Sunday, April 27, 2008

نقش حجت السلام حسنی در دفاع از شهر سولدوز و غرب آذربایجان



نگاهی کوتاه به نقش حجت السلام حسنی در دفاع از شهر سولدوز و غرب آذربایجان

خاطره ای از ابراهیم راسخ

یکی از جوانمردان دواطلب اعزامی به سولدوز


در بهار سال 1358، حزب تروریستی دمكرات شهر سولدوز را به محاصره خود در آورد و كشتار فجيعي در آن جا به راه انداخت. آقاي حسني در نخستين ساعات محاصره سولدوز، نزد سرهنگ ظهيرنژادرفته و با گرفتن دو نفربر و هزار قبضه سلاح آماده رفتن به سولدوز شد و با صدور اطلاعيه اي از مردم براي آزادسازي سولدوز استمداد نمود. با ملحق شدن مردم به مسلحين آقاي حسني، وي با نيرويي بالغ بر شش صد نفر سحرگاهان به سوي سولدوز حركت نمود و در ساعت 11 شب به روستايي در كنار سولدوز رسيد .

سولدوز در سكوتي مرگ بار فرو رفته بود و مردم به كمركش كوه ها پناه برده بودند. آقاي حسني به اتفاق يارانش در دل شب از پل دروازه شمالي سولدوز وارد شهر شد و در نخستين اقدام به نصيحت مهاجمان پرداخت و با بلندگويي خطاب به آنها گفت: «شما مسلمانيد! چرا مي جنگيد چرا خون ريزي مي كنيد بياييد با هم صحبت كنيم و مسائلمان را حل نماييم».
دمكرات ها با اتمام سخنان آقاي حسني شروع به تيراندازي نمودند و بدين وسيله درگيري آغاز شد. نيروهاي آقاي حسني به سرعت آرايش گرفته و به مقابله پرداختند. آقاي حسني در پشت مسلسل نفربري نشسته و تروریست ها را زير رگبار مسلسل خود گرفت. نبرد با شدت ادامه داشت و لوله مسلسل از فرط شليك چون آهن گداخته سرخ شده بود. در همين هنگام صداي جان خراش تعدادی زن به گوش می رسید. حسنی و مسلحین وی به دنبال شیون و التماس زنان بودند، آقاي حسني هر چه بيش تر جلو رفت صداي «ياحسين يا حسين» طنين اندازتر شد تا به حياط بزرگي كه شيرزنان تورک سولدوزی در آن جا به اسارت دشمن در آمده بودند.

درگيري خونيني با گروگانگیران و متجاوزین نوامیس مردم که همگی به گروه تروریستی دمکراتبودند، آغاز شد و سرانجام تروریست ها مجبور به عقب نشيني شدند و بدين وسيله زنجير اسارت زنان شيردل شهر سولدوزی دريده شد. با رهايي زنان به اسارت در آمده آقاي حسني راهي ستاد عمليات مهاجمان شد و با همراهي رزمندگان ديگر محور فرماندهي گروه تروریستی حزب تروریستی دمکرات را تصرف كرد و بدين وسيله جنگ را از درون شهر به بيرون شهر كشاند و پس از ساعت ها درگيري موفق شد، مهاجمان را مجبور به عقب نشيني گسترده كند. با عقب نشيني دشمن جست و جوي خانه به خانه آغاز شد و بدين صورت جنگ سولدوز با شكست كامل دمكرات ها به پايان رسيد.

فرداي پيروزي مردمي كه به آقاي حسني دسترسي نداشتند، نفربر او را زير آماج بوسه هاي خود قرار دادند و بدين وسيله عشق و محبت جوشان خود را نثار جوانمردان آذربایجانی كردند.

دمكرات ها در نقده جنايات بسياري مرتكب شدند. بدن هاي بي سر جوانان و سرهاي مادران و فرزنداني كه با سيخ به طور بالعكس بر بدن هاي يكديگر دوخته شده بود و شهدايي كه بالغ بر دويست نفر مي شدند، تنها بخش كوچكي از جنايات گروه تروریستی دمكرات ها در شهر سولدوز به شمار مي روند.

