باروق، ريشه شناسي و وجه تسميه آن
باروقBaruq
نامهاي تركي شهرها و اماكن جغرافيائي آزربايجان و ايران، ريشه شناسي و وجه تسميه آنها
مهران بهاري
سه شنبه، ١٨ نوامبر- ٢٠٠٨
توزگون، اولوسويوق آيي، سيچان ايلي
Tozgün, Ulusoyuq ayı, Siçan ili
http://toponimler.blogspot.com/
باروق Baruq
باروق يکي از شهرهاي استان آزربايجان غربي
در بخش باروق شهرستان قوشاچاي (مياندوآب. نک. قوشاچاي-مياندوآب) ميباشد که در تاريخ
۲۸ تير ۱۳۸۳ به شهر تبديل گرديده است. در آزربايجان جنوبي علاوه بر اين شهر، مراکز
جمعيتي متعدد ديگري با نام باروق وجود دارند. از جمله:
١-شهر باروق: در بخش مرکزي شهرستان هريس در استان آزربايجان شرقي،
٢-روستاي شورجا باروق (شورجه باروق): از دهستان گاودول (نک. گوگان) بخش
مرکزي شهرستان مراغه، در جلگهاي در جنوب خاوري مراغه و شمال خاوري راه قوشاچاي (مياندوآب)
به سايين قالا (شاهين دژ، نک. سايين قالا)،
٣-روستاي حسن باروق (حسن باري): دهي از دهستان دبجويجين بخش مرکزي شهرستان
اردبيل، در منطقهي کوهستاني جنوب باختري اردبيل که آب آن از رودخانهي بارقي تامين
ميشود (نک. به توضيح بارقي در ادامهي همين مبحث). تيرهاي از ايل قيزيلباش شاهسئوهن
در اين دره زندگي ميکنند.
٤-روستاي باروق: دهي از دهستان چار اويماق (چهار اويماق) بخش قاراآغاج
(قره آغاج) شهرستان اورمو (اروميه، نک به اورمو-اورميه) در شمال خاوري قره آغاج و جنوب
شوسهي مراغه،
٥-روستاي باروق: دهي از دهستان آلان برآغوش بخش آلان برآغوش شهرستان سراب،
در شمال باختري مهربان و شوسهي تبريز به سراب،
٦-باروق- باري: روستائي در اطراف خالخال،
ريشهشناسي
باروق-باريق: باروق کلمهاي ترکي-آلتائي با معاني زير است:
١-باروق: کلمهاي
مشتق از مصدر بار.ماقBarmaq و يا باري.ماق Barımaq در ترکي باستان به معني ساختن
بنا، تاسيس کردن و فرم و شکل دادن است. بارماق ترکي همريشه با کلمهي پاني در زبان
ژاپني به معني خاک رس بوده و معادل مصدر باري. در زبان مغولي است. کلمهي باريق مستقيما
از علاوه شدن پسوند اسمساز -يق به مصدر بارماق و يا افزودن پسوند اسمساز -ق به مصدر
باريماق حاصل گرديده است. در هر دو صورت معني آن خانه، کاشانه، مسکن و سرپناه است.
در زبان سومري نيز که از سوي برخي زباني پروتوتورک تلقي ميشود، کلماتي به شکل بار،
بارا و باراق هر سه به معني لانه و کاشانه و ماوا وجود داشتهاند. گروه ديگري از زبانشناسان،
مصدر باريماق را حاصل افزوده شدن پسوند فعلساز -ي به کلمهي بارBar (هست)
دانستهاند، به سياق مصدر اؤليمهک Ölimekبه معني خيس
شدن که از افزوده گرديدن پسوند فعلساز -ي به کلمهي اؤلÖl به معني
خيس حاصل شده است. بنا به اين ديدگاه، معني اوليه باريماق، هست کردن و هستي دادن
(با ساختن و تاسيس کردن بنا و سازه) بوده است.
