلان ديوانه» من كه شخصاً وي را ديده بودم و سالها به خانه پدربزرگم رفت و آمد داشت اثري از «دلي بودن» و يا ديوانگي در او نديدم، جز همان خوي مردانگي و غيرت، زني كه به اصطلاح چهار مرد حريفش نمي‌شد، از خانواده محترمي هم بوده است.

شايد همين سرسختي اش در ماندن، او را در نظر سبك سران مستحق اين لقب كرده بود. اكراد سلدوز را غارت كرده حتي چوب‌ها و تيركهاي سقف خانه‌ها را بالكل برده بودند، يك منطقه صد روستائي خالي از سكنه و بدون حضور انسان مانده است. در وسط اين منطقه بزرگ، در يك روستا زني تنها به سر مي‌برد كه مدت ايام غارت را، در تاكستاني درون يك غار دو متر مربعي كه به دست خود در ديواره باغ كنده بود، گذرانده است.

او كه به خاطر «آبا» ـ مادر بزرگ ـ مادر پدرش از راه برگشته با جنازه آبايش كه با گلوله غارتگران كشته شده بود، روبرو مي‌شود.

خودش نقل مي‌كرد: تا مدت يك ماه (آخر فروردين) گروه‌هاي اكراد مي‌آمدند و از باقي مانده چوبها و تيرها مي‌بردند، من در يكي از خانه‌هاي نيمه مخروبه سكونت داشتم، روزها نمي‌توانستم آتش روشن كنم زيرا دود آن جايم را معلوم مي‌كرد، شبها منافذ بيغوله را مي‌بستم و در صورت لزوم آتش درست مي‌كردم، تنها بودم، كسي در اين اطراف پيدا نمي‌شد جز تعدادي سگ و گربه، بعضي شبها گرگها به سگها حمله مي‌كردند، سگها در اطراف كلبه من پناه مي‌گرفتند و از خود دفاع مي‌كردند، هر شب زوزه شغالها از هر طرف شنيده مي‌شد، مونس من دو تا گربه بود، پس از چند ماه نيروهاي شكاك از همين جا عبور مي‌كردند و به جنگ ملكزاده به ساوجبلاغ مي‌رفتند، غير از آن لشكري در اين حوالي مشاهده نكردم.

طرلان يكسال و نيم روزها را به تنهائي مي‌گذارند. روزي يك پسر 10 ساله را همراه با يك كودك 6 ساله مشاهده مي‌كند آنان را از دور زير نظر مي‌گيرد، مطمئن مي‌شود كه از اكراد نيستند، دو آواره‌اي هستند كه سر و وضعشان به قره پاپاقها نيز شباهت ندارد، مخفيانه به آنان نزديك مي‌شود، مي‌بيند برادر بزرگ، برادر كوچك را دلداري مي‌دهد: الان به جائي مي‌رسيم آسوده مي‌شويم، برايت نان پيدا مي‌كنم.

طرلان از مخفيگاه بيرون مي‌آيد، برادران از ديدن يك زن در آن منطقه سرتاسر خالي ميخكوب مي‌شوند، وقتي كه طرلان لب به سخن باز مي‌كند هر دو مي‌ترسند، طرلان آنان را با زبان خوشي آرام مي‌كند و به خانه خود مي‌برد و براي‌شان از آنچه داشته مي‌دهد، پس از غذا آنان را مي‌خواباند.

وقتي كه بيدار مي‌شوند از آنها مي‌پرسد: شما كي هستيد؟
كودك بزرگ جواب مي‌دهد: ما به سلدوز مي‌رويم، پدرمان در «شيدان آباد» ـ شيطان آباد، از روستاهاي محال دول ـ از دنيا رفت.
ـ پدرتان كيست و براي چه به سلدوز مي‌رويد؟
ـ اسم پدرم علي است، ما از قفقاز مي‌آئيم، پدرم اهل سلدوز است.
ـ اهل سلدوز در قفقاز چه مي‌كند؟
ـ خواهر پدرم نامش «خرده خانم» است و پسران خرده خانم حمزه و مرتضي هستند. خواهر خودم، يعني دختر پدرم كه در سلدوز مانده گلرخ است. همه اينها را پدرم بمن ياد داده.
ـ پسر اين حرفها چيست؟ من خرده و پسرانش را مي‌شناسم، گلرخ را هم مي‌شناسم.
ـ مگر تو اهل سلدوزي؟
ـ بلي اينجا سلدوز است، اينجا يكي از دهات سلدوز است. اما پدرت كي به قفقاز رفته بود؟
ـ سلدوز!، اينجاها كه ويرانه است، عمه ام كجاست؟ پسرانش... لابد سلدوز هم تالان شده...
ـ بلي پسرم سلدوز هم تالان شده، همه رفته‌اند، رفته‌اند بطرف مراغه، فقط من مانده ام. از پدرت بگو.
ـ پدرم سالها پيش به قفقاز آمده زن گرفته، چون مادرمان مرد پدرم ما را برداشت و به خوي و از آنجا نيز به اروميه آورد، مردمان اروميه از قتل و غارت مي‌گفتند، اما همه در جاي خود هستند.
ـ پسرم اينجا آن امنيت را ندارد، مردم هنوز نيامده‌اند. خوب از پدرت بگو.
ـ پدرم در شيدان آباد، مريض شد و مرد، نتوانست بيايد به من وصيت كرد كه خودم و حميد را به عمه ام برسانم، در آنجا چند خانواده‌اي بود، پدرم يواشكي به من گفت: اينها «ترك سني» هستند مي‌ترسم شما را به كردها بدهند در اينجا نمانيد و برويد، ما هم پس از مرگ پدرم آمديم.
ـ با اين كودك خردسال چگونه اين همه راه آمدي؟ از شيطان آباد تا اينجا...؟!
ـ يك شب در كنار دريا توي خرابه‌هاي دهي كنار چشمه (شيرين بلاغ) خوابيديم.
طرلان در دل گفت، چه بچه نترسي: (آري دست بالاي دست بسيار است) گوئي شجاعت آن كودك را بيش از خود مي‌ديد.

مجيد پس از يك ماه مي‌ميرد، اما حميد را طرلان نگهداري كرده و روزي كه ايل از قاچاقاچ بر مي گردد به عمه اش تحويل مي‌دهد، بچه‌ها حميد را به «حميد قفقاز» ملقب مي‌كنند وي در ميان فاميل خود بزرگ شده و بالاخره يكي از افراد سرشناس منطقه گرديد. حاج حميد دانشپايه پدر جناب حجة الاسلام شيخ مجيد دانشپايه و نيز پدر شهيد حسين دانشپايه، است.

علي (ظاهراً به عنوان قهر) از خانه پدري به شهر خوي مي‌رود در آن ايام از شهرهاي ايران افراد زيادي براي كار به شهرهاي قفقاز مي‌رفتند، او نيز همراه عده‌اي بدان سوي رهسپار مي‌شود، كار و بار خوبي بدست مي‌آورد و در آنجا ازدواج مي‌كند، گويا عامل نگه دارنده اش در ديار غربت وجود همسرش بوده، با مرگ همسر عشق دار و ديار به سرش مي‌زند او پس از شكست و فرار سيميتقو (مرداد 1301) از خوي حركت مي‌كند، علي گمان مي‌كرده قره پاپاق هم مانند مردم اروميه بر سر زندگي خود هستند و اگر تعدادي فرار كرده‌اند مانند فراريان اروميه باز گشته‌اند و يا دست كم عده‌اي از مردم سلدوز باقي هستند.

طرلان نيز پس از آمدن ايل با نصيحت فاميل تن به ازدواج داد و اولادي از خود باقي گذاشت.

من به خاطر تكريم از سه كار بزرگ او، يك روحيه استثنائي مردانگي، دوم فداكاريش براي «آبا» و سوم حفظ جان يك انسان، بر خود لازم دانستم، نام او را در اين مقوله بياورم. [نام اصلي اين خانم «مارال» و ملقب به «جنّي مارال» است كه در چاپ اول، از نام استعاري استفاده شد.]


Read more!



غائله اسماعيل سيميتقو (قاچاقاچ ـ اسماعيل آغاليخ ـ اسماعيل آغا قاچاقاچي)


در اين وقت از پاپان غائله جيلوها در اروميه و رفتن آنها به سمت بيجار 4 ماه و 17 روز گذشته بود[4] اينك مي‌بايست مردم اروميه و سلدوز و سلماس دچار بلاي ديگري شوند چرا كه بازيهاي استعمار هنوز به پايان نرسيده است.

دكتر پاكارد به محض ورود اعلام مي‌كند كه دولت بهيه آمريكا تصميم دارد به مردم فلك زده اعانه دهد، براي هر محله از اروميه رئيسي انتخاب مي‌كنند تا اسامي ساكنين محله را در ليستي منظم و دقيق تنظيم نمايد، انجام اين برنامه ليست برداري تا اواسط دي ماه به طول مي‌انجامد، در اين مدت همه عشاير كرد بدون ليست برداري و بدون تاخير و درنگ از اعانه جناب كنسول برخوردار مي‌شوند، وقتي نوبت به مردم اروميه مي‌رسد، ديگر چيز قابل توجهي در ته كيسه اعانه دولت بهيه آمريكا نمانده بود.

در اسفند همان سال كردها مرفه‌ترين مردم آذربايجان غربي شدند، لباسهاي نو بر تن با اسلحه‌هاي جديد بر دوش همه جا آقائي مي‌كردند.تا ارديبهشت 1299 هنوز از اعانه مذكور به افراد كثيري از مردم اروميه نرسيده بود، به بهانه‌ها و امروز برو فردا بيا و... به مماطله برگزار مي‌شد. مسيون آمريكائي مي‌توانست كمكهايش را به طور مخفيانه به اكراد انجام دهد و چيزي به ديگران ندهد ليكن هدف مسيون از چنين رفتاري جري كردن عملي اكراد و پر رو كردن آنان بود و اين يكي از زمينه سازيهائي بود براي ظهور غائله سيميتقو كه بعداً به شرح آن خواهيم پرداخت. از اين اعانه چيزي هم به ميرزا علي دوستي زاده (دوست او غلي ميرزا علي) مي‌رسد، با اينكه آمريكائيان مردم سلدوز را در برنامه خود جاي نداده بودند، وي به اصطلاح زرنگي كرده و به كمك دوستي كربلاي آدي گؤزل از اهالي اروميه، موفق مي‌شود در ارديبهشت 1299 مقدار 10 پوت جو، از مسيون آمريكائي بگيرد. كه كليشه قبض آن ذيلاً از نظر خوانندگان مي‌گذرد:

كردستان بزرگ
ترجمه كليشه فوق:

كميسيون اعانه ايران و امريكا
شماره242-18اوريل 1919
نام: ميرزا علي- روستاي راكتهنه(راهدهنه)

متعهد مي شوم كالايي را كه دريافت كرده ام در موقع برداشت محصول با بهره 10/1 درصد به نماينده اي كه در ذيل امضا كرده است عودت دهم.
كالا: ده پوت (پيت) جو.

مهر و امضاء کننده : - مهر میرزاعلی(يا علی).
امضاء نماينده: پائول..........

اكراد اصل اعانه را نيز خوردند و پرداخت نكردند ولي از مردم اروميه و سايرين حتي رباي آن را نيز گرفتند، به پشت همان قبض توجه فرمائيد:

كردستان بزرگ
در پشت قبض به عنوان رسيد 11پوط جو امضاء شده است

غائله اسماعيل سيميتقو (قاچاقاچ ـ اسماعيل آغاليخ ـ اسماعيل آغا قاچاقاچي)

اسماعيل سيميتقو ـ سيمتكو، سمكو، نيز ضبط شده ـ از سران ايل «شكاك» ساكن «چهريق» در غرب سلماس، نام پدرش «محمد آغا» و نام برادر بزرگش «جعفر آغا» بود، پدرش يكي دو بار ياغي شده بود، جعفر آغا نيز يك بار ياغي شد و سپس تسليم گرديد، در اين ايام او را به دربار وليعهد (محمد علي شاه) در تبريز احضار كردند مامور ابلاغ احضاريه «قرني آغا مامش» و «خسرو خان قره پاپاق» بودند و اين از عجايب حوادث است كه بر سر قره پاپاق مي‌آيد، زيرا دربار تبريز به جاي اينكه احضاريه را توسط حكومت اروميه خصوصاً سلماس ارسال نمايد، رئيس قاراپاپاق را به اين ماجرا مي‌كشاند. جعفر آغا براي حصول اطمينان، تامين مي‌خواهد، مي‌گويد: من به چه دليل مطمئن شوم كه وليعهد حكم اعدام مرا نمي‌دهد؟

پس از مراسلات با تبريز قرار مي‌شود «حاجي پاشا خان جان احمدلوي قارپاپاق» كه آن روز جوان بوده به عنوان گرو در چهريق و در اختيار خانواده جعفر آغا بماند.

جعفر آغا به تبريز مي‌رود اما «نظام السلطنه» بر خلاف اماني كه به او داده بود توسط امير نظام قره داغي او را با چند نفر از همراهانش مي‌كشد (1284 شمسي) و هيچ انديشه‌اي از بابت عهد شكني و سرنوشت قرباني كه در چهريق به عنوان گرو گذاشته شده نمي‌كند.

