رامبد لطفپوری: اساسی ترین مسئله میان دو ملت كرد و ترك، اختلافات ارضى است
اشارهی مصاحبهگر: ایران كشوری است كثیرالملله كه با مجموعهای از مسائل و كشمكشهای ملی و مذهبى دست به گریبان میباشد، در این كشور علاوه بر اینكه ملت حاكم فارس، دیگر ملتهای موجود در این كشور را به سلگهى خویش در آورده و مورد ستم قرار میدهد، برخی از ملتهای تحت سلگه نیز داراى مسائل و كشمكشهای ملی و مذهبى متقابلی میباشند. مسئلهى دو ملت كرد و ترك به دلیل اختلاگ دموگرافی و همجواری سرزمینهایشان، از برجستهترین مسائل و كشمكشهای ملیتی در ایران میباشد. به ویژه كه در هفتههای اخیر انتشار مصاحبهای با آقاى "رامبد لگفپوری"، كه در آن از شهرهاى ماكو، سلماس، ارومیه، نقده، میاندوآب و... به عنوان بخشی از خاك كردستان یاد كرده بودند، باعث بوجود آمدن جنجالی گردید كه انتشار مقالات و نظرهاى متفاوتی را در این زمینه دربرخی از سایتهای كردی، تركی و فارسی به دنبال داشت. در روزهاى اخیر نیز بدنبال چاپ كاریكاتورى در روزنامهى "ایران" كه در آن ملت ترك مورد اهانت واقع شده بود، تظاهرات دامنهدارى توسط تركها در مناطق تركنشین ایران و همچنین مناطقى از كردستان نیز كه تركها در آن ساكن هستند، انجام گرفت. از اینرو و به منظور تحلیل و بررسی شرایط حیاتی حال و آینده این دو ملت و همچنین نگاهی كلی به مسئلهى سایر ملیتها در ایران، گفتگویی را با آقاى "رامبد لطفپوری" نویسنده و روزنامهنگار شرق كردستان آماده نمودهایم كه تقدیم میكنیم.
گفتگواز: رامیار
پرسش: آقاى لگفپوری همانگور كه میدانیم، ایران كشوری است كثیرالملله و كثیرالملتى نیز مستلزم نظام سیاسی متناسب با خود بوده و در برگیرندهى مسائل و مشكلات خاص خویش میباشد. شما مسئلهى ملى در ایران و نظام حكومتى آنرا چگونه ارزیابى مینمایید؟
پاسخ: با تشكر از شما كه فرصت این مصاحبه را فراهم نمودید. پیش از هر چیز لازم است كه نگاهى به ساختار اتنیكى ایران بیاندازیم. در واقع چنانكه اشاره نمودید ایران كشورى كثیرالملله بوده و از چند ملت كاملاً متمایز تشكیل گردیده است. ملتهایى كه هركدام داراى فرهنگ و هویت خاص خویش میباشند. ملل كرد، ترك، فارس، بلوچ، عرب و ...، ملتهاى تشكیل دهندهى این كشورند و دیرزمانى است ملت فارس توانسته است حاكمیت خود بر كشورى را كه پیشتر تحت عنوان امپراطوریهاى حاكم بر آن شناخته شد، تحمیل نموده و با نهادن نام ایران بر این امپراطوری، حاكمیت انحصارگلبانهى خویش را مستقر نماید. منظورم از نام نهادن ایران این است كه فارسها این كشور را ایران نام نهادند تا آنرا به عنوان میهن آریاییان معرفى نمایند كه از یك ملت واحد ایرانى تشكیل یافته است، درحالیكه اگر در محتواى این ملت دقت نماییم، در میابیم كه همان ملت فارس است با همهى ویژگیهاى فرهنگى اش. زبان یكى از اساسیترین پایههاى شكلگیرى یك ملت میباشد، در ایران هم زبان رسمى فارسى است، بنابراین ملت ایرانى همان ملت فارس است كه باید دیگر ملتها در آن استحاله یافته و در چارچوب آن گنجانده شوند. در واقع این همان سیاست شووینیستى رضاشاه میباشد. رضاشاه با نهادن نام ایران بر امپراطوری قاجار، یك ناسیونالیسم شووینیستى را بر مبناى هویت فارسى بنیان