٢-از ديگر معاني باريق در زبان ترکي، دره و پرتگاه بين تپههاي نوکتيز،
شکافهاي موجود در صخرههاي مرتفع، محل سرسبز، آبگير رودخانه و .... است.
٣-معني سوم باريق-باري، مفاهيم مجردي چون اساس، اساسي، محفوظ و نظاير آن
است.
٤-در متون قديمي ترکي، براي کلمهي باريق دستهي ديگري از معاني در رابطه
با فعل بارماق به معاني هست بودن و يا رفتن نيز ذکر شده است. مانند ترکيب باريق ايتگوچي
در سنگنوشتههاي اورخون که به معني مصدق و تصديق کننده (معادل محضردار امروزي) بوده
است؛ و يا باريم (معادل واريم معاصر) به معني معبر و گذرگاه.
بارق:
در زبان ترکي کلمهي ديگري به شکل بارقBarq موجود ميباشد که از مصدر بارماق مذکور به علاوهي
پسوند اسمساز از فعل -ق حاصل شده است. کلمهي بارق که در سنگنوشتههاي اورخون نيز
بکار رفته است، در زبان ترکي به دو دسته از معاني خانه، مسکن، کاشانه، سرپناه، ساختمان،
آرامگاه (بخش غيرمنقول خانه) و همچنين اشياء منقول داخل خانه با دو ريشهي متفاوت است.
به نظر ميرسد کلمهي بارق به معني بخش غيرمنقول خانه از ريشهي بارماق ترکي به معني
ساختن، و کلمهي بارق به معني اشيا منقول خانه از ريشهي بارماق- وارماق ترکي به معني
داشتن، بودن مشتق شده باشد. (بارق در معني دوم، همريشه با کلمات باريمBarım (ثروت و دارائي)، باريشBarış (ثروت و خزينه)، بارقوقBarquq (ثروت)، بارلاس Barlas(ثروت، دارائي، جذاب، پاکيزه)، بارليBarlı (دارا، توانگر)، بارتوBartu (ثروت و دارائي، منزل و مقصد، ... است). بارق در ترکيب ائو بارق Ev Barq از قرن يازده تاکنون مستعمل بوده است. فرمهاي
گوناگون باروق-بارق در زبانهاي ترکي چنين است: باروق (ترکي اويغوري)، بارق Barq (ترکي قديم اورخون،
اويغوري قديم، قاراخاني، ازبکي)، بارک Bark (ترکي ميانه، ترکي
ترکيه، ترکمني). يکي از سنگنوشتههاي گؤکتورک نيز بنام باريق (و يا بارليق) مشهور
است.
بارو-باري:
در زبان ترکي کلمهي ديگري به شکل باريBarı و يا باروBaru وجود دارد که با دو کلمهي باروق و بارق مذکور همريشه
ميباشد. بارو کلمهاي ترکي مشتق از مصدر بارماق (بن مصدري بار.+ پسوند اسمساز از
فعل -ي) و به معاني ديوار، کنگرهي ديوار (کنگره نيز کلمهاي ترکي است)، حصار، سور،
حصار دور قلعه، ديوار قلعه، شهرپناه و مجازا خود قلعه است. اين کلمه در اشکال باري،
باره و بارو (برج و بارو) وارد زبان فارسي شده است. برخي از لغتنامههاي فارسي به ريشهي
ترکي اين کلمه اشاراتي کردهاند. چنانچه در فرهنگ نظام گفته ميشود ممکن است لفظ مذکور
در اين صورت مبدل باره باشد و يا از زبان ترکي آمده است. اين کلمهي ترکي در نامهاي
جغرافيائي بسياري در آزربايجان جنوبي بکار رفته است. مانند نام ده باري Barı که روستايي در جنوب سالماس (سلماس) در محال
دهستان انزل (نک. بندر انزلي) بخش حومهي شهرستان اورمو (نک. اورمو-اروميه) در کنار
درياچهي اورميه است و يا کلمهي باري در نام شهر محمودآباد گاوباري، شهري ساخته شده
توسط امپراتوري ترکي-موغولي ايلخاني در مغان کنار خزر.