وقتي خبر به چهريق مي‌رسد كسي از مردان سيميتقو در خانه نبوده است، مادر جعفر آغا به «پاشا خان» مي‌گويد: فرزندم با مرگ تو پسر من زنده نخواهد شد فوراً فرار كن. پاشا خان فرار كرده خود را به اروميه مي‌رساند. خانواده سيميتقو از آن تاريخ خود را طلبكار «خون» از دولت دانستند. اسماعيل آغا در آغاز شروع نهضت مشروطه كه اوضاع تهران تا اندازه‌اي بهمريخته بود قصد خروج كرد ليكن مسيونهاي آمريكائي و انگليسي او را به اندوختن اسلحه و نيرو و توسعه نفوذ خود در ميان عشاير كرد واداشتند كه قبل از موضوعات فوق حركت او بي نتيجه خواهد بود، به دنبال آن مسائل مشروطه اوج گرفت و خلع محمد علي شاه و به موازات آن ماجراي جيلوها و ارامنه پيش آمد كه انگليسي‌ها و آمريكايي‌ها غائله مسيحيان را خلق كردند و از سيميتقو نيز خواستند تا با مارشيمون رئيس جيلوها متحد شود.

آنان به سيميتقو مي‌گفتند: هدف نهائي تشكيل دو دولت است، يكي دولت مسيحي در ايروان و ديگري كردستان، اما سيميتقو فهميده بود كه اوباشگري مسيحيان در اورميه نمي‌تواند مقدمه تاسيس دولت مسيحي در ايروان باشد و استعمارگران قصد تاسيس دو دولت مسيحي دارند، يعني هم در ايروان و هم در اروميه. با اين فكر قول همكاري با مارشيمون را داد و توسط خارجي‌ها مقدمات ملاقات آنها در كنار سلماس فراهم شد، سيميتقو برنامه اش را ريخته بود، مارشيمون را كشت و خود به چهريق فرار كرد، جيلوها به چهريق حمله كردند و آنجا را با خاك يكسان كردند.

اسماعيل آغا پس از آن در ماجرائي حضور نداشت و به فراهم كردن مقدمات كار خود مشغول بود، پس از خاموش شدن غوغاي مسيحيان، به خيزش آمد (ارديبهشت 1298 شمسي، شعبان 1337) دهات اطراف اروميه و سلماس را به زير حملات متوالي گرفت در اين وقت «مكرم الملك» نايب الاياله تبريز بود و چون نيروئي نداشت كه به دفع اكراد بفرستد و حكومتهاي سلماس و اروميه نيز تازه از بلواهاي گذشته فارغ شده بودند براي آنها نيز مقدور نبود، در اين حال مكرم الملك دست به يك عمل كودكانه زد.

در گير و دار مشروطه حيدر خان عمو اوغلي و افرادش بمبي ساخته و به عنوان هديه به «شجاع نظام» فرستاده بودند و بدينوسيله او را كشته بودند، مكرم نيز به خيال خود همين زيركي را به كار بست و بمبي را به يكي از روستاهاي خوي، خانه مادر زن اسماعيل آغا، بنام جعبه شيريني مي‌فرستد كه او نيز به دامادش بفرستد، برنامه تا چمنزار كنار چهريق به خوبي پيش مي‌رود، وقتي جعبه را به سيميتقو مي‌دهند، پسرش از او مي‌گيرد كه باز كند، ناگهان چيزي به ذهن سيميتقو مي‌رسد، او مي‌دانست كه «شجاع نظام» را با چنين بمبي كشته‌اند، در اين وقت نخ كادو باز شده بود پسر مي‌خواست درب قوطي را بردارد، سيميتقو مي‌جهد و با نوك پا به جعبه مي‌زند، بمب به گودالي در فاصله چند متري مي‌افتد و منفجر مي‌شود، برادر او «علي آغا» و چند نفر كشته مي‌شوند و بهانه ديگري به دست سيميتقو مي‌افتد.

شهر خوي مقاومت دليرانه‌اي كرد ولي سلماس آسيب پذير بود، هر روز يكي از روستاهايش غارت مي‌شد، لكستان سلماس مقاومت مي‌كرد اما اميدي به تداوم مقاومت خود نداشت.

وثوق الدوله «نخست وزير»، «سپهدار» را به حكومت تبريز مي‌فرستد، وي به جاي نبرد با سيميتقو از در دلجوئي او برمي آيد، در اين وقت شايع شده بود كه شازده جهانگير ميرزا بمب را ساخته است. سپهدار از اين شايعه استفاده كرده، دستور دستگيري شازده را كه آن روز ساكن خوي بوده صادر مي‌كند، حكومت خوي به بهانه اينكه شازده را همراه دو تن از دوستانش به اسامي (مير هدايت و محمد قلي خان) جهت بازرسي به تبريز مي‌فرستد، روانه چهريق مي‌كند. مير هدايت قضيه را فهميده و در روستاي «امامكندي» از دست ماموران كه 13 نفر سواره قره داغي بودند فرار مي‌كند لكن ماموران شازده و محمد علي خان را به چهريق رسانيده و تحويل سيميتقو مي‌دهند، پس از شكنجه‌هاي زياد دست و پاي شازده را با تبر قطع كرده مي‌كشند، بقيه را نيز به بهانه اينكه قاتل جعفر آغا، قره داغي بوده، به قتل مي‌رسانند، اين رفتار رذيلانه سپهدار بر تكبر اكراد افزود و شعار استقلال كردستان و حرص غارت عشاير كرد را به جنبش آورد.

بامداد روز 25 شعبان 1337 تنها 60 تفنگدار كرد به خانه حاكم اروميه (ضياء الدوله) يورش برده بخشي از خانه را سنگر كرده و به شليك مي‌پردازند. كردان دولت و حكومت را چيزي نمي‌انگاشتند اما حاكم با افرادش ايستادگي شاياني كردند و مردم اروميه نيز به كمك آنها آمدند. كردان شكست خورده فرار كردند.

در روز 27 شعبان 1337 مردم اروميه به قصد ضربه زدن به ريشه اصلي، به قلعه «صاحابلار»[5] حمله بردند كه دكتر «پاكارد» آمريكائي و همراهانش را بكشند، آنان مي‌دانستند كه اين مرد سالهاست به آنان خيانت مي‌كند، تعدادي از افراد او را كشتند ولي ريش سفيدان ميانجي، خود دكتر را به نحوي از معركه بيرون بردند، پاكارد از طريق سلدوز به تبريز رفت ولي مجدداً از طريق سلماس به چهريق برگشت و به كار شيطاني خود ادامه داد.

كميته جنگ در اروميه تشكيل و به ترميم قلعه شهر مي‌پردازد. سيميتقو به حمله عزم كرده، ابتدا عده‌اي را به سركردگي «طاهر خان» به بندر گلماتخانه فرستاده آنجا را اشغال مي‌كند تا جلو نيروهاي كمكي اعزامي احتمالي از تبريز را بگيرند. طاهر خان آنجا را اشغال و انبارهاي بندر كه مملو از مال التجاره بود، را غارت مي‌كند.

هر چند روستا از دهات اروميه يك جا جمع شده و به دفاع شخصي مي‌پردازند. دستجات كرد در هر گوشه و كنار به قتل و غارت مشغول مي‌شوند.

اروميه مي‌تواند مقاومت كند، لذا سيميتقو به طرف سلماس متوجه مي‌شود، باز لكستان (متشكل از 9 آبادي) سخت مقابله مي‌كند، لكها در سرماي زمستان همراه زن و بچه خود مي‌جنگند اما سيصد تفنگچي در مقابل هزاران كرد مسلح بالاخره شكست مي‌خورند، قريه «سلطان احمد» سپس «قره قشلاق» غارت و قتل عام مي‌شود، اكراد بر همه جلگه سلماس مسلط مي‌شوند و شهر را مركز ستاد مي‌نمايند.

نيروي دولتي از تبريز به جنگ سيميتقو مي‌آيد، اكراد در چندين نبرد پياپي شكست مي‌خورند از سوي نيروهاي «قره داغ» از طريق بندر شرفخانه به حيدر آباد سلدوز رسيده و اردو مي‌زنند. سيميتقو از دو جانب تحت فشار قرار مي‌گيرد و به چهريق عقب مي‌نشيند اكثر كردها از اطراف او پراكنده مي‌شوند، همگان تصور مي‌كنند كه تا چند روز ديگر چهريق فتح و سيميتقو دستگير خواهد شد، كه باز رسم ناهنجار ديرين و آئين بد سليقه ايران قاجاري به كار مي‌آيد و سيميتقو نجات مي‌يابد.

او تلگراف نيرنگ آميزي به «عين الدوله» والي جديد آذربايجان كه هنوز در زنجان سكونت داشت فرستاده و اظهار ارادت و چاكري مي‌كند. بيماري قديمي درباريان عودت كرده و او را با شرايط زير بخشيدند:

1ـ برادرش احمد آقا را به عنوان گروگان به تبريز بفرستد.
2ـ اسلحه‌هاي جنگي را به دولت تحويل دهد.
3ـ در كارها و امور سلماس و اروميه دخالت نكند.
4ـ نيروهائي كه از كمال پاشا گريخته (بازماندگان دولت عثماني سابق) و به او پيوسته‌اند را از خود براند.
5ـ اموالي را كه از لكستان غارت كرده به صاحبانش پس بدهد و خون بهاي كشته شدگان را بدهد.
6ـ هزينه لشكركشي دولت را بپردازد.

با گذشت چند هفته نيروهاي دولتي برگشتند، مورد ششم و پنجم بدين توجيه كه سيميتقو ثروتي ندارد و اموال غارتي نيز به وسيله افراد در ميان عشاير تقسيم شده و چيزي از آن باقي نمانده است، به طور غير رسمي مورد چشم پوشي قرار گرفت.

مورد دوم با اين توجيه كه سيميتقو مرزنشين است و سزا نيست او را بي اسلحه گذاشت حل گرديد.
مورد سوم بنا بادعاي سيميتقو عملي گشت.
مورد اول نيز همچنان به فراموشي سپرده شد.

سيميتقو از زمستان سال 1338 [قمري] تا اواخر پائيز 1339 به تجديد قوا پرداخت، عشاير كرد چون مي‌ديدند كه او در مقهورترين ايامش توانست خودش را حفظ كند باز به دور او جمع شدند.

كنسول انگليس «كاپيتن كرد» عملاً و آشكارا با اطلاع سردار فاتح، حاكم اروميه به چهريق رفت و آنچه لازم بود به سيميتقو ياد داد و با ميانجيگري او و توسط سردار فاتح حاكم اروميه، لقب «سردار نصرت» از ناحيه دولت به سيميتقو داده شد.

به تدريج اكراد اختيارات اروميه را بدست مي‌گيرند، مخبر السلطنه يك نيروي 2000 نفري به فرماندهي امير ارشد از تبريز اعزام مي‌كند. در 28 آذر 1300 در «قانلي دره» ـ دره خونين ـ ميان خوي و سلماس جنگ برپا مي‌شود ابتدا اكراد شكست خورده فرار مي‌كنند، ليكن بلافاصله روشن مي‌شود كه امير ارشد در بالاي تپه مقر فرماندهي خود، تير خورده و كشته شده است. نيروهاي دولتي متفرق مي‌شوند و باز موقعيت سيميتقو تحكيم مي‌پذيرد.

مخبر السلطنه قبلاً يك نيروي 250 نفري از ژاندارم‌ها را به سركردگي «ملكزاده» به بندر گلمانخانه فرستاده بود، ملكزاده بندر را در اشغال اكراد ديده از طريق بندر دانالو به ساوجبلاغ (مهاباد) رفته و در آنجا استقرار يافته بود.

سيميتقو در زمستان سال 1339 [قمري] يك هفته قبل از عيد نوروز قصد تسخير ساوجبلاغ را مي‌كند، از طرفي مخبر السلطنه «ميرزا ربيع كبيري» ـ از كبيريهاي مراغه ـ را با تشويقاتي به جبهه سلدوز براي جلوگيري از پيشروي اكراد مي‌فرستد، در اين وقت سلدوز در اشغال اكراد بوده ليكن برخوردي در ميان نبوده است. كبيري در قلعه كوچك محمد يار جاي مي‌گيرد و اولين كاري كه مي‌كند به تبريز گزارش مي‌دهد كه خسروخان به سمتگو تسليم شده، در نتيجه خسروخان را سريعاً به تبريز مي‌خوانند در حالي كه مسئله تسليم در بين نبود و مردم قاراپاپاق در يك بامداد خودشان را در اشغال اكراد ديدند و اين بلائي بود كه ايالت تبريز بر سر مردم اروميه و سلماس و سولدوز آورده بود. پس از چند روز گروهي از اكراد به سراغ كبيري مي‌روند، جنگ شروع مي‌شود، اكراد عقب نشيني مي‌كنند، ولي كبيري از ترس نيروهاي كرد كه بي ترديد مجدداً به سراغش مي‌آمدند، افراد خود را جمع كرده و بطرف مراغه فرار مي‌كند، اكراد انتقام كبيري را از قاراپاپاق مي‌گيرند، هنوز نيروهاي اصلي سيميتقو نرسيده، عشاير متفرقه كردها، از جمله عشيره مامش دست به قتل و غارت مي‌زنند، روستاهاي غربي سلدوز در دست غارتگران به آتش كشيده مي‌شود و مردم آن ديار به سمت روستاهاي شرقي فرار مي‌كنند، در اين وقت همه قره پاپاق خانه و كاشانه خود را رها كرده و در سوز سرماي زمستان دسته جمعي فرار مي‌كنند. (رجب 1339) روز چهارشنبه سوري 1299 شمسي.

