Saturday, March 14, 2009

مجسمه شاعر کرد در تیکان تپه- بهرام افشاری

چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱٣٨۷ - ۱۱ مارس ۲۰۰۹

مجسمه سازان اولیه می پنداشتند که با شکار هیکل سنگی حیوانات شکاری درعالم خیال، موفقیت خود را در صحنه های واقعی شکار تضمین خواهند نمود. این تصور باعث شده است که سابقه مجسمه سازی حتی تا دوره های غار نشینی انسانقابل ردیابی گردد. ولی اینکه انسان امروزی از این مجسمه ها چه می خواهد موضوع این مقاله است.

فصل اول کتاب جامعه شناسی 2مربوط به سال سوم دبیرستان رشته علوم انسانی به موضوع هویت اختصاص دارد مقدمتا باید گفت این کتاب هیچ اشاره ای به هویت های زبانی ملل ساکن ایران ندارد بطوریکه بحث از هویت جمعی رابا این جمله شروع وخاتمه میدهد « زمانی که از ما سخن به میان می آوریم . در واقع از هویت گروه سخن می گوییم که از آن به هویت جمعی هم یاد می شود یکی ازهویت های جمعی هویت ملی است صفحه 29 » در صفحه 23 این کتاب تصویری از حسین رضازاده در حال بلند کردن وزنه در المپیک آتن نقش بسته است. در صفحه 31 کتاب غلامرضا تختی بر سکوی قهرمانی

کشتی جهان ایستاده در حالیکه ورزشکاران شوروی وآمریکا دوم و سوم هستند.

در صفحه 45 هادی ساعی پس از قهرمانی تکواندو المپیک آتن پرچم ایران را بالای سر خود نگهداشته است. انسان امروزی از این تصاویر و مجسمه ها چه می خواهد؟ چه چیزی باعث می شود تنها مبحث مربوط به هویت در کتب دبیرستان به این تصاویر مزین گردد؟

از بعد روان شناسی اجتماعی می توان به این نتیجه رسید که وقتی رضازاده وزنه ای را بلند می کند مردم ایران با یک حالت هم ذات پنداری خود را در وجود رضازاده احساس کرده قویترین مرد جهان لقب می گیرند برای لحظاتی هم که شده باشد همه عقب ماندگی ها وسر خوردگی های فردی و جمعی خود را فراموش کرده باغرور و افتخار به خواب می روند. چه قدر خوب بود اگر نخبگان یک ملت (اعم از حکومتی و ملی) می توانستند این احساس را همه روزه بازتولید کنند.

هر روز تصویر قهرمانی غلامرضا تختی را از تلویزیون پخش کنند تا مردم ببینند قهرمان آنها بالاتر از شوروی و آمریکا ایستاده است. یکی از دلایل تاریخ نویسی و شرح فتوحات گذشتگان این است. نخبگان ملی سعی می کنند امید و غرور را در ملت خود تزریق کنند ونخبگان حکومتی می خواهند ملت با خیره شدن در مجسمه قهرمانان عرصه جنگ و ورزش ناکامی های خود را فراموش کنند وهمچنان با روحیه ای عالی و توام با غرور به سوی آرمانهای خود قدم بردارند.

دانش آموز دوره ابتدایی بودم که برادرم برای زیارت مشهد مقدس رفته بود او عکس از مجسمه نادر شاه با خود آورده بود. براستی نادر شاه با ما که فامیل افشاری داریم چه نسبتی دارد؟ میدانستم که فرش افشاری شاهکار صنایع دستی شهر ما تیکان تپه می باشد. بدون اینکه ارتباط نادرشاه را با نام خانوادگی ام بدانم دلبستگی عجیبی به آن جد فرضی جهانگشا در من ایجاد شد. هرگاه به آن مجسمه به اسب نادرشاه به تبر نادرشاه خیره می شدم احساس می کردم قدرت نادرشاه در وجود من تجلی می یابد. بعدها فهمیدم که نادرشاه افشار اهل همین روستای قیرخلار تیکان تپه است وچقدر بجا بود اگر مجسمه ای از آن فاتح سومنات در وسط تیکان تپه نصب می شد. اگر مجسمه نادرشاه در مقابل چشمانمان باشد آن احساس غرور و قدرت هر روز در وجود من باز تولید می شود.

در حالیکه در 25 سال گذشته تنها یک ماه پیش دوباره آن حس عزت و افتخار در من زنده شد. مهمان شهر اردبیل بودم با یکی از دوستان سری به آلی قاپی زدیم، مجسمه بسیار زیبایی از شاه اسماعیل خطایی توسط ودود مؤذن زاده در آن محل نصب شده بود باور کنید وقتی در چشمانم خیره شد احساس شاه اسماعیل پرستی در من زنده گردید. ولی امروز قرار است به بهانه هفته وحدت اسلامی

مجسمه یک شاعر کرد در تیکان تپه نصب گردد. کردان مهاجر تیکان تپه که آمدن اولین دسته آنها به شهرمان را حتی جوانان شهر نیز به خاطر دارند، امروز می خواهند به کمک این مجسمه سندی برای حضور تاریخی خود مهیا سازند.

مهاجران از جا رانده ای که دیروز از خوش قلبی وعدم دور اندیشی ما سوء استفاده کرده و در این شهر ساکن شدند. امروز می خواهند با کمک مسئولین دولتی قسمتی از تاریخ این شهر باستانی را به نام خود ثبت کنند بلکه برای فردا نیز نقشه هایی دارند. با فرض اینکه کرد مظلوم و از همه جا رانده است واو نیز دنبال چیزی می گردد تا با تمسک به آن غرور خفته خود را بیدار کند. مشکلی نیست ولی چرا این کار را در سنندج انجام نمی دهد! چرا گمشده خود را در خاک آذربایجان جستجو می کند؟ وچرا مسئولین شهر می خواهند رویای شصت ساله آنها را تحقق بخشند؟

در کتاب « گذشته چراغ راه آینده است» می خوانیم قاضی محمد می خواسته طایفه عمرخان شکاک از کردهای ترکیه و ملا مصطفی بارزانی از کردهای عراق را در تیکان تپه و سایین قالا ساکن سازد ولی سید جعفر پیشه وری نخست وزیر حکومت وقت آذربایجان به او این اجازه را نمی دهد. حالا چه شده است که مسئولین شهر ما اجازه این عمل خائنانه را صادر کرده اند!

در پایان باید بگویم همه آنهایی که امروز در برابر این عمل خائنانه سکوت می کنند بدانند یهودی مظلوم و از همه جا رانده اروپا بعد از اینکه جای پایی برای خود پیدا کرد مصداق گدای معتبر از خدا بی خبر شد. ولی فرزندان نادرشاه افشار نمی گذارند آینده این شهر به اما واگرها سپرده شود و همین امروز مجسمه های فتنه را پایین می کشند.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home