شهدا به كمك مردم و نيروهاي آقاي حسني به خاك سپرده شدند و امنيت دوباره به شهر مظلوم سولدوز باز گشت. آقاي حسني پيش از بازگشت به اروميه در دو منطقه استراتژيك شهر كميته هايي براي حفاظت از شهر ايجاد كرد و بيست نفر از جوانمردان (به داوطلبین آذربایجانی جوانمرد می گفتند) خود را به همراه تعداد زيادي از آذربایجانی ها و مقدار معتنابهي مهمات در آن جا گماشت. مردم به ميمنت تاسيس كميته ها قرباني كردند و آقاي حسني به اتفاق يارانش با بدرقه مردم شهر نقده را به سوي اروميه ترك كرد.

پادگان سویوق بولاغ (مهاباد) تامين كننده تجهيزات و مهمات سه استان آذربايجان غربي، شرقي و كردستان بود. آقاي داريوش فروهر (يك بار كه آقاي حسني به ديدن آقاي مسعود بارزاني رهبر حزب كردستان عراق رفته بود، آقاي داريوش فروهر را نيز نزد وي ديد. آقاي حسني با ديدن آقاي فروهر خطاب به بارزاني گفت: «اگر مي دانستم ايشان نيز اين حضور دارد، نمي آمدم. او اسلحه هاي پادگان مهاباد را به نيروهاي قاسملو داد كه بسياري از فرزندان اين سرزمين به وسيله همان اسلحه هاي اهدايي آقاي فروهر به شهادت رسيدند. من خجالت مي كشم به روي او نگاه كنم) به همراه آقاي حميدرضا جلائي پور (حجه الاسلام حسني در خطبه هاي نماز جمعه اروميه مورخ 14 خرداد 78 از آقاي حميدرضا جلايي پور عضو حزب مشاركت به عنوان دزد نقده ياد كرد) كه از سوي دولت موقت فرماندار مهاباد بود، سلاح هاي پادگان مهاباد را ميان نيروهاي قاسملو و عزالدين حسيني تقسيم كردند و يا دست ايشان را براي غارت سلاح هاي پادگان باز گذاشتند. در اين غارت بيش از سي هزار قبضه اسلحه ژ3 به تاراج رفت. پيرو اين اتفاق آقاي حسني با هماهنگي سرهنگ ظهيرنژاد و همراهي تيمسار ذكياني براي خاموش كردن آتش اين فتنه راهي مهاباد شد و در ميانه راه مطلع گشت كه تعدادی از مردم در دهكده دارلك به طرز فجيعي از سوی گروه تروریستی دمکرات قتل عام شدند. اين خبر آقاي حسني و تيمسار ذكياني را بر آن داشت تا نخست دهكده دارلك را از لوث وجود دشمن پاكسازي كنند. به همين منظور با هماهنگي تيمسار ذكياني هلي كوپترها مواضع تروریست ها را در دارلك زير آتش گرفتند و بدين صورت نبرد آغاز شد. آقاي حسني پشت مسلسل تانك نشسته و در اوج درگيري وارد دارلك شد. در اين نبرد محافظ آقاي حسني زخمي شد و به اتفاق اجساد انسان هایی كه در دارلك قتل عام شده بودند به عقب منتقل شد. نبرد تا غروب خورشيد به درازا كشيد تا با فرا رسيدن تاريكي شب دشمن تا حدودي از مواضع خود عقب نشيني كرد. جنگ به طور پراكنده تا صبح ادامه يافت و بسياري از مواضع تروریست ها منهدم شد. هنوز دارلك به طور كامل پاك سازي نشده بود كه آقاي حسني به اتفاق بخش اعظم نيروهاي خود براي پاك سازي سویوق بولاغ (مهاباد) از آن جا خارج شد و ادامه پاك سازي دارلك را به نيروهاي ديگر سپرد. در اين زمان سرهنگ فكوري(تيمسار سرتيپ شهيد جواد فكوري در سال 1317 در تبريز به دنيا آمد و پس از اتمام تحصيلات متوسطه وارد دانشگاه خلباني شد و اين دوره را با موفقيت به پايان رسانيد. او هم چنين دوره هاي تكميلي خلباني مقدماتي و مديريت خلباني اف 4 فرماندهي گردان هوايي و فرماندهي ستاد را باموفقيت طي كرد... پس از پيروزي انقلاب 57 ... فرمانده پشتيباني پايگاه دوم شكاري فرمانده پايگاه دوم شكاري، فرمانده پايگاه يكم شكاري، معاون عملياتي نيروي هوايي، فرمانده نيروي هوايي ارتش ایران شد. او سپس با حفظ سمت به كابينه محمدعلي رجايي راه يافت. تیمسار فكوري فرزند رشید آذربایجان پس از انتصاب سرهنگ معين پور به عنوان فرمانده نيروي هوايي ... به سمت مشاور رئيس ستاد مشترك ارتش ایران انتخاب شد. تیمسار فكوري به هنگام بازگشت از جنوب و بازديد از منطقه آبادان بر اثر سقوط مشکوک هواپيما یش شهید شد) چهار هواپيماي جنگي براي پشتيباني نيروها به سویوق بولاغ (مهاباد) فرستاد و خود نيز براي اعزام به منطقه آماده شد ولي آقاي حسني با تماس هاي پي در پي او را متقاعد كرد كه در پشت جبهه مانده و خطوط مقدم جبهه ها را پشتيباني و تقويت نمايد.