جنازه پير مردان و زنان سالخورده بر پهنه برف سرد، منظره غم انگيزي را به وجود آورده بود و خيلي از زنان ضعيف با طفلي شير خواره در بغل، در آغوش برف جان سپرده بودند كه صحنه درد و رنج را در مقابل ديدگان به نمايش گذاشته و مي‌گذاشتند.

در اين هنگام مشكل قره پاپاق خروج از سلدوز بود، پس از عبور از كوه بهراملو، از تعقيب اكراد مي‌آسودند زيرا ماژور ملكزاده با نيروهاي تقويت شده (دست كم چند صد ژاندارم و تعدادي نيز نيروي مردمي) در مهاباد مستقر بود.

از شنيدنيهاي اين تراژدي عظيم، مطابق آنچه كه در مثل آمده «بالاتر از سياهي رنگي نيست» اين است كه مي‌گويند: هنگامي كه ناله و گريه زن و بچه و بزرگ و كوچك در هم آميخته و در سوز سرما و زوزه باد زمستان ناله كودكان و زنان اركستر درد و رنج را مي‌نواخت. حيدر نامي به محض رسيدن به كوه بهراملو (آخرين حدود سلدوز) در پهلوي كوه كنار رودخانه «گادار» روي برف نشسته و با حسرت دردناكي به جريان آب كه بي خيال و آرام از اينهمه مصيبت به حركت متداوم خود ادامه مي‌دهد، نگاه مي‌كند، احساس حزين درونش را مشتعل مي‌سازد، ناگاه دست بر گوش انداخته با صداي گيرائي كه داشت، ترانه‌اي سر مي‌دهد، ترانه‌اي كه درون پرغمين را لحظه‌اي آرامش مي‌بخشد، آواز شيوائي در قالب «ترجيع مركب» با آهنگ خاص قاراپاپاق، في البداهه از درون مشوش و زخم ديده به بيرون فوران مي‌كند:

... گلين تعريف ائدخ اول باشدان بو گاداري سولدوز´ون
سوسن سنبلدي، باغلاري سولدوز´ون

گوبولاري[6] قاشقا تويوق اويناغي
چمنلري قوتان انگوت ياتاغي
كهليكلره جوشغون آخار بولاغي

نيسكيل گئلير سونالاري[7] سولدوز´ون
سوسن سنبلدي٬ باغلاري سولدوز´ون

هر اولكده وار شواري[8] سولودوز´ون
جنگلرده قان آخاري سولدوز´ون

ايندي گئددي او ايلقاري سولدوز´ون
يالقوز قالدي بوگاداري سولدوز´ون

سوسن سنبلدي باغلاري سولدوز´ون

ميرزا ربي چوغولّادي[9] گئلنده
احضار اولدي تبريزه ايش بلينده[10]

سرتيپ[11] گئدسه ايلي دوشر كمنده
تبريز´ين، تهران´ين آدي گئلنده

ناخوشلويار آغالاري سولدوز´ون[12]
سوسن سنبلدي٬ باغلاري سولدوز´ون.

انعكاس ترنم حزين از كوه و رودخانه بلند مي‌گردد و تا ابرها سر مي‌كشد و غرش رعد آسمان با ناله‌هاي سوز آوارگان در مي‌آميزد. مصيبت زدگان دور او حلقه زده و هاج و واج به ترانه حيدر گوش مي‌دهند.

تنها اشعار فوق از آن همه «ماهاني» نغز و شيواي او بجاست و از ابيات ديگر چيزي به جاي نمانده است، ترانه‌اي كه در حقيقت غمنامه از دست دادن سرزمين سبز و خرم و رودخانه گادار كه بمثابه «رب النوع» آن خرمي و نعمت‌ها بوده، است. گادار سمبل آسايش و باليدن‌هاي آن مردم بود و هست كه با كرم بي كران آن و با همت مردم در طول 102 سال ملك سلدوز از باتلاقستان و نيزارستان به قطعه‌اي از بهشت تبديل شده بود و اينك پس از يك قرن تمام، فراق ميان دو عامل آباد كننده «گادار» و مردم مي‌افتد. گريه، اين غم عظمي را ساكن نمي‌كند، ترانة غمنامه لازم است.

ب. ايگيلتن كنسول روس در همان سالها به سلدوز آمده و در كتاب «ايراني كه من مي‌شناسم» مي‌نويسد: در سلدوز آن قدر محصول بدست مي‌آيد كه ضرب المثل شده «محصول يك ساله سلدوز، درياچه اروميه را پر مي‌كند».

و درست در همان وقت جمله معروف «گؤيده اولدوز ئيرده سولدوز» از زنجان تا باكو در زبانها بود كه هنوز هم پيرمردان هشترودي و مراغه‌اي اين جمله را مي‌شناسند.

حيدر به ترانه اش ادامه مي‌دهد، اطرافيان مات و مبهوت به او چشم دوخته‌اند، هر كسي از راه مي‌رسد زن و مرد به جمع او مي‌پيوندد. مردي خسته و رنجور از راه مي‌رسد و در حالي كه طفل شيرخواره‌اي در بغل دارد نهيب مي‌زند: احمقها اين چه ترانه‌اي است، مگر شما انسان نيستيد، مي‌دانيد اين طفل را از كجا مي‌آورم؟ مادرش روي برفها مرده بود و اين طفل معصوم پستان مادر مرده را مي‌مكيد. آواي حزين حيدر مردم را به سرشت ناخود آگاه كشانيده بود، با شنيدن نهيب آن مرد همه به ضمير خود آگاه برگشتند، باز نوحه‌ها و گريه‌ها شروع گرديد، گريان و نالان راهشان را در جلگه مياندوآب ادامه دادند، حيدر نيز برخاست و بدنبال آنان براه افتاد، گادار ماند و سلدوزش.

عدم مقاومت

بي ترديد سئوالهاي متعددي در ذهن هر خواننده و شنونده راجع به ماجراي سيميتقو، و شكست نيروهاي دولتي در موارد متعدد، و عدم مقاومت مردم اروميه، سلماس و سلدوز و نيز شكست‌هاي نيروهاي دولتي پس از حوادثي كه به شرح رفت، به وجود مي‌آيد. مورخين و يادداشت كنندگان نيز بيشتر مسائل را در محدوده اوضاع و شرايط مناطق مذكور بيان مي‌دارند، گاهي والي تبريز و گاهي فرماندهان نيروها و گاهي هم مردمان سلماس، اروميه و سلدوز را در اين پيش آمدها مسئول مي‌دانند و يا محكوم مي‌كنند.

درست 20 روز قبل از فرار قره پاپاق كودتاي سوم اسفند (1299) توسط سيد ضياء و رضا خان در تهران رخ مي‌دهد و همانطور كه ديديم ايادي استكبار نيز در كار بوده‌اند تا زمينه را براي به قدرت رسيدن رضا خان آماده نمايند. شورش‌ها در اطراف و اكناف كشور براي اين برنامه لازم بود و تهران نيز دچار اضطراب و آشوب شده سرنوشت دولت و مملكت كاملاً مبهم و آينده تاريك بود، با چنين وضعي علت اصلي همه حوادث، شكست ها، عدم مقاومت‌ها و... كاملاً روشن است.

چون موضوع ما تاريخ قاراپاپاق است، باز مي‌گرديم به سراغ يك داستان:

مرحوم «مشهدي حسين بارگران» معروف به «تهراني» ـ اهل قريه راهدهنه ـ در دي ماه سال 1299 يعني دو ماه قبل از فرار قره پاپاق، به تهران مي‌رود، او پيش از همه «قاچاقاچ» مي‌كند، در تهران به عنوان «درشكه چي» به استخدام يكي از پولداران در مي‌آيد، مي‌گفت:

در كودتاي سوم اسفند من و ارباب در زيرزمين خانه پناه گرفته بوديم، صداي گلوله‌ها مي‌آمد و محل ما به محل درگيري خيلي نزديك بود من گفتم: مي‌دانستم اين فلان، فلان شده مي‌آيد و تهران را مي‌گيرد، هيچ كس جلودارش نمي‌شود آقا من او را بهتر مي‌شناسم.

ارباب گفت: تو كي و در كجا او را ديده اي، تو كه اهل آذربايجاني.
گفتم: مي‌خواستيد اهل تهران باشم و او را ببينم، دهات او نزديك دهات ماست.
ارباب گفت:‌اي نامرد! آمده در آنجاها هم املاك خريده!!
گفتم: نه بابا خودش اهل آنجاهاست.
ارباب گفت: پسر كي؟ منظورت كيست؟
گفتم: اسماعيل آغا را مي‌گويم، خيلي گستاخ است.
ارباب گفت: پسر اسماعيل آغا كيست؟! اين مزخرفات چيست مي‌گوئي، اين رضا خان است.
گفتم: هان!! پس ما را «آغا» مي‌كوبد و شما را هم «خان». تازه فهميدم.
آن مرحوم مي‌گفت راستي فكر مي‌كردم سيميتقو آمده و مي‌خواهد تهران را بگيرد.
-----------------------------
[4]. جيلوها در 9 مرداد سال 1298، از اروميه خارج شدند.
[5]. قلعه صاحبلار در كنار اروميه و در جايگاه فعلي دانشگاه بوده، مردم آن روز مسيونهاي خارجي را «صاحب» مي‌خواندند و مقر آنان نيز «قلعه صاحبلر» نام گرفته بود.
[6]. گوبو «گبي»: بركه آب پر از ني و علف مي‌باشد.
[7]. در زبان فارسي اردك وحشي كوچك «اردك» و در زبان تركي «سونا» خوانده مي‌شود، در زبان فارسي مرغابي به اردك وحشي بزرگ گفته مي‌شود و «جوره» در زبان تركي نام دارد.
[8]. شواري: شعار: شهرت: آوازه.
[9]. اشاره به گزارش ميرزا ربيع است.
[10]. منظور خسرو خان است.
[11]. منظور خسرو خان است.
[12]. انتقاد از خسروخان است كه اساساً نبايد به تبريز اعتنائي مي‌كرد و به آنجا مي‌رفت. و نيز انتقاد از سران ديگر است كه چرا در غياب او كاري نكردند.

جنگ سيميتقو و ملكزاده

قبلاً گفته شد ملكزاده نتوانست به اروميه برود زيرا اكراد بندر گلمانخانه را اشغال كرده بودند، بنابراين وي از طريق دانالو به بناب و ساوجبلاغ مي‌رود. تعداد 250 ژاندارم ديگر از تبريز به كمك او مي‌شتابند، ملكزاده بهمراه 250 نفر از ژاندرامهايش از ساوجبلاغ به سلدوز مي‌آيد به اميد اينكه نيروهاي ظفر الدوله از جانب تسوج و نيز نيروهاي سر لشكر مقدم، به سيميتقو حمله كرده و او را حتماً شكست خواهند داد آنگاه او نيز مي‌تواند با 250 ژاندارم خود را به اروميه برساند. اما وي نمي‌تواند از حدود «بهراملو» پيش رود، زيرا نمي‌توانست با نيروي كم از منطقه ترك نشين جلگه مياندوآب و بناب فاصله بگيرد، يعني در اوضاع جغرافي انساني آن روز اردوي وي كاملاً در خارج از محدوده تاخت و تاز اكراد بود، چرا كه روستاهاي واقع در فاصله ساحل درياچه و ساوجبلاغ عموماً ترك نشين بودند، امروز مسكن كردها شده است. برخلاف رؤياي ملكزاده، خبر مي‌رسد كه نيروهاي سر لشكر مقدم و ظفر الدوله (هر دو) در شمال درياچه از سيميتقو شكست خورده‌اند. خود ظفر الدوله نيز به وسط درياچه گريخته است.

ملكزاده ناباورانه از مسئول مخابرات اردوي خود «ميرزا همايون خان» ـ همايونفر ـ مي‌خواهد كه توسط تلگرافخانه ساوجبلاغ ماجرا را از شخص والي آذربايجان (مخبر السلطنه) بپرسد. در جواب تلگراف مي‌آيد: سلدوز: آقاي ماژور ملكزاده ظفر الدوله بي تجربگي كرده شما بپاييد ـ مخبر السلطنه.

بعدها ملكزاده ادعا مي‌كرده كه پس از دريافت پاسخ تلگراف مخبر السلطنه، با يك صد ژاندارم به طرف اروميه و مثلاً تا تپه‌هاي شيرين بلاغ رفته است، در آنجا با نيروهاي كرد روبرو شده و به حيدر آباد عقب نشسته و در سنگرهاي باقي مانده از جنگ بين المللي اول جاي گرفته و اكراد را كه به فرماندهي سيد طه، پسر شيخ عبيدالله، مي‌جنگيده‌اند، شكست داده و به ساوجبلاغ برگشته است.

در اينكه ملكزاده مرد شجاعي بود ترديد نيست، او مي‌توانست در فصل بهار توسط پل بهراملو از گادار بگذرد و به حيدر آباد بيايد، ليكن سئوال اين است، در اظهارات وي بيان شده كه او از حيدر آباد گذشته و در شيرين بلاغ يا آنسوي آن، با نيروهاي سيد طه روبرو شده و سپس به حيدر آباد عقب نشسته است. در حالي كه مي‌دانيم بندر حيدر آباد ماه‌ها پيش از فرار قراپاپاق و غارت سلدوز در دست افراد سيد طه بوده و او به عنوان حاكم سلدوز از جانب سيميتقو، بندر حيدر آباد را قبل از آنكه اكراد بندر گلمانخانه را بگيرند، تصرف كرده بود و پس از غارت سلدوز با اينكه نيروهاي كرد در جلگه «سلدوز» حضور نداشتند، اما در كوه‌هاي شمالي، خصوصاً در بندر حيدر آباد پايگاه دائمي داشتند با اين وصف، ماژور چگونه مي‌تواند از حيدر آباد به طرف محال دول بدون درگيري عبور كند و آنگاه در حين عقب نشيني در حيدر آباد سنگر بگيرد.