از همين ريشه است بارقاBarqa – باراقاBaraqa (در ترکي مدرن به معني خانه، در ترکي قديم به معني کاخ و سرا، در نزد ترکهاي
اويغور به معني خانهي سنگي)، بارينماBarınma (پناه جستن و محافظت
شدن در مکاني، سرپناه گرفتن در جائي)، بارينماقBarınmaq (سرپناه گرفتن در
خانه)، بارينديق Barındıq، باروندوق (پناهگاه)، احتمالا باراماBarama (پيلهي کرم ابريشم)،
نئولوژيسمهاي باريمBarım (معماري)؛ باريمار
Barımer، باريمانBarıman (هر دو به معني معمار)؛ باريمالBarımal (مربوط به معماري).
وجه تسميه
نام باروق در اغلب موارد به معني کاشانه و سرپناه بوده و از مصدر باستاني
ترکي بارماق و يا باريماق به معني ساختن و بنا کردن حاصل شده است. از همين ريشه است
کلمات ترکي باري - باروBarı ، باريجيقBarıcıq ، بارين - بارونBarın ، باريش - بارينج Barınc، بارينجاقBarıncaq - برنجه - برنجک، بارينما Barınma، باريج-باروج-باروژBarıc و دهها
نام جغرافيائي ديگر که همه در ارتباط با خانه و سرپناه و مامناند و به عنوان نام مراکز
جمعيتي در سراسر آزربايجان جنوبي بکار رفتهاند. در برخي موارد نيز نام باريق به معني
درهي بين تپههاي نوک تيز، شکاف صخره مرتفع، محل سرسبز و آبگير رودخانه بوده و به
مراکز جمعيتياي که در اينگونه مکانها ايجاد شدهاند اطلاق شده است.
ريشهشناسي اينگونه نامهاي جغرافيائي با
استفاده از مصدر بارماق (وارماق) به معني رفتن، رسيدن، بدست آوردن، ... نادرست است.
به نظر ميرسد صرفا نام رودخانه بارقي در استان اردبيل و نام باريم به معني معبر و
گذرگاه از ريشهي بارماق به معني رفتن مشتق شده باشد (نگاه کنيد به توضيح بارقي در
پاراگراف زير).
نامهاي جغرافيائي همريشه
١-روستاي باريجيق: Barıcıqروستائي در چاراويماق. اصل اين نام باريق+جيق است که طبق قواعد زبان ترکي،
حرف ق به هنگام ترکيب، حذف شده است (مانند تبديل کيچيک+جيک به کيچيجيکKiçicik و اوفاق+جيک به اوفاجيقUfacıq
) -جيق پسوند تصغير است.
٢-روستاي بارين (بارون):Barın روستائي در جنوب
ماکو (نک. به ماکي-ماکو). اين نام از ترکيب باري.+-ن حاصل شده و به معني محل اسکان
و سرپناه، پناهگاه (و نيرو، قوت) ميباشد، مانند اکينEkin (به معني کشتزار، اک.+-ين). -ن پسوند اسمساز از فعل است.
٣-محلهي باريشBarınc در تبريز: عدهاي اين نام را از باريش ترکي به معني
صلح گرفتهاند. با اينهمه به نظر ميرسد اصل اين نام بارينج به معني ماوا و مسکن بوده
که از ترکيب بارين.+-ج حاصل شده است، مانند سئوين.+-ج= سئوينجSevinc . - ج پسوند اسمساز از فعل است.
٤-روستا و زندان بارينجاقBarıncaq (برنجه، برنجک): زندان
و روستاي بارينجاق (برنجه-برنجک) در ٢٨ کيلومتري شمال شهرستان تيکان تپه (تکاب، نک.