نهاد. هرگز ملتى بنام ایرانى وجود نداشته است، فاكتور اراده در ایجاد ملت نقشى اساسى را داراست، یعنى مردم جوامعى كه داراى فرهنگ، سرزمین، تاریخ و درد مشترك هستند، باید اراده نمایند كه خود را از مردم دیگر جوامع پیرامونشان جدا نموده و ملتى واحد ایجاد نمایند. یعنى باید با اختیار و ارادهى خویش بدین كار اقدام نمایند و با تكیه بر اراده و خواست خود بر بنیانهاى ملی اشان دولتى بنیاد نهند. ممكن است ملتى بوجود آید كه از لحاظ فرهنگى از بافت و ساختارى ناهمگون برخوردار باشد، اما ممكن نیست بدون اراده و غیرآزادانه بوجود آید. ایالت آلزاس در فرانسه، آلمانى زبان هستند، اما میخواهند فرانسوى باشند نه آلمانى. حتى تلاشهاى ناسیونالیستهاى آلمانى نیز نتوانستهاند خللى در تصمیمشان ایجاد نمایند. ممكن است مردمانى نیز وجود داشته باشند كه داراى زبان و فرهنگ مشترك باشند، اما چندین ملت بوده و از دولتهایى متفاوت و مجزا برخوردار باشند مانند عربها. اما آنچه كه به عنوان ملت ایرانى از آن سخن رفت به زور و از چندین ملیت متفاوت بهوجود آمده كه اغلب آنها از این اتحاد ناخشنود بوده و هستند. در واقع اتحادى در بین نیست، اساساً هدف سازندگان ایران یكى بودن و توحید بوده نه همبستگى و اتحاد.
یكى بودن به معناى فارس بودن، اتحاد باید اختیارى باشد، در حالیكه آنچه در ایران دیده میشود، یكى شدنى اجبارى است، بدین صورت كه كرد، عرب، فارس، بلوچ، ترك و ... باید یكى شوند، باید ایرانى شوند، ایرانى هم چنانكه گفتیم یعنى فارس، بنابراین همگى باید فارس شوند و یا هذمونى او و فرهنگش را قبول نمایند. در ایجاد ایران هرگز از ملتهاى این كشور نظرخواهى نشده است، بدین خاطر آنها نیز هرگز بدین ساختار راضى نبودهاند، مبارزات آزادیبخش و تاریخى این ملتها و بهویژه ملت كرد مصداق این واقعیت میباشند. از این رو معتقدم كه شیرازهى این كشور ساختگى دیر یا زود از هم پاشیده خواهد شد، در غیر اینصورت ماندگارى این كشور تنها منوط به اتحاد اختیارى ملتهاى آن میباشد. اتحاد اختیارى نیز تنها زمانى محقق میگردد كه تمامى ملتهاى ایران بهشیوهاى عادلانه و برابر در حاكمیت و ادارهى كشور مشاركت داشته باشند. آنهم بدون درنظرگرفتن اكپریت و اقلیت. لازم است كه كلیهى تفاوتهاى فرهنگى و ملى این ملتها به رسمیت شاختهشده و مجال ظهور یابند. باید هر ملتى خود تصمیم گیرندهى تعیین سرنوشتش باشد و علاوه براینكه باید حاكمیت قلمرو و ایالت خویش را در اختیار داشته باشد، لازم است در حكومت مركزى نیز مشاركت نماید. بگور خلاصه باید نظام حكومتى ایران به یك نظام فدراتیو اختیارى یعنى یك سیستم فدرالى جغرافیایى ـ ملى تبدیل گردد. این هم در صورتى است كه ملتهاى ایران چنین سیستمى را پـذیرفته و پسند نمایند، وگرنه از آنجایى كه باید از حق تعیین سرنوشت برخوردار باشند، مى توانند جدا شوند، جداشدن حق بى چون و چراى هر ملتى است. همزیستى اختیارى مستلزم وجود فرهنگ مدارا، تسامح و تساهل میباشد كه متأسفانه در مشرق زمین ما این فرهنگ بسیار ضعیف و كمرنگ میباشد، ملتهاى حاكم و سلطهگر هرگز حاضر به تقسیم قدرت با ملتها تحت سلگهاشان نیستند، از اینرو من احتمال تجزیهى ایران را بسیار زیاد میبینم.