بدون اينكه اظهارات او را به طور كلي رد كنيم به نظر مي‌رسد او با صد نفر همراه از بهراملو تا حيدر آباد آمده و پس از جنگ با سيد طه باز به بهراملو عقب نشيني كرده است. ممكن است او روستاي «دربسر» ـ درياسر ـ را با حيدر آباد و حيدر آباد را با محال دول اشتباه كرده است چرا كه او هيچ گونه آشنائي به منطقه نداشت و تنها از روي نقشه‌هاي نظامي كار مي‌كرد و نقشه‌هاي مزبور آن روز چنان دقتي نداشتند و ظاهراً دو منطقه فوق نير در شباهت قابل اشتباه هستند.

به هر حال ملكزاده به ساوجبلاغ مي‌رود و مهدي خان نايب اول را با 50 يا 60 سوار در بهراملوي سلدوز ـ انتهاي جنوبي و حد متصل سلدوز با جلگه مياندوآب ـ به عنوان پيش قراول مي‌گذارد.

روزي افراد مهدي خان در معبر ميان «جبل»[1] دو مرد هندي را گرفته و به ساوجبلاغ مي‌فرستند، ملكزاده از لاي جليزقه يكي از آنها نامه‌اي كشف مي‌كند كه طي آن فرماندار نظامي انگليس در موصل به سيد طه ارقام ارسالي مهمات، لباس‌هاي فرم و... را نوشته بود. سيد طه بيشتر در اشنويه و پسوه سكونت داشت و گاهي نيز به بندر حيدر آباد سر مي‌زد گويا آن روز در حيدر آباد حضور داشته كه فرستادگان فرماندار انگليسي عازم آنجا بوده‌اند. سيميتقو نيروي عظيمي را به قصد تسخير ساوجبلاغ به جنگ ملكزاده اعزام مي‌كند (1300 شمسي) در يك يورش غافلگيرانه ملكزاده و نايب هاشم خان امين و 300 نفر از ژاندارمها را اسير مي‌كنند، بقيه كشته يا فراري مي‌شوند.

ژاندارمهاي اسير دسته جمعي به رگبار مسلسل بسته مي‌شوند، هاشم خان با خواهش بعضي از سران كرد بشرط پرداخت خون بهاي يكي از اكراد كه در آن جنگ كشته شده بود، آزاد مي‌شود.

ملكزاده را پيش سيميتقو حاضر مي‌كنند، سيميتقو مي‌گويد:
ـ در اينجا چه مي‌كردي؟ براي چه به ساوجبلاغ آمده بودي؟
ـ آمده بودم تو را بكشم و ياغيان را سر جاي خود بنشانم.
ـ مي‌بيني كه چنين نشد و عرضه اين كار را نداشتي.
ـ شانس با تو يار گشت، جنگ از اين چيزها زياد دارد.
ـ تو را به شجاعتت مي‌بخشم، از تو خوشم آمد.
ـ من نيازي به بخشش تو ندارم و چون نه تو يك قدرت قانوني هستي و نه قانون شناسي پس نمي‌تواني قانون جهاني و تاريخي اسير جنگي را مراعات كني، من به كشته شدن آماده ام، همانطور كه ژاندارمهاي اسير را كشتي.
ـ مرد شجاع.
ـ من نيازي به تشويق تو ندارم.
ـ آقا پاشو برو و به اين والي (مخبر السلطنه هدايت) بي لياقت و قسي القلب بگو كه خجالت بكشد و در پايان عمرش جوانان نورس مردم را به دم توپ نفرستد.

اين سليقه سيميتقو بود و با اين سياست مي‌خواست قيافه ارامنه و جيلوها را به خود نگيرد و دست كم يك روحيه شجاعت دوستي از خود تبليغ كند و فرماندهان اسير را نكشد اين درسي بود كه معلمان انگليسي او يادش داده بودند و همين برنامه باعث شد كه او فرصت مناسبي را از دست دهد. وقتي كه در جبهه سلماس شخص سردار سپه (رضا خان مير پنج) همراه روحانيي براي مذاكره به اردوي او رفت و شب را در چادري كنار چادر او بسر برد فرداي آن روز صحيح و سالم به تبريز بازگشت و بالاخره رضا خان به قتل او موفق شد. گويند رضا خان آن شب را اصلاً نخوابيد و سخت مي‌هراسيد، روحاني همراه او براي اينكه سيميتقو را سرگرم كند، تا صبح با وي قمار بازي كرده است.

گويا اين سخن ساخته و پرداخته مركز نشينان است كه سيميتقو را يك فرد نافهم و كوه نشين كه از هيچ چيز سر در نمي‌آورد حساب مي‌كردند كه مثلاً مي‌توان با سرگرم ساختنش از تصميمات او جلوگيري كرد. بي ترديد سيميتقو زرنگتر از بعضي افراد مركز نشين بود.

مركز نشين‌ها با همين توهمات و تصورات خام بود كه نمي‌توانستند امور اطراف كشور را اداره كنند.

خالو قربان در «يندرقاش»

خالو قربان كه قبلاً در نواحي كردستان و كرمانشاهان به نفع عثمانيان و آلمان عمل مي‌كرد و با روسها مي‌جنگيد با بروز ضعف آلمان در جنگ و تفوق روس و انگليس، بدنبال پناهگاهي مي‌گشت كه همراه افرادش و اسلحه و مهمات و دو عراده توپ كه از روسها گرفته بود به گيلان رفت و در سايه ميرزا كوچك خان قرار گرفت.

پس از مرگ كوچك خان در دل برفهاي ارتفاعات مياني گيلان[2] و خلخال، خالو قربان چند روزي سرگردان ماند تا خبر مرگ ميرزا به او رسيد، وي فرصت را غنيمت دانسته سر ميرزا را از بدنش جدا كرده و پيش رضا خان كه آن روز سردار سپه بود برد، رضا خان وي را براي جنگ با سيميتقو به تبريز فرستاد.

در اين زمان «سرتيپ شيباني» از طرف سردار سپه فرمانده لشكر شمالغرب بود، شيباني عده‌اي از شاهسونها را نيز با او همراه كرد كه خالو با 4000 نفر عازم ساوجبلاغ گرديد و در غرب مياندوآب اردو زد.

در اين هنگام 14 ماه از دربه دري قره پاپاق مي‌گذشت (رمضان 1340 قمري) 300 نفر از مردان قاراپاپاق نيز به اردوي خالو پيوستند، از سوي ديگر پس از ماجراي ملكزاده و تسخير ساوجبلاغ توسط سيميتقو حكومت آنجا به سيد طه رسيد، طه عشاير اشنويه، مامش، پيران و منگور را جمع كرده عزم تسخير صائين دژ را مي‌نمايد و در قريه «قوزولو» حدود 25 كيلومتري شمال صائين دژ اردو مي‌زند.

سيد طه با اين تاكتيك هم تسخير صائين دژ را در نظر داشت و هم در صدد بود جبهه جنگ را از اطراف ساوجبلاغ دور كند، يعني خالو قربان را مجبور كند كه به طرف صائين دژ رفته و از ساوجبلاغ كه از نظر اهميت پس از اروميه دومين پايگاه اكراد بود، دور شود.

ليكن قضيه برعكس شد، دستياران خالو درست عكس طرح سيد طه را در مورد خودش طرح ريزي كردند آنان با خويش گفتند: صائين دژ در مسئوليت و ماموريت ما نيست سرلشكر شيباني خود مي‌داند با صائين دژ چه كند ما طبق ماموريت ساوجبلاغ را هدف قرار داده پيش مي‌رويم.

بر اين قرار راي‌شان متحد مي‌شود ليكن در انتخاب زمان به اختلاف نظر مي‌رسند، بعضي معتقد بوده‌اند اكنون كه نيروي اكراد در ساوجبلاغ كم است و طه به صائين دژ مشغول است بايد به ساوجبلاغ حمله كنيم، بعضي ديگر مي‌گويند بهتر است ما منتظر شكست طه در صائين دژ باشيم، وقتي كه او به ساوجبلاغ برمي گردد (يا راه اروميه را در پيش مي‌گيرد) او را در گذرگاه «يندرقاش» نابود مي‌كنيم.

تاكتيك دوم انتخاب مي‌شود، بخشي از اردو به يندر قاش حركت مي‌كند كه با اردوي اصلي چندان فاصله‌اي نداشته است، دو نفر سوار كرد به سرعت خبر پيشروي نيروهاي خالو به 12 كيلومتري ساوجبلاغ را به اطلاع سيد طه مي‌رسانند، طه روز 29 رمضان از «قوزولو» به طرف ساوجبلاغ حركت مي‌كند. نزديك غروب در جنوب اردوي خالو، اردو مي‌زند.

يندر قاش ـ ابرو ور افتاده: تركي است ـ در 12 كيلومتري جنوب شرقي ساوجبلاغ در كنار رودخانه ساوجبلاغ نزديك سه راه كنوني مهاباد، مياندوآب و بوكان، قرار دارد.

بامداد روز ديگر جنگ شروع مي‌شود، خالو قربان همراه دو نفر از دستيارانش روي تپه‌اي ايستاده و فرماندهي مي‌كرده است كه گلوله‌اي به سينه اش اصابت كرده، خالو را از اسب سرنگون مي‌كند، نيروي دولتي رو به فرار مي‌گذارد، ابتدا سعي مي‌كنند كه توپها را نيز با خود ببرند ولي آنها را در باتلاق‌هاي يندر قاش گذاشته و مي‌روند.

قاراپاپاق اميد زيادي به خالو بسته بود، كودكاني كه در زمان آمدن خالو و در زمان در به دري متولد شده بودند نام بيشترشان «قربان» بود از آن جمله خالو قربان شكري، پسر مرحوم «حاج شكر الله» كه اكنون در قريه راهدهنه زندگي مي‌كند.

شكست سيميتقو (بازگشت امنيت به سلماس و اروميه)

پس از به قدرت رسيدن رضاخان و ملقب شدن او به «سردار سپه»، ديگر در محافل استعماري نيازي به امثال سيميتقو نبود، اينك همه جا بايد زير پرچم سردار سپه به امنيت كامل برسد.

جريان كمكهاي استعمار بر عكس شده و عشاير كرد كه مدتي به مفتخوري عادت كرده‌اند همگي دهان گشوده‌اند تا سيميتقو آنان را تغذيه كند زيرا آنان حال و حوصله كار و زحمت را نداشتند. سيميتقو نيز وامانده است چرا كه ديگر دست پر نعمت ارباب استعمار به سراغش نمي‌آيد، اموال غارتي هم ته كشيده و توان اداره مالي «لشكر عظيم» را ديگر ندارد.

سردار سپه توسط ارباب استعماري خود كاملاً از وضع داخلي سيميتقو آگاه است و مي‌داند كه آنان هم زير پا و هم دل سيميتقو را خالي كرده‌اند.

رضا خان در مرداد سال 1301 شمسي از بنادر درياچه محور تسوج ـ سلماس، خوي فوجهاي لشكر را با هدف تسخير قلعه چهريق، اين آشيانه عقاب استعمار مي‌فرستد. سيميتقو پس از 24 ساعت مقاومت شديد، همراه عائله و خانواده اش به سوي تركيه فرار مي‌كند. نيروهاي رضا خان تا نزديكيهاي چهريق با هيچ نيروئي روبرو نمي‌شوند، آنهمه «لشكر عظيم» سيميتقو، چه شده، كجا رفته‌اند، او كه زماني در حوالي تسوج و شمال درياچه اردوهاي بزرگي راه انداخته بود اينك تا لب دروازه قلعه اش نيروي مدافعي ندارد.

اين سئوال بزرگي است كه مورخين نه مطرح كرده‌اند و نه پاسخ آنرا داده‌اند. حقيقت اين است سيميتقو در آن زمان كسي نبود تا براي شكست او آنهمه لشكر از خشكي و دريا، اعزام شود، بدبختي او به حدي رسيده بود كه نيروهاي تركيه (تركيه كمال پاشا) نيز راه عبور به او نمي‌دادند. برادرش «محمد آغا» و زنش «جواهر خانم» و پسرش بدست عسگرهاي ترك كشته شدند ـ استعمار چگونه بزرگ مي‌كند و چگونه حقير مي‌سازد؟!؟!

سيميتقو از 26 مرداد 1301 به مدت 8 سال در ميان عشاير كرد مخفيانه زيست در سال 1309 باز حدود 200 نفر سوار به دور خود جمع مي‌كند، اين بار به اشنويه آمده و توسط «سرهنگ صادق خان نوروزي» از دولت امان مي‌خواهد، صادق خان پذيرائي خوب و محبتهاي زيادي به وي مي‌نمايد. بامداد روز 4 مرداد گروهي از سربازان را با سفارشات لازم در جاهاي معيني مي‌گذارد، هنگامي كه صادق خان و سيميتقو پس از صرف نهار از منزل خارج مي‌شوند در وسط راه صادق خان كمي از او فاصله مي‌گيرد، سربازان از سه جانب سيميتقو را هدف مي‌گيرند ولي او موفق به فرار مي‌شود، پس از آنكه مسافتي از يك كوچه را طي مي‌كند، مجدداً برمي گردد تا پسرش خسرو را كه كودك بوده نجات دهد، دچار آماج گلوله سربازان مي‌شود. اين بود سرانجام ببري كه استعمار از پنبه ساخته بود و پايان كار عقاب كاغذي كه استعمار با دست هنرمند خود شكل داده بود.