جنگ در سویوق بولاغ (مهاباد) بيش از دو روز به طول انجاميد تا پاك سازي با موفقيت كامل انجام گرفت و امنيت بار ديگر به شهر باز گشت. پس از پاك سازي سویوق بولاغ (مهاباد) رزمندگان در راه بازگشت به اروميه با پشتيباني هلي كوپترهاي ارتش روستاي دارلك را محاصره كردند و پس از چند ساعت درگيري كار نيمه تمام خود را در آن جا به پايان رساندند و بدين وسيله روستاي دارلك نيز از چنگ گروه های تروریستی آزاد شد.



دفاع از مدافعان


پادگان ها سپر دفاعي شهرها و مركز ثقل تجهيزات نظامي به شمار مي روند. از اين رو سقوط آنها به طور طبيعي شهر را در معرض تعدي و تهاجم جدي قرار مي دهد. وقتي آقاي حسني از حمله دشمن به پادگان جلديان آگاه شد طي صدور اطلاعيه اي كه راديو به طور مكرر آن را براي مردم مي خواند از مردم خواست براي دفع شرارت هاي دشمن در ميدان ورزشگاه تختي اورمیه جمع شوند. پس از اجتماع مردم آقاي حسني به آن جا رفت و بعد از سازماندهي و تجهيز مردم به اهتمام تيمسار ذكياني به سوي پادگان جلديان حركت كرد. نيروها در ميان راه به علت تاريكي هوا يك شب در سولدوز اتراق كردند و صبح زود راهي پادگان جلديان شدند، ولي وقتي به پادگان رسيدند، ديدند كه پادگان در محاصره تروریست ها قرار دارد. به ناچار به هر ترتيبي كه بود با شكستن خط محاصره وارد پادگان شدند و با تحكيم سنگرهاي مقاومت داخل پادگان خود را براي دفع حملات مستمر تروریست ها آماده ساختند. نيروهاي داخل پادگان كه با مشاهده رزمندگان تازه نفس دل گرم تر شده بودند، شجاعانه به دفع حملات دشمن مبادرت كردند. حملات سنگين و شبانه تروریست ها گاه با مقاومت سرسختانه مدافعان پادگان سركوب مي شد و گاه تا صبح به طول مي انجاميد. دشمن كه با وجود نيروهاي تازه نفس از تصرف پادگان نااميد شده بود، اقدام به عقب نشيني كرد و آتش جنگ تاحدودي به خاموشي گراييد. هنوز دشمن از اطراف پادگان جلديان كاملا " دور نشده بود كه خبر رسيد: پادگان پسوه (در آن تاریخ تعداد زیادی از خانواده های تورک با تهدید گروه های تروریستی مجبور به خانه های خود از دهکده پسوه شدند) در محاصره دشمن قرار گرفته است. پيرو اين خبر آقاي حسني به همراه خيل نيروهاي مردمي، ارتش و سپاه راهي پادگان پسوه شد. وقتي به پادگان پسوه رسيد، درگيري ها پايان يافته بود و اثري از تروریست ها ديده نمي شد. با اين حال براي اطمينان خاطر سه روز در آن جا ماند. پس از گذشت سه روز پيكي به آقاي حسني اطلاع داد كه پادگان خانا (پيرانشهر)، (در آن تاریخ تعداد زیادی از خانواده های تورک با تهدید گروه های تروریستی مجبور به خانه های خود از دهکده پیرانشهر شدند) بزرگ ترين پادگان منطقه از درون و بيرون مورد حمله دشمن قرار گرفته است. آقاي حسني