تيکان تپه-تکاب) از دهستان چيمهن (چمن. نک. قاراچيمهن-قره چمن)، بخش سوغورلو (تخت
سليمان. نک سوغورلو-تخت سليمان) واقع شده است. اين نام حاصل ترکيب بارين+-جاق حاصل
شده و به معني پناهگاه و مامن است. مانند اويونجاقOyuncaq -جاق از پسوندهاي تصغير در زبان ترکي است.
٥-باريناقBarınaq (بارونق): دهي است
از دهستان نياسر بخش قمصر شهرستان کاشان (نک. قاشانگ-کاشان)، از ترکيب بارين.+-اق
(مانند ساغنياق:Sağınaq ساغين.+-اق، به معني ملجا؛ تاپيناق:Tapınaq تاپين.+اق، به معني معبد و پرستشگاه).
٦-باريجBarıc (باروج): دهي جزء
دهستان يامچي بخش مرکزي شهرستان مرند (نک مرهت-مرند)، از ترکيب باري.+-ج (مانند گوجGüc به معني نيرو از فعل باستاني گو.+-ج). -ج پسوند اسمساز
از فعل است.
٧- باروژ: دهي از دهستان باراندوز چاي بخش حومهي شهرستان اورميه. محرف باريجBarıc فوق، از ترکيب باري.+-ج (مانند گوج به معني نيرو
از فعل باستاني گو.+-ج). -ج پسوند اسمساز از فعل است.
٨-روستاي برژوک: از بخش سؤکمهنآوا (به صفائيه تغيير داده شده است) شهرستان
خوي. اصل اين نام باريق+جيق است که طبق قواعد زبان ترکي، حرف ق به هنگام ترکيب، حذف
شده است (مانند تبديل کيچيک+جيک به کيچيجيکKiçicik و اوفاق+جيک به اوفاجيقUfacıq
). -جيق پسوند تصغير است.
٩-جزيرهي بارينما:Barınma بارينما نام يکي از جزائر درياچهي اورميه (اسم ديگر
آن يوخاري گولهيهن داشي Yuxarı Güleyen Daşı)
است. اين کلمه، اسم مصدر از فعل بارينماق و به معني
سرپناه گرفتن است. نام اين جزيره در راستاي ترکيزدائي، توسط دولت ايران به نام فارسي
کاکايي بالا تعويض شده است.
١٠-روستاي تگهرباري (تگرباري):Teger Barı روستائي در جنوب تيکان تپه (نک. تيکان تپه-تکاب)
ميباشد. کلمه تگهر-تکهر در زبان ترکي به معني چرخ و هر چيز مدور است. تگهر باري
يعني ماواي مدور، مسکن دايرهوي (از همين ريشه است کلمهي دهييرميDeyirmi به معني دايره).
١١-کاشغري در اثر خود از دو شهر بنامهاي بارچوقBarçuq
و بارمانBarman نام ميبرد که به ترتيب توسط افراسياب توراني و پسر
او ساخته شده بودند. به گفتهي وي بارمان نام پسر او نيز بوده است. نام اين دو شهر،
به احتمال زياد مشتق از مصدر بارماق مذکور مي باشند (نک. ورزقان-بالقاسون).
١٢-بالبال: Balbal به معني مجسمهاي است که بر سر مزارهاي ترکان باستان برافراشته ميشد.