مردم اروميه آنسان از اين ببر ترسيده بودند كه مرگ او را باور نمي‌كردند، سرش را به اروميه آوردند و به خانمي كه روزگار فتح و ظفر سيميتقو به همسري او در آمده بود و در سياحت‌هاي قايقراني در درياچه در كنار او مي‌نشست، نشان دادند، وي سر سيميتقو را مشاهده و تاييد مي‌كند كه اين خود اوست. مطابق نقل ديگر چهره سيميتقو قابل تشخيص نبوده پيكرش را به اروميه مي‌برند و خانم مذكور، او را از انگشت مقطوعش مي‌شناسد زيرا سابقاً ماري انگشت سيميتقو را مي‌گزد و وي براي جلوگيري از سرايت سم توسط خنجر انگشت خودش را بريده بوده است.
----------------------
[2]. ميرزا كوچك خان در خاتمه كار خود به قصد استمداد از «عظمت خانم پولادلو» به خلخال مي‌رفت كه در طوفان برف به درود حيات گفت.


Read more!



تعدادي از قزاقها‌ي ايل قره پاپاق در ميان كردها رفته و تبديل به كرد شده‌اند

عشيره‌هاي ايل قره پاپاق، عبارتند از: 1ـ تركاون (رئيس ايل به هنگام ورود به سلدوز، از همين تيره است) 2ـ جان احمدلو 3ـ چاخرلو 4ـ اولاشلو 5ـ سارال 6ـ عربلو 7ـ شمس الدينلو 8ـ قزّاق.

طايفه قزاق در اصل از ايل بزچلو نبود. و به يكي از ايلهاي قزاقستان كه در شمال شرقي درياي خزر مي‌زيستند مربوط هستند، اينان در رد و بدل‌ها و تغيير و تبديل‌ها و كوچ‌هاي جبري و اختياري، خصوصاً در جنگهاي ايران و روس به دليلي كه براي ما مجهول است در منطقه ايروان قرار مي‌گيرند و چون تعداد جمعيتشان در حد يك ايل نبود و نيروي نظامي مستقلي را نمي‌توانستند تشكيل بدهند، مطابق قاعده عصر (در تشكيلات نظامي و سازمانهاي ايل و تعيين مسئوليتهاي اداري و اجتماعي هر طايفه كوچك را به يك طايفه بزرگ ضميمه مي‌كردند) اين طايفه كوچك قزاق را در ايراوان به قره پاپاق الحاق كردند، قزاقهاي مذكور در سلدوز تا اين اواخر سني مذهب بودند (البته سني حنفي، نه سني شافعي كه در متون ياد شده آمده)

آخرين بزرگ آنان كه هميشه تابع رئيس ايل قره پاپاق بود، حاج عبدالله نام داشت، كه ساكن روستاي خليفلو و از افراد سر شناس و فهميده بود لكن املاك قزاق را به كردها فروخت و به جد مي‌توان گفت خانواده‌هاي قزاق بيش از 60 خانوار (از 2100 خانواده) نبوده است و ابتدا تنها در يك روستا زندگي مي‌كردند، بعدها يك روستاي هفت خانواده‌اي ديگر به نام «آده» در فاصله «گل داراخ» و «بهراملو» بنا كردند[5]، اما با پيدايش آدا، كه گويا اوج رشد جمعيت آنان بوده گرايش به تشيع در ميان آنها ظاهر شده است به طوري كه در سال 1335 شمسي، همه آنها شيعه شده بودند.

با فروش قريه خليفلو به كردها، قزاقها به تدريج به روستاهاي ديگر مهاجرت كردند. البته تعدادي از آنها نيز در ميان كردها رفته و تبديل به كرد شده‌اند، به طوري كه گذشتة خود را كاملاً فراموش كرده‌اند.

امروز از آن مردم، تنها دو خاندان را مي‌شناسيم، خاندان مرحوم «مشهدي قنبر» كه در روستاي ديزج (دو كيلومتري نقده) و خانواده «يعقوب علي» در «آدا». مرحوم شهيد «اسماعيل عليياري» فرزند بزرگ مشهدي قنبر آخرين فردي بود كه رنگ و بوئي از رياست قديمي عشيره‌اي را بر اين دو خاندان داشت و پس از او آنها نيز مانند هر عشيره ديگر خصوصيات قديمي را از دست دادند.

[5]. در تحقيقات بعدي معلوم گرديد كه قزاق روستاهائي بنام توبوز آباد، گل داراخ، تازه كند ـ كه ويرانه‌هاي اين روستاها در اطراف خليفلو هست ـ داشته اند.


Read more!



اطراف درياچه اروميه از هر طرف مسكن عشاير ترك زبان و شيعه مذهب بوده و است

در سالهائي كه اشاره شد، -عهد قاجار- اطراف درياچه از هر طرف مسكن عشاير ترك زبان و شيعه مذهب بود.

آن قسمت از ساحل درياچه كه امروزه در تقسيمات كشوري جزئي از شهرستان مهاباد است تا حدود دروازه مهاباد «سويوخ بولاغ» مسكن تركان شيعه بود.

از طرف اروميه باز تا حد ميان شهرستان اروميه و شهرستان نقده (حد امروزي) يعني از كناره درياچه تا ارتفاعات قاسملو مسكن عشاير افشار اروميه بوده و همينطور فاصله ميان جلگه سلماس و جلگه اروميه تا ارتفاعات چهريق نيز عشاير لك و افشار و قره باغ (قره باغ داخلي) ساكن بودند.


Read more!

Wednesday, March 22, 2006



یاتمامیشیق ، یوخولامیشیق

بیلدیغینیز کیمین نئچه واقت بوندان قاباغ ، آذربایجانین ماکی و بازیرگان شهرلرینده ، اصلیت لری آذربایجانلی و ایرانلی اولمایان کوردلرین تحریکه سیله ، آلدانان بیر نئچه کورد خیابان لارا چیخیب و امنیتی بو شهر ده یاشایان تورک میللتیندن آلمیش. بیزیم اصلن ایشیمیز یوخدور کی بو چیخیشین ماکی فرمانداری سیندن مجوزی وار ایدی. و اصلن ایشیمیز یوخدور کی نیه فرمانداری بئله بیر تظاهراتا مجوز وئریر ، آما تبریز ده خوجالی ایل دؤنومو ایله باغلی بیر قورولتایا مجوز وئریلمیر.

خاطیرلامالی ییق کوردلرین چیخیش لاری بیر تورکیه نین یاغی کوردونه خاطیردیر ، آما خوجالی ایل دؤنومو ییغیناقی ، موسلمان سؤیداشلاریمیزا خاطیردیر کی وحشی و اینسان اولمایان داشناک ائرمنی لرین الیله قانلارینا بله شیبلر. هر حالدا شاید او موسلمانلارین قانلاری او بئله ارزیشلی اولمایا. بیلمیره م! بیلمیره م فلسطین ده کی موسلمانلار لا ، قاراباغ داکی موسلمانلارین نه فرقی وار کی ، فلسطین دن حیمایت ائتمک بیزیم ان یوخاری وظایفیمیزدن دیر ، آما قاراباغین موسلمانلارینی گره ک اونوتوب و داها اونلاردان یاد ائیله مییه ک؟

ايلنا:نه نفر از نمايندگان كرد مجلس شوراي اسلامي در نامه‌‏اي به محمود احمدي‌‏نژاد،ضمن اعتراض به نحوه برخورد با تجمع‌‏كنندگان كردهاي شهرستان ماكو، خواستار شناسايي و معرفي آمران و مباشرين مجازات اين برخوردها شدند.

به گزارش “ايلنا”، متن نامه به احمدي‌‏نژاد، به اين شرح است: برابر اطلاعات واصله، عده‌‏اي از مردم شريف شهرستان ماكو با اجتماع آرام و به دور از هرگونه خشونت در خيابان، ضمن محكوم كردن اقدام مطبوعات كشور دانمارك در ارتباط با اهانت به پيامبر گرامي اسلام(ص)، نقض حقوق بشر شهروندان كرد در تركيه را محكوم نمودند كه متاسفانه توسط عده‌‏اي خشونت‌‏طلب در لباس شخصي مورد كشتار و قلع و قمع قرار گرفتند كه در نهايت حدود 35 نفر كشته و زخمي و تعداد زيادي دستگير و در زندان به سر مي‌‏برند!

لذا خواهشمند است دستور فرماييد با عنايت به اينكه برابر اصل بيست و هفتم قانون اساسي(تشكيل اجتماعات و راهپيمايي‌‏ها، بدون حمل سلاح، به شرط آنكه مخل به مباني اسلام نباشد، آزاد است) هرچه سريع‌‏تر اعلام نمايند:

1) اگر شوراي تامين شهرستان ماكو به دلايل اجتماع مذكور را صلاح نمي‌‏دانسته، چرا به شيوه‌‏هاي مختلف و اصولي، ممكن و مسالمت‌‏آميز از اين حركت به موقع جلوگيري ننموده است؟
2) با توجه به اينكه راهپيمايان مورد بحث هيچ حركت خشونت‌‏آميز و زيان‌‏آور به بيت‌‏المال را انجام نداده و شعاري عليه نظام سر نداده‌‏اند، به راحتي مسوولين شهرستان به ويژه فرماندار به عنوان رييس شوراي تامين مي‌‏توانست در يك سخنراني معقولانه و آرامش بخشيدن به اجتماع‌‏كنندگان به موضوع خاتمه دهد. در حالي كه بدون رعايت حتي اصول اوليه تاميني، امنيتي و اقدام متفرق كننده و عدم هرگونه اخطار و هشداري در بدو امر، اقدام به تيراندازي مستقيم به مرد و زن و كودك خردسال نموده كه داراي هيچگونه توجيه عقلي، امنيتي و انساني نبوده و نيست.
3) عاملين اين جنايات چه كساني بوده‌‏اند؟ از كدام منبع و دستگاه دولتي دريافت نموده‌‏اند؟ چرا براي چنين اجتماع كوچك كه مخل مباني اسلام و قانون اساسي نبوده‌‏اند، از سلاح گرم استفاده شده است چرا بايد عده‌‏اي با استفاده از امكانات و ابزار دولتي اقدام به تسويه حساب قومي نموده و شهروندان كرد در آن شهر را اين چنين مظلومانه مورد بي‌‏رحمي و كشتار قرار مي‌‏گيرند.
لذا از جنابعالي به عنوان رييس‌‏جمهور و رييس شوراي عالي امنيت ملي مصرانه درخواست داريم: ضمن شناسايي و معرفي آمران و مباشرين چنين عمل قبيحانه، به افكار عمومي و مراجع صالح قضايي و مجازات اشد به خاطر چنين عمل مجرمانه و ضد انساني با تدبير لازم از ورود خدشه به احساسات ساير شهروندان كرد اقدام نموده و نمايندگان كرد در مجلس شوراي اسلامي مجدانه خواستار مجازات عاملين اين جنايات هولناك و ضد حقوق بشري و گزارش كتبي هستيم..

هر حالدا ، ماکی شهرینده امنیتی پوزان کردلرین ایش لری بیر طرفه ، و دوققوز نفر کورد نیماینده لردن (پارلماندا) وئردیغلری بیانیه بیر طرفه. یئنه خاطیرلامالی ییق کی کورد شهرلرین نیماینده لریندن نئچه نفری بیر بیانیه یاییب و اینتیظامی نیرولارین توققوشلامالارینا (او امنیتی پوزان کوردلر له) اعتیراض ائدیب لر. هر حالدا شاید بیر ساده جه باخیش دا بئله بیللنسین کی بو نیماینده لر اؤز نیماینده لیق وظیفه لرینه عمل ائدیب لر. آما بوردا دیر کی بیز گره ک اؤزوموزدن سوروشاق ، به بیزیم نیماینده لریمیز (آذربایجان شهرلریندن پارلمانا گیدن نیماینده لر) هاردادیلار؟ نه ائیلیرلر؟ گؤه سن اونلار دا بو کورد نیماینده لر کیمین اؤز نیماینده لیق وظیفه لرینی تانیییرلار؟ اصلن اؤز آذربایجانلی اولماقلارینی قبول ائدیرلر؟

آللاه ساخلاسین بو نیماینده لری ، بونلار نیه هئچ گؤزه گؤرسنمیرلر؟ تبریزده ، قوم دا اؤز وئرن اولایلار کی اونلاردا ، آذربایجانین غیرتلی و ایگید اوغوللاری باتوم آلتیندا ضرب و شتم اولاراق دوستاقا گؤنده ریلیرلر ، او دا نمنه اوچون؟ موسلمان و آذربایجانلی تورکلرین سؤی قیریمینا اعتیراض ائتمک اوچون. … به بو نیماینده لر هاردایدیلار؟ به نیه سس لری چیخمادی؟
مین لر نیه واردیر کی همی اوزلرینی و همی ده جاوابلارینی هامیمیز بیلیریق. آما بو قضیه بوردا باشا چاتمیر. کوردلرین تروریست گروپلاریندان بیری «پژاک» آدیندا پارتیا ، بیر بیانیه وئریب و تورک شهرلرده ، اؤزلجه اورموشهرینده یاییبلار. و کوردلری اسفند آیین 18اونجو گونونده بیر چیخیشا دعوت ائدیب لر. نه اوچون؟ … ماکی دا شهید اولان کوردلره گؤره! … بیر شهید کلمه سینین معناسینی بیلمیردیک اونودا بیلدیک. جالیب دیر نئچه دنه یاغی (اراذل و اوباش) کی میللتین ناموسونا ، جانینا ، امنیتینه توخونورلار و اینتیظامی نیرولارین قاباغیندا دایانیرلار و اؤز وحشی لیک لیقلاریندان ال چکمیرلر و بئله لیک له جانلارین الدن وئریرلر ، شهید آدلانیر لار.