با شنيدن اين خبر هماهنگي هاي لازم را با سرهنگ ظهيرنژاد به عمل آورد و همراه با 150 نفر از نيروهايش با يك هلي كوپتر شنوك به پادگان خانا (پيرانشهر) رفت و به محض رسيدن به آن جا نيروهايش را در پادگان متمركز كرد. فرداي آن روز با هماهنگي سرهنگ ظهيرنژاد نيروهاي پادگان را به خط كرد و معدودي از افراد را كه در صدد تحويل پادگان به دشمن بودند، به بهانه هاي مختلف به اروميه گسيل داشت. چند نفري را هم كه زير بار دستور نمي رفتند، دستگير كرده و به اروميه اعزام كرد. پس از اين كه از داخل پادگان مطمئن شد به آرايش نيروها در مقابل حملات دشمن پرداخت. شب فرا رسيد و تروریست ها با پشتيباني توپ هاي دوربرد عراق از شمال غرب به پادگان حمله كردند. نبرد شديدي آغاز شد. مدافعان پادگان به ناچار در دو جبهه عراقي ها و تروریست ها به مقاومت پرداختند و با دلاوري هايي كه از خود نشان دادند، موفق شدند در هر دو جبهه حملات دشمن را سركوب نمايند. محافظت از پادگان ها ماه ها به طول انجاميد. آقاي حسني شب ها پشت مسلسل تانك نشسته و در داخل پادگان گشت مي زد و علاوه بر روحيه دادن به مدافعان پادگان هر كجا كه حملات دشمن سنگيني مي كرد، خود را به آن جا مي رساند و همراه ديگر مدافعان پادگان به دفع حملات دشمن مي پرداخت.

روزها با عقب نشيني دمكرات ها توپ خانه هاي عراق نيز خاموش مي شدند و با فرارسيدن تاريكي شب دوباره به غرش در مي آمدند، اما مدافعان پادگان برخلاف دشمن روزها با گراي هلي كوپترها مواضع آنها را به گلوله مي بستند و گاه با تعقيب تروریست ها در بيرون از پادگان عرصه را براي آنها تنگ مي كردند.

درگيري ها هم چنان ادامه داشت و هر روز اتفاقات تازه اي رخ مي داد. سوز سرماي زمستان نگهبانان را در پست هاي خود منجمد مي كرد و شربت گرم شهادت را در يخبندان زمستان بر ايشان مي نوشاند. زخمي ها با سرعت به پشت جبهه انتقال داده مي شدند و آقاي حسني هر جمعه براي اقامه نماز جمعه سازماندهي مردم و گزارش اخبار جنگ به اروميه سفر مي كرد و يا به وسيله بي سيم مردم را از اخبار جنگ مطلع مي ساخت. ماه ها بدين ترتيب گذشت تا حمله شديدي از سوي تروریست ها با پشتيباني ارتش عراق آغاز شد و تا صبح ادامه يافت. هنوز حملات مزبور دفع نشده بود كه چهار هواپيماي جنگنده در آسمان پادگان ظاهر شدند و پادگان را زير باران بمب هاي خود گرفتند. پادگان هاي جلديان، پسوه، شهر و پادگان سردشت نيز به وسيله هواپيماهاي دشمن بمباران شدند. با اين كه بمباران ها شهداي زيادي گرفت، اما كوچك ترين خللي در روحيه مدافعان پادگان ايجاد نكرد. مقاومت شش ماه به طول انجاميد و سرانجام با پيروزي مدافعان به پايان رسيد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home