معادل اين کلمهي تورکي در زبانهاي گوناگون اورال-آلتائي چنين است: باريمال در مونقولي؛
پلبو در تونقوس-مانچو؛ پانيوا، پانيپائي، پانيما در ژاپني؛ بالواني در مجاري. کلمهي
بالبال به شکل بولوان به روسي قديم نيز وارد شده است. تورکيشناس مشهور طلعت تکين،
در کتاب گرامر ترکي اورخون (بلومينگتون، ١٩٦٨) A Grammar of Orkhon Turkic، کلمهي بالبال ترکي باستان
را مشتق از کلمهي بارمال-بالمال دانسته است. آلتائيستيک و تورکيشناس برجسته گئرهارد
دوئرفر ضمن توافق کلي با اين ريشهشناسي، توضيح ميدهد که اين کلمه از مصدر باري. به
معني ساختن و شکل دادن به علاوهي پسوند اسمساز از فعل بسيار معلوم -مال حاصل شده
است. اين پسوند در کلمات دادامالDadamal (معتاد)، اتمهل Etmel (گوشتالو)؛ توشيمهل Tüşimel (وکيل، ناظر، مامور
دولتي؛ به شکل توشمال به زبان فارسي و ديگر زبانهاي ايرانيک مانند لري و کردي داخل
شده است)، کيريشمهل Kirişmel (مزاحم، پارازيت)؛ تانيمالTanımal (شهره)، ساغمال Sağmal (گاو شيرده)، تاخمال Taxmal (آدمي سادهلوح که
از داستانهاي عاميانه خوشش ميآيد)، پوشامال Puşamal
(دلهره)، .... ديده
ميشود. در ترکي باستان ترکيباتي به شکل بالبال قيلماق، بالبال تيکمهک نيز موجود بودهاند.
بالبال با کلمات بارچوق-بارچيقBarçıq -
بارتيق (مجسمهاي کوچک که از تخته و يا نمد ساخته ميشود)، بارقات Barqat (مجسمه، تنديس)، ....
در يک دسته قرار ميگيرد.
١٣-رود بارقي:Barqı نام اين رودخانه مرکب از بار.+-قي است، اين نام ظاهرا
مربوط به فعل باريماق به معني ساختن و فرم دادن نبوده، از مصدر بارماق-وارماق به معني
رفتن و رسيدن حاصل شده است. به اين اعتبار، بارقي يعني رونده و سرازير شونده بوده و
همريشه با کلمات بارقان Barqan(رونده)، بارقينBarqın (سياح) و باروم-باريمBarım (به زبان ترکي به معني گذرگاه و معبر است. ناظم الاطباء) ميباشد. کلمهي
بارقي همچنين به معاني مخمل، پارچهي ابريشمي، نعمت و غنيمت نيز بکار رفته است. (در
اين معني دوم همريشه با کلمات بارقيتBarqıt ، بارقوشBarquş به معني نعمت و غنيمت است).
١٤-باراندوز Barandüz و ارسباران: برخي نام دشت و رود باراندوز در جنوب غربي اورميه و ناحيهي
ارسباران در شمال استان آزربايجان شرقي و جنوب رودخانهي ارس را نيز از مصدر بارينماق
فوق دانستهاند. در حاليکه ارسباران نام جديد دولتي و فارسي قاراجاداغ بوده و اساسا
ترکي نيست. نام باراندوز نيز احتمالا با کلمهي باران ترکي به معني گوسفند در ارتباط
است (نک. آسلاندوز).
نتيجه:
باروق نام شهري در شهرستان قوشاچاي (نک.
قوشاچاي-مياندوآب) و همچنين اسم دهها مرکز جمعيتي ديگر در آزربايجان است. اين نام که
زبان ترکي به معني کاشانه و ماوا است، همريشه با اسامي جغرافيائي ديگري مانند بارو-باري،
باريجيق، بارين-بارون، باريش-بارينج، بارينجاق-برنجه-برنجک، بارينما، باريج-باروج-باروژ
و .... که همه در ارتباط با خانه و مسکن و ماوا و سرپناهاند ميباشد. در بعضي از نامهاي
جغرافي کلمهي باروق به معني دره و پرتگاه بين تپههاي نوک تيز و مرتفع و يا سرزمين
حاصلخيز و آبگير و روستاهائي که در اينگونه مکانها واقع شدهاند، بکار رفته است.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home