بو نئچه ایلین ایچینده باتی آذربایجانین توپراقلاریندا ، تروریست کوردلرین چالیشمالاری او حدده یئتیریب کی بیز بوگون بیر باشقا فیکیر ائیله ییب و اؤزوموز له بونلارین تکلیفینی بیر طرف لیق ائیلیه ک. البت بورادا بونودا خاطیرلامالی یام کی بیزیم باخیشیمیزدا تروریست کورد اونلاردیلار کی اؤز توپراقلارینی بوراخیب و بیزیم آذربایجانا گلیب و بوردا یورد و توپراق ایددیعالاری وار ، یوخسا او کوردلر کی قدیم زامانلاردان آذربایجان توپراقلاریندا یاشایاردیلارو اؤزلرینی آذربایجانلی بیله رک اؤز آنا دیللرینه دانیشاردیلار بو مقوله دن موستثنادیر. او کوردلر کی عراق دان و یا باشقا توپراقلاردان بو یوردا کؤچوب و آذربایجان میللتی ده بو گونه کیمین اونلارلا چوخ یاخشی و بیر قوناق کیمی رفتار ائدیب ، ایندی دوز یییه ن دن سونرا دوزدان سیندیریبلار.


***

هله او اوچ دنه گوناهسیز تورکون اورمو شهرینده ، بو آداملیقدان اوزاق کوردلرین الیله قانلارینا بلشن لرین قیرخ لاری چیخماییب ، و بو کافتارلار اوتانماییب و بیر چیخیش اوچون بیانیه وئریرلر.


بو مسئله و باشقا مسئله لره خاطیر دیر کی بیز آذربایجانلی لار گره ک آرتیقراق توججوه ائدیب و اؤز حاقلاریمیزین آردین توتاق. نیه کی هئچ آذربایجانلی بو گون پارلمان دا اولان نیماینده لره گؤز تیکمه ییب و هر نه اینتیظار وار میللت دن و میللتچی لردن وار.
ایندی گوره ک بیزیم میللتچی لریمیز نه قدر بو مسئله یه خاطیر آیدین فیکیر و دوزگون باخیرلار؟ اصلن بیزیم میللتچی لریمیز کی ما شا الله هامی سینین دا بویوک ایددیعالاری وار ، نه ائیلیرلر؟

بیر ساده جه باخیش دا گؤروروک کی او ایددیعاسیز میللتچی لر کی دوغرودان دا اونلاری بیر میللتچی آدلاندیرماق اولار بیر بویوک ایش لره ال وورورلار. تبریز شهرینده خلیفه گرلیقین قاباغیندا اوز وئرن اولایلار بو سؤزه شاهید دیلر. آما نیه او آد چیخاردان لار بئله دویوللر؟ یا هئچ اولماسا بئله دییه ک کی ، نیه باشقا مسئله لری مطرح ائدیرلر کی هئچ خئیری بیزه یوخدور و هئچ منفعتی آذربایجان میللتینه یوخلاریدیر؟

آد آپارماق ایسته میره م ، آما نیه بو یازیلاریمیزین الیفباسی گره ک بیر بویوک ایختیلاف سالان مسئله یه حرکتچی لرین ایچینده تبدیل اولا؟ نیه میللتچی لر بیزیم ایندیسه ایکی دنه رسمی الیفبامیزین اولماقینی قبول ائتمیییب و زورلا ایسته ییرلر اؤز نظرلرینی هامی قبول ائدیب و بئله لیکله ، دموکراسینین اصولونو آیاقلییالار؟ ایر بیر گون بیزیم میللت بیر رفراندوما بنزر بیر پروسه ده لاتین یا عرب الیفباسینین رسمی اولماقینا سس وئرسه لر ، او زامان بو ایشین برکینه گئتمه لی ییک ، آما بو گونکی بئله بیر واقیعه اولماییب نیه ایسته ییرلر بئله بیر ساده و مهم اولمایان بیر مسئله نین اوستونده برکه گئدیب و ایختیلافلاری یارادسینلار؟

من اؤزوم بیر اذربایجانلی اولاراق ، او زامان کی ائشیتدیم بو ساده مسئله یه خاطیر ، حرکتچی لر بیربیرینی ساتقین و … آدلاندیریبلار ، اوتاندیم و اؤزومله دئدیم کی گؤره سن بیز نه واقت اویاناجاییق؟

نیه گرک او آدام کی عرب الیفباسینا معتقد دیر احمد کسروی آدلانا ، و نیه او آدام کی لاتین الیفباسینا معتقددیر ساتقین آدلانا؟

نیه گرک بیر بئله بیر ساده مسئله نین دالیسی جا ، مین لر یاشا ، مین لر اؤلوم شوعاری یولا دوشسون؟ اولمایا بیز ائله گره ک اؤزوموزله ساواشاق؟ و آرادان گئدن حاقلاریمیزی اونوتوب و بیربیریمیزی محکوم ائدک؟

هله یادیمیزدان چیخمیر نئچه واقت بوندان قاباغ ، تبریز شهرینده حرکتچی لرین بیری ، او بیری حرکتچی لرین الیله دویولموش. بو اولای نیه گره ک اؤز وئرسین؟ نه زاماناجان بیز ائله اؤزوموزله ساواشیب و بونا دیققت ائتمییه جه ییک کی آذربایجانیمیزی تیکه پارچا ائدیرلر؟
نیه میللتچی لرین بیری دوروب اعتراض ائله مه دی باتی آذربایجانین دئییشیلمیش خریطه سینه؟
(نئچه واقت بوندان قاباغ ، قاراباغ وئبلاگیندا بو مسئله یه ایشاره اولونموش http://www.qarabaq.azerblog.com/?p=1038 ) نییه باتی آذربایجانین توپراقینین یاریسینین اوغورلانماسی بیر حساسیت یارادمیر؟



آما عرب الیفباسینا یازماقی بیر بویوک خطا گؤروب و اونا گؤره بیر بیریمیزی تاپدالیییریق؟
آللاها شوکور ، بو گونلریم آذربایجان یولوندا چالیشان لار چوخالیب ، پارتیالار یارانیبلار. آما نیه بو پارتیالار گلیب دوزگونلوغلا هر نمنه نین آیدینلاشماسینا چالیشمیرلار؟ بیر پارتیا گره ک اوندا اولان سورغولارا جاواب وئرسین تا اولان شوبهه لر آرادان گئتسین. نه کی بیر باشقا مسئله نی آرایا گتیریب و سؤزو بوروشدوراندان سونرا ، سورغو سوروشانی دا محکوم ائتسین.

تاسف لا دئمه لی یم کی بیزیم حرکتچی لرین آراسیندا ، ایندی دن لیدرلیک ساواشی یولا دوشوب. بیر آدام یوخدور بونلارا دئسین کی ، هله لیک هئچ بیر زادی اله گتیرمه میشیک کی سیز ایستییه سیز اونون اوستونده ساواشاسیز. هله قدرت اریکه سین بیزه وئرمه ییبلر (یا آلا بیلمه میشیک) کی سیز ایندی دن اونون اوستونده بئله رفتار ائدیرسیز. آخی اوزاقدان باخان نه دییه ر؟

بوردادیر کی گره ک دئییم: یاتمامیشیق ، یوخولامیشیق


Read more!

کردستان شرقی !!! و برادران آذری !!!



کردستان شرقی !!! و برادران آذری !!!

عید نوروز و تبلیغات رادیویی پژاک و پ ک ک

در حالی که گروه تروریستی pkk به بهانه فرا رسیدن عید نوروز زمینه آشوب و نا آرامی را در شهرهای ازمیر، مرسین ، استانبول و... ترکیه را فراهم آورده و عوامل این گروه تروریستی با برافراشتن پرچم کردستان و عکس عبداله اوجالان ، به پرچم ترکیه اهانت نمودند . رادیو 24 ساعته "مرسا پوتانی" وابسته به گروه تروریستی pkk تبلیغات گسترده ای را برای مراسم روز سیزده نوروز آغاز نموده.

این رادیو در بخش های مختلف خود مخصوصا در برنامه هایی که به کردستان ایران پخش می کند از کردها می خواهد که روز سیزده نوروز با لباس سنتی خود در مکانهای تاریخی شان حضور یافته و به اجرای موسیقی ملی خود بپردازند. نقطه جالب در این فراخوان رادیویی این است که مجری و تماس گیرندگان با این رادیو بصورت مستمر بر اجرای مراسمات تاکید نموده و از برادران آذری !!! خود می خواهند که به آنان بپیوندند.

گردانندگان این رادیو با ژشتی دمکرات مآبانه و رندانه برای تحریک احساسات شنوندگان خود گوشه هایی از موسیقی "ونجلس" و سرود "شهید کردستان" را پخش کرده و مکررا با نام بردن از شهرهای کردستان شرقی ماکو ، سلماس ، خوی ، ارومیه و ... از همه برای تجمع در نقاط تاریخی دعوت به عمل می آورند و افزون خواهی ارضی خود را پشت پرده سیاست اتحاد قومیتها ی ایران برای مبارزه با جمهوری اسلامی کتمان می نمایند . حال عید نوروز با کردستان شرقی !!! و برادران آذری !!! چه ربطی دارد ، بگردیم دنبال پرتقال فروش.

این رادیو وابسته به گروه تروریستی pkk در برنامه ساعت 30/15 روز جمعه 26 اسفند خود در مصاحبه ای با دو تن از اعضا گروه تروریستی pjakبه نامهای "محمد شریعتی" و "مجید راژانی" در جواب دلیل برگزاری این مراسمات گفتند:

چند سال است که این مراسمات در 4 گوشه کردستان برگزار می شود و توانسته زمینه بسیاری از مبارزات را فراهم آورد .....

امسال این مراسم باید در کردستان شرقی به دلیل سرکوب ملت کرد در ماکو و یولا گلدی بصورت گسترده برگزار شود و ما از برادران آذری می خواهیم که در این مراسمات به ما بپیوندند تا سیاست جمهوری اسلامی در مورد تفرقه افکنی بین کرد و آذری !!! عقیم بماند.

این عناصر گروه تروریستی pjakنگفتند در حالی که مشغول ساختن تاریخی مجهول و ارائه آن به مردم، آنهم در اراضی ملتی دیگر هستند چگونه می توانند جبهه مبارزه با جمهوری اسلامی را بگشایند ؟ آیا ملت تورک آذربایجان به سهولت از راضی تاریخی خود چشم خواهند پوشاند؟

لازم به یاد آوریست که سال گذشته نیز این جریانات تروریستی همزمان با ترکیه که منجر به نا آرامی و اغتشاش گردید در آذربایجان غربی نیز مخصوصا در مناطق "خان دره سی" ، کناره های نازلی چایی ، آبشار سلوک و ... با لباسهای متحد الشکل در حالی که پرچم کردستان و عکس عبداله اوجالان در دستشان بود به اجرای مراسم پرداختند و نقطه جالب اینکه این حرکات درست مقابل چشم نیروی انتظامی جمهوری اسلامی صورت می پذیرفت .

توضیح:
1- گروه های تروریستی کرد به عمد از بکار بردن کلمه تورک خود داری نموده و از کلمه مجهول آذری استفاده می کنند و برای قسمتهایی از خاک آذربایجان غربی بنام استان مکریان تاریخ سازی نموده اند .

2- متاسفانه تعدادی از فعالین قدیمی چپ گرای آذربایجانی نیز با نام مبارزه خلقهای ایران به صورت آکتیو به همکاری با گروه تروریستی pjakپرداخته اند که در آینده در مورد آنان افشا گری خواهد شد.

رحیم زمانی پور - خبرنگار


Read more!



اکراد در اورمیه (18 اسفند)!!!

چندی از عملکرد نابخردانه و برنامه ریزی شده عوامل داخلی و خارجی اکراد در نا ­آرامیهای ماکی و نتیجه تلخ آن (کشته و مجروح شدن چندین تن از هموطنان بیگناه) نمی­گذشت که خبر ناگوار قتل عام خانواده­ای متعهد و بیگناه دیگری توسط تروریستهای کُرد در اورمیه پیچید. با این اقدامات دیگر نمیشد باز هم حرکات خشونت آمیز و نقشه­های پلید آنان را نادیده گرفت و نسبت به حُسن همجواری و ادعاهای دروغین برادری ایشان تردیدی به دل راه نداد. مگر ملت شریف تورک چه اندازه بایستی جوانمردی و از خودگذشتگی نشان می­دادند. اینگونه بود که دیدگاهها نسبت به چهره کریه و خشن تروریستهای کُرد واقع بینانه­تر شد و اهداف خام و نسنجیده احزاب کُرد در جدا نمودن شهرهای آذربایجان و زمیمه آنها به کُردستان در قالب کُردستان مستقل یا کُردستان شرقی بر عموم تورکها و آذربایجانیان کاملاً محرز گردید واضح و مبرهن است که احزاب کوته فکر و کم فهم به منظور جبران اشتباهات فاهش خود در رو شدن دستشان در پیشبرد نقشه­های شوم و همچنین خنثی نمودن اثرات آن و اغفال و انحراف دوباره “اذهان عمومی رو به بیداری ملت تورک” بیانیه­ای در راستای دعوت ظاهری از کُردها برای تجمع در اورمیه صادر شد «که در اصل عدم خروج و حتی عدم تردد بر کلیه کُردها تکلیف شده بود» تا واقع بینی بوجود آمده علیه ایشان با مشاهده عقب نشینی تاکتیکی و عدم حضور ظاهری کُردها که غیر عادی و تصنعی بود به گونه­ای که حتی یک رهگذر کُرد هم در محل یاد شده دیده نشد فروکش نماید و آنان فرصت و زمان لازم را به منظور آرایش نیروهای تبلیغاتی و مهمتر از آن قوای تروریستی و خانه­های تیمی خویش با ساز و برگ کامل و در عملی ساختن نقشه­های پلید؛ راهنمایی مربیان یا بهتر بگوییم اربابان خود داشته باشند. غافل از اینکه ملت شریف تورک آگاهتر از این حد می­باشند که با این تحرکات مصنوعی و خام اغفال شوند. حال بر ملت شریف تورک تکلیف است که با دیدن اتحاد همه جانبه و فرمانبرداری بی چون و چرای عوامل کُرد از احزاب به ظاهر سیاسی خود بسی مصمم­تر، متحدتر، متشکلتر و آگاهانه­تر برای صیانت از خاک، ناموس و شرف خود برنامه­ریزی نموده و آماده­گی جانفشانی در راه مقدسشان را داشته باشند.

مهندس­ ستاری


Read more!

اوروميه و ماکو و خوي وسلماس و...جز لاينفک آذربايجان هستند



اوروميه و ماکو و خوي وسلماس و...جز لاينفک آذربايجان هستند

شوراي مرکزي جنبش فدرال- دموکرات آذربايجان

نامه سرگشاده به احزاب وسازمان هاي کرد ايراني!

ما اين نامه را در شرايطي براي شما مي‌نويسيم که منطقه ما در وضعيت بسيار پيچيده و بحراني بسر مي‌برد و ج.ا. در يک بحران همه جانبه و تمام عيار داخلي و بين المللي گير کرده است. حکومت اسلامي در تمام طول حيات خود با يک چنين بحراني روبرو نبوده است.

در يک چنين وضعيتي که رژيم بيش از هر زماني تحت فشار بين المللي است و سرنوشت سياسي جمهوري اسلامي ايران در حال ورق خوردن است، ملل تحت ستم ايران، بيش از هر زمان ديگري به همدلي و همبستگي و همکاري نياز دارند. هر حرکت نسنجيده‌اي در شرايط کنوني مي‌تواند عواقب نا مطلوبي براي ملل تحت ستم ببار آورد که، نه تنها بر اين همبستگي آسيب ميرساند، بلکه ميتواند مورد بهره برداري جمهوري اسلامي قرار گيرد.

پاشنه آشيل جمهوري اسلامي ايران مبارزه يکپارچه ملل تحت ستم ساکن ايران است. حکومت اسلامي پيوسته باتمام قوا و با جديت در پي سازماندهي و طرحريزي توطئه هاي گوناگون در مقابل همبستگي مبارزاتي ملل تحت ستم ساکن ايران عليه ج.ا.ا بوده است. رژيم تلاش مي کند با نفاق افکني بين ملل تحت ستم و انحراف مسير مبارزه برحق آنان و ايجاد اهداف مبارزاتي انحرافي و تراشيدن دشمنان واهي و غير واقعي ، توجه ملل ستمديده را از جمهوري اسلامي که مانع اصلي آزادي ملل ساکن ايران است منحرف کند. نفاق و تجزيه و خصومت در ميان نيروهاي ملل ساکن ايران سم مهلکي است که نه تنها به تضعيف ملل تحت ستم در مبارزه با رژيم مي انجامد بلکه پي آمد هاي پر هزينه اي را به ملليت هاي درگير تحميل مي کند.

هشدار فعالان سياسي و فرهنگي آذربايجان در نامه سرگشاده شان به محمد خاتمي به تاريخ 10 تير ماه 1379 در رابطه با اقدامات و فعاليت هاي خرابکارانه پ.ک.ک ناديده گرفته شد. در اين نامه آمده بود که عده اي آشوب طلب و الحاق‌گرا مي‌خواهند ‌در منطقه آذربايجان غربي معضل قره باغي ديگر را بر آذربايجان تحميل کنند.

دوستان عزيز! شما نيک ميدانيد که تورک ها نه تنها از جهت جمعيت بزرگترين مليت ساکن ايران هستند بلکه از جهت سياسي و تاثير گذاري روي تحولات سياسي ـ اجتماعي با هيچ کدام از ملل تحت ستم در ايران قابل مقايسه نيستند. جنبش ملي ـ دموکراتيک تورک ها در ايران با توجه به تجارب تاريخ معاصر ايران و واقعيات جمعيتي ايران و منطقه تنها جنبشي است که مي‌تواند با ناسيوناليسم افراطي ايراني و حکومت متمرکز فارس گراي اسلامي به طور جدي به مصاف برخيزد. بدون جنبش ملي ـ دموکراتيک آذربايجان نه مساله ملي در ايران قابل حل است و نه تاسيس دموکراسي و برپايي جمهوري فدرال عملي است!

دوستان عزيز! شما به خوبي واقف ايد که جمهوري اسلامي ايران در سالهاي پاياني جنگ ايران و عراق شروع به جلب و جذب اپوزيسيونهاي کشورهاي همسايه کرد و يا در کشورهاي همجوار دست به ساختن گروهاي اپوزيسيون زد. جمهوري اسلامي ايران از همان اول روي کار آمدن با ترکيه مساله داشت: يک همسايه لائيک و همپيمان ناتو براي ج.ا.ا خطر آفرين بود. جمهوري اسلامي براي اعمال فشار به ترکيه و گرفتن امتياز از آن کشور، پ.ک.ک را زير حمايت خود گرفت و همه گونه امکانات در اختيارش قرار داد. پس از اخراج عبداله اوجالان از سوريه و محدود شدن ميدان فعاليت براي پ.ک.ک در مرزهاي سوريه ـ ترکيه، نيروهاي آن به طرف عراق و ايران سرازير شد و با بازداشت عبداله اوجالان، پ.ک.ک هرچه بيشتر به طرف جمهوري اسلامي روي آورد. جمهوري اسلامي از نيروي پ.ک.ک نه تنها بعنوان عامل فشار عليه ترکيه استفاده ميکرد بلکه براي از ميدان خارج کردن احزاب کردستاني ايران مورد بهره برداري قرار ميداد.

پژاک شاخه ايراني پ.ک.ک جرياني بوده است وابسته به ج.ا.ا و در اختيار وي. جمهوري اسلامي فکر مي کرد اگر پژاک بتواند پرچم مساله ملي را در کردستان بدست گيرد احزاب کردستاني ايزوله ميشوند و رژيم مي تواند هر طوري که دلش مي‌خواهد جنبش کرد را بازي دهد .لذا ج.ا.ا هر گونه تسهيلات در اختيار پژاک قرار داد تا آن بتواند در عدم حضور احزاب محلي فعالان سياسي و فرهنگي کرد را زير پرچم خود جمع کند.

متاسفانه احزاب کردستان ايران هر کدام بنوعي و به درجه اي به دام پژاک و ج.ا.ا افتاده اند. سياست پژاک روشن است. او ميخواهد در ايران جنگ کرد و تورک راه بياندازد تا مانع شکل گيري جمهوري دموکراتيک و فدرال در ايران بعد از ج.ا.ا گردد، چون پ.ک.ک. ميداند که در جامعه فدرال و دموکراتيک جايي براي توطئه چينان و آشوب گران الحاق گرا نيست! جمهوري اسلامي نيز بطور جدي در دامن زدن به اختلاف شيعه و سني و کرد و تورک ذينفع است تا ستم ملي حکومت اسلامي بر ملل ساکن ايران به حاشيه رانده شود تا همپشتي و همدلي ملل ساکن ايران عملي نگردد.

دوستان عزيز ! جامعه ايران مانند هر جامعه اي ديگر در دنياي امروز، جامعه بسته اي نيست و در بيست سال گذشته، جمعيت هاي قابل ملاحظه اي از مليت ها، به دلايل متفاوتي، از جمله بر اثر جنگ و يا بدلايل اقتصادي، به مناطقي خارج از سرزمين هاي اصلي محل زندگي خود مهاجرت کرده اند. روشن است که حقوق سياسي و فرهنگي و مدني آنان، در يک حکومت دموکراتيک بايد حفظ شود و هر يک از ماها در جهت چنين خواست انساني و دموکراتيکي تلاش ميکنيم. با اينهمه، سرزمين هاي مهاجر پذير، ادعاي ارضي براي مهاجرين بوجود نمي آورد .

حزب دمکرات کردستان چندين سال است که در روزنامه ارگان خود ذيل اخبار کردستان، اروميه و ... را داخل کردستان بحساب مي آورد. کومله‌ي حزب کمونيست ايران و همچنين سازمان زحمتکشان انقلابي کردستان ايران (کومله) نيز ماکو را در اطلاعيه هايي که اخيرا صادر کرده اند جزء کردستان و شهري از کردستان به حساب آورده اند.

در چنين شرايطي ، که خلق هاي آذربايجان و کردستان، زير ستم ملي و ستم سياسي و مدني مضاعفي بسر مي برند، و نياز به همکاري نزديکتري دارند، اظهارات الحاق گرايانه برخي احزاب کردستان وادعاي اينکه اروميه و ماکو و ... جزو سرزمين کردستان محسوب ميشوند، بطور جدي در دوستي و همکاري احزاب آذربايجاني و کردي خلل ايجاد ميکند. اظهارات غير مسئولانه پاره اي از افراد، از جمله مصاحبه آقاي رامبد لطفي پوري با نشريه کردستان، که با گشاده دستي تمام و با مصاحبه اي کوتاه ، شهرهاي نقده، سلماس و قوشاچاي (مياندوآب) و اروميه را ضميمه کردستان کرده اند و با کرکوک مقايسه کرده و ترک ها را نيز مهمانان آن شهر ها خوانده اند مي تواند به تنش هاي نا‌خواسته در منطقه دامن زده و خواسته هاي بحق و دموکراتيک مليت ها را لوث کند. ما از دوستان کرد خود و احزاب سياسي آنان، انتظار درايت سياسي بيشتري داريم.

دوستان عزيز! ما در پلاتفرم و اسناد خود بر فدراليسم ائتنيک تاکيد داشته ايم واين تاکيد بر اين اساس بوده است که تقسيمات کشوري موجود با حدود مناطق ملي ـ زباني کشور همخواني ندارد. در تعيين مناطق ملي و حدود سرزمينهاي تاريخي مسکن ملل و گروههاي ائتنيک حافظه تاريخي ملل و واقعيتهاي اجتماعي- انساني و زباني اصل است. وقتي ما در باره آذربايجان ائتنيک در ايران صحبت مي کنيم مقصود ما سرزميني در محدوده ي جغرافيايي در شمال غرب کشور ايران است که ازنظر تاريخي مسکن اقوام تورک بوده و اکنون نيز اکثريت جمعيت آنرا تورکها تشکيل ميدهند. کردستان ائتنيک نيز به نوبه خود در غرب ايران قرار دارد.

اوروميه و ماکو و خوي و سلماس و...جز لاينفک آذربايجان هستند؛ البته کردها نيز در اين شهر ها بوده اند و اکنون نيز هستند و در کنار آذربايجاني ها زندگي ميکنند!

ممکن است بين تورک ها و کردها در رابطه با مرزهاي ائتنيک آذربايجان و کردستان اختلاف هايي وجود داشته باشد. اين اختلاف ها ريشه قديمي دارند و تنها در دوران حکومت هاي ملي کردستان و آذربايجان به رهبري قاضي محمد و پيشه وري اين اختلافات به حداقل رسيد. اساس اختلافات نيز اول بر سرتعيين مرزهاي کردستان و آذربايجان و دوم مساله حقوقي و موقعيت و وضعيت کردهاي داخل خطه حکومت ملي آذربايجان و تورکهاي داخل محدوده ي حکومت ملي کردستان بوده است، طبق اسنادي که از دوره قاضي محمد و پيشه وري باقي مانده مسايل مورد اختلاف از قبيل تعيين مرزها اساسا بر اغماض و گذشت طرفين مبتني بوده است، و از جهت فرهنگي نيز کردهاي ساکن خطه حکومت آذربايجان در مدارس به زبان کردي و فارسي تحصيل ميکردند و متقابلا اين امکان براي تورکهاي ساکن خطه حکومت کردستان در نظر گرفته شده بود. دراين دوران يکساله رابطه دو خلق کرد و تورک بر اصول دموکراتيک و برادرانه استوار بود.

دوستان عزيز! اينکه اختلافات مرزي دو ملت کرد و تورک تاچه حد واقعي و يا جدي است و يا به توهم آغشته است، به نظر ما بحث روز واکتوئل ما نمي تواند باشد. قاعدتا حل اين مناقشات و يا اختلافات که در جاي خود بسيار مهم هم هستند بايد در يک فضاي سالم و دوستانه و با شرکت نمايندگان واقعي دو ملت و نمايندگان مناطق ذيربط و البته پس از رفتن ج.ا.ا و در فضاي دموکراتيک انجام گيرد.

دوستان عزيز! ما معتقديم تا آن فضاي مناسب دمکراتيک فرا رسد تورکها و کردها بهتر است که به روح سند حکومت هاي ملي آذربايجان وکردستان وفادار بمانند و آنرا مبني حرکت خويش قرار دهند! (سند ضميمه)

شوراي مرکزي جنبش فدرال- دموکرات آذربايجان
فروردين ١٣٨٤- مارس ١٩٨٦

متن قرارداد دوستي و همکاري صميمانه ميان حکومت ملي آذربايجان و حکومت ملي کردستان


ماده ۱- در محلهاي لازم، ميان هر دو حکومت ملي نماينده مبادله مي گردد٠

ماده ۲- در آذربايجان، در جاهايي که تعداد معيني از اهالي آن را کردها تشکيل مي دهند، در ادارات دولتي آذربايجان کردها نيز مشغول بکار شوند. در کردستان نيز در جاهايي که تعداد معيني از اهالي آن را آذربايجانيها تشکيل مي دهند، در ادارات دولتي کردستان آذربايجانيها مشغول بکار شوند٠

ماده ۳- براي حل مشکلات مشترک اقتصادي هر دو ملت، کميسيون اقتصادي تشکيل گردد و تصميمات اين کميسيون با تلاش رهبران هر دو حکومت ملي اجرا شود٠

ماده ٤- همکاريهاي نظامي ميان هر دو حکومت ملي آذربايجان و کردستان ايجاد مي گردد و نيروهاي نظامي هر دو حکومت در مواقع لزوم به يکديگر کمکهاي لازمه را انجام خواهند داد٠

ماده ۵- در صورت لزوم مذاکره با حکومت تهران، بايد ميان هر دو حکومت ملي آذربايجان و کردستان توافق حاصل شود٠

ماده ۶- حکومت ملي آذربايجان تا حد امکان شرايط رشد و شکوفايي زبان و فرهنگ ملي کردهايي که در آذربايجان زندگي مي کنند را فراهم مي سازد. حکومت ملي کردستان نيز تا حد امکان شرايط رشد و شکوفايي زبان و فرهنگ ملي آذربايجانيهايي که در کردستان زندگي مي کنند را فراهم خواهد سازد٠

ماده ٧- اشخاصي که تلاش نمايند روابط دوستي تاريخي و برادرانه دموکراتيک ملي هر دو ملت آذربايجان و کرد را بهم زنند و يا خللي بر آن وارد آورند، با اقدام مشترک هر دو حکومت مجازات خواهند شد٠

اين قرارداد در سوم ارديبهشت ماه سال ۱۳۲۵ در ساختمان مجلس ملي آذربايجان در شهر تبريز از سوي سيد جعفر پيشه وري، رهبر حکومت ملي آذربايجان و قاضي محمد، رهبر حکومت ملي کردستان به امضاء رسيد٠

در مراحل مذاکره و امضاء قرارداد مذکور، علاوه بر نمايندگان مجلس ملي آذربايجان، اعضاي کميته مرکزي فرقه دموکرات کردستان و آذربايجان، نمايندگان دولت و عده اي از سران طوايف کرد حضور داشتند٠


Read more!



ده هزار تن از اهالی ماکو و سلماس آذربایجان در مراسم تشییع جنازه شهدای تورک شرکت کردند

ظهر روز جمعه 11/1/85 نزدیک به ده هزار تن از اهالی تورک ماکو، سلماس، شوط ،عربلر و روستاهای اطراف در مراسم تشییع جنازه سه تن از شهدای تورک که توسط تروریستهای کرد پژاک به شهادت رسیده بودند شرکت کردند در اين مراسم كه چندين ساعت به طول انجاميد مردم شهرهاي ماكو ، شوط ، پلدشت و روستاهاي منطقه شركت داشتند. در طي مراسم با وجود اينكه دو ماشين مجهز به سيستم صوتي سپاه با گفتن شعارهايي مانند:

- مرگ بر منافق
- مرگ بر امريكا
- ...........

قصد جهت دهي به شعارهاي مردم را داشتند ليكن شعارهاي غالبي كه توسط مردم و خصوصا تعدادي از جوانان پر شور كه در كنار يكديگر حلقه اي تشكيل داده بودند و یکصدا تكرار مي شد بصورت زير بود:

- اؤلوم اولسون پژاک'ا
- اؤلوم اولسون اوجالان'ا
- اؤلوم اولسون پ.کا.کا.'یا
- یاشاسین آذربایجان
- آذربایجان اویاقدیر, کوردلر بیزه قوناقدیر
- بیر نفر, مین نفر, اینتیقام اینتیقام
-

در این تظاهرات بیش از دو هزار تن از فعالین حرکت ملی آذربایجان شرکت داشتند .


Read more!



احزاب كردي آنكارا٬ ترابزون و آنتاليا را نيز در داخل مرزهاي كردستان نشان دادند!


Trabzon, Ankara ve Antalya da ’Kürdistan’ sınırları içerisinde


Amerikan Senatosu’nda 'Kürdistan' haritası skandalı

SALİH ZEKİ Washington DHA

كردستان بزرگBAAS rejimine muhalif Suriyeli Kürt gruplar Washington’daki Amerikan Senatosu binasında bir konferans düzenledi. Toplantıda dağıtılan broşürlerdeki haritada Trabzon, Ankara ve Antalya da ’Kürdistan’ sınırları içerisinde gösterildi. Kürsüde ise, Kuzey Irak’taki Kürt partilerin kullandığı, tarihteki tek Kürt devleti olan Mahabad Kürt Cumhuriyeti’nin bayrağının asılı olması dikkat çekti.

Kürt muhalifler, Ortadoğu’da demokrasi ve özgürlüklere verdiği destekten dolayı ABD Başkanı George W. Bush’a ve ABD Dışişleri Bakanı Condoleezza Rice’a da ayrı ayrı teşekkür etti. Konferansta söz alan konuşmacılar, bölgede esen ’özgürlük’ rüzgarlarının Suriye’ye de ulaşmasını diledi.

TALABANİ’NİN OĞLU DA KATILDI

Suriye’de Kürt göstericiler ile güvenlik güçleri arasında Mart 2004’te yaşanan Kamışlı olaylarının ikinci yıldönümünde gerçekleştirilen konferansa Suriye dışındaki Kürt örgütlerin temsilcileri de katıldı. Suriye Devlet Başkanı Beşar Esad ile arası açıldıktan sonra ülkeyi terk ederek muhalif bir hareket oluşturan eski Devlet Başkanı Yardımcısı Abdülhalim Haddam’ın da bir destek mesajı gönderdiği konferansa, Irak Cumhurbaşkanı Celal Talabani’nin oğlu Kubat Talabani de katıldı.


Read more!



توسعه طلبى كردى

كردستان بزرگ


Read more!


Petition Against PKK and PJAK Terrorism
To: UN

The Honorable Secretary General of UN Kofi Annan

We are writing to urge you to condemn the violent demonstrations held by Kurdish terrorist groups in the South Azerbaijani city of Maku. Left unchecked, these dangerous actions threaten stability in the region.

On February 16, 2006, several Azerbaijani Turks lost their lives in an attack by a terrorist organization, known as the PKK (Kurdistan Workers Party), in South Azerbaijan, an area located in the North West of the so-called country of Iran.

PJAK, a related Iranian faction of the PKK, had organized a protest to mark the 7th anniversary of the capture of PKK's founder, Abdullah Ocalan, in the South Azerbaijani city of Maku. Kurds who were brought from Kurdish regions to Maku spouted anti-Turkish slogans and attacked civilians. In this demonstration, Azerbaijani Turks were targeted and several Azeris lost their lives.

According to information received from city of Maku, the majority of the Kurds who participated in these attacks were not locals. They were Kurds from Kurdish cities such as Sanadaj, Soleymaniyeh, and some Kurdish cities of Turkey, who were brought to spread terror in the Azerbaijani region.

These incidents originate from the claims of Kurdish leaders to some parts of South Azerbaijan. The Democratic Party of Iranian Kurdistan's claim to South Azerbaijani cities is evident in the news, maps and reports published by the organization. Furthermore, the PKK conducts terrorism in Azerbaijani cities trying to show their presence in this region. We ask for immediate attention to the unrest created by the alien terrorist groups of PKK and DPIK (Democratic Party of Iranian Kurdistan).

This is not the first time that Kurdish terrorist groups have committed atrocities in Azerbaijani regions. Atrocities committed by the Kurdish militia were started by Ismail Simitko, who massacred thousands of Azerbaijani Turks in present-day south Azerbaijan from 1920 to 1921. Also in the 1980s, both terrorist organizations of the Democratic Party of Iranian Kurdistan and Komoleh have killed and terrorized hundreds of innocent people in Sulduz (Naghadeh). Still Kurdish parties do not respect the territorial rights of the Azerbaijani people and continue to claim parts of this region.

We request that you condemn these acts of terrorism committed by the PKK, and would like to call the attention of the international community to the anti-Turk Kurdish terrorism in this Azerbaijani region.

Thank you for your attention to this matter.

Sincerely,


Read more!

Sunday, March 19, 2006



حزب دموکرات کردستان وحوادث ماکو

خزب دموکرات کردستان ایران در شماره اخیر ارگان مرکزی خود(کوردستان 432 ) مصاحبه ای را با آقای رامبد لطف پوری از کادرهای این حزب را تحت عنوان کرد وانتفاضه ی مردمی < دیروز سنندج امروز ماکو > منتشر کرده است .برای آگاهی ملت آذربایجان ازدیدگاه های این حزب بخش مربوط به حوادث ماکو را عینآ درج می کنیم.

کوردستان شماره 432

س : اکنون و در چنین وضعیتی که مردم ماکو به پا خاسته اند رژیم در پی ایجاد سوء استفاده ازمسأله میباشد. چنانکه می دانید ترکیب جمعیتی این شهر از دو ملت کرد وترک تشکیل می گردد رژیم در پی آشوب واختلاف میان این دو ملت می باشد. بدین مناسبت روز دوم اسفند حزب دموکرات کردستان ایران اعلامیه ای را با امضای دفتر سیاسی حزب منتشر نموده واز هر دو ملت کرد وترک خواسته است علیه این دسیسه رژیم به پا خواسته واین سیاست خصمانه راخنثی نمایند.نظر شمادراین رابطه به ویژه در شرایط کنونی که لزوم همصدایی وهمبستگی ملتهای ایران در برابرسیاستهای رژیم پیش از هر زمان دیگرمحسوس ومشهود می باشد چیست ؟

ج : چنانکه میدانیم شهر ماکو همچون برخی از دیگر شهرهای کردستان مانند اورمیه - نقده - میاندوآب - سلماس و.... بافت جمعیتی آن از ترکیب دو ملت کرد وترک به وجود آمده است . همچنانکه جمعیت کرکوک در کردستان جنوبی راکرد وترک وعرب تشکیل می دهند. اما واقعیت این است که کرکوک شهری کردستانی است به همین صورت ماکو - ارومیه - نقده - میاندوآب - سلماس و..... هم شهرهای کردستانی هستند این واقعیت مناقشه بردار نیست. تظاهرات وقیام ملی اخیر کردها در ماکو سند غیرقابل انکاراثبات این واقعیت می باشد. این شهرها هر چند که ساکنان ترک زبان هم داشته باشند اما سرزمین کرد هستند وترکها در آنجا مهمانند وقابل احترام وباید با انها محترمانه رفتار نمود. همچون اقلیتی ساکن این سرزمین اند. در سرزمین کردها به سر می برند.بر این مسأ له هیچ ایرادی نیست.......

درج علنی اینگونه مطالب در ارگان رسمی حزب دمکرات چیزی به جز اعلان جنگ برعلیه ملت آذربایجان نبوده و به خوبی اهداف این حزب وسازمان تروریستی پ ک ک را از به اصطلاح شورش ماکو برملا می کند. جنبش ملی آذربایجان با آگاهی از اینگونه دسیسه ها صفوف خود را بیشتر از همیشه محکم نموده و در راستای دفاع از سرزمین خود متحدانه عمل خواهد نمود. در این رابطه باید این نقطه را به رهبران این حزب خاطر نشان شویم که این نه رژیم جمهوری اسلامی بلکه

رهبران این حزبند که سیاست انداختن تفرقه بین ملت آذربایجان و ساکنان کرد را با سرعت تمام به پیش می برند.شعله های آتشی که این رهبران بر پا می کنند بیش از همه دامن خودشان را خواهد گرفت .

یکبار دیگر با مخاطب قرار دادن آذربایجانیهایی که تا به حال به شعارهای حزب دموکرات تحت لوای همزیستی مسالمت آمیز خلقها ویا فدرالیسم باور کرده وحاضر به همکاری شده بودند متذکر میشویم که این حزب به هیچکدام از این شعارها پایبندی نداشته و با رسیدن به اهداف خود دیگر هیچ نیازی هم به شما نخواهد داشت.

اورمیه لی


Read more!