پرسش: آقاى لطفپورى، آیا میتوان گفت مسألهى ملى در ایران تنها منحصر به مسألهى ملتهاى تحت سلگهى این كشور با ملت حاكم فارس میباشد؟ آیا مابین ملتهاى تحت سلگه هیچ كشمكشى دیده نمیشود؟
پاسخ: من منظورم این نبود كه تنها مسئله چالش با فارسهاست، بلكه بدین خاگر كه به نظام حكومتى اشاره نمودید و ادارهى این نظام نیز در اختیار فارسها میباشد، بر آن تأكید كردم. متأسفانه این یك واقعیت است كه ملتهاى تحت سلگه نیز با هم چالشهایى دارند، البته نه همهى آنها، بلكه آندسته از این ملتها كه داراى مرز مشترك میباشند. چالشها ممكن است ابعاد گوناگونى همچون اقتصادى، سیاسى، مذهبى و ... را شامل گردد، اما چالش اصلى مسئلهى خاك است. مرز سرزمینهاى این ملتها عمدى و غیرعمدى در هم آمیخته شدهاند. به عنوان مپال مرز كردها و تركها از آن جملهاند، بخشى از سرزمین كردستان كه زمامداران ایران بگور عمد بر آن نام آذربایجان غربى نهادهاند، از دو ملت كرد و ترك تشكیل یافته است، این مسئله مشكل آفریده است. اكنون بخشى از زیادهخواهان ترك آنجا را سرزمین خود دانسته و كردها را عشایر ساكن نواحى غربى سرزمین آذربایجان خگاب مینمایند و بر این باورند كه این كردها از نقاگ دیگر و به منظور كارگرى بدانجا مهاجرت نموده و ماندگار شدهاند. در حالیكه كردها نیز آنجا را سرزمین خود دانسته و تركها را مردمانى مهاجر و كوچرو میدانند كه بخشى از آنها به زور این سرزمین را به اشغال درآورده و بخشى نیز در نتیجهى گرح و نقشههاى زمامداران ایران بدانجا كوچانده شدهاند. این مایهى تنش و اختلاف میان آنها گردیده است، این تنشها در مناطق شمالى كردستان شرقى كاملاً مشهود و آشكار است، بهویذه در مناطق ماكو، سلماس، خوى، ارومیه، تكاب، میاندوآب و نقده.
پرسش: نظر شما در این مورد چیست؟ آیا شما شهرهایى را كه عنوان نمودید، بخشى از سرزمین كردستان میدانید؟ اگر آرى، چه مستنداتى در اختیار دارید؟
پاسخ: پیشتر نیز اشاره نمودم، بى تردید این شهرها جزء لاینفك سرزمین كردستان بوده و به تصور من هیچ كرد میهن پرستى هرگز اجازه نخواهد داد از پیكر این سرزمین جدا شوند، اسناد بسیارى هستند كه كردستانى بودن این مناطق را به اثبات میرسانند و همچین اسناد بسیارى نیز موجودند كه نشان میدهند تركها از كجا و چگونه بدانحا آمدهاند. به عنوان مثال رهبر شهید دكتر قاسملو در كتاب (كردستان و كرد) هنگامى كه به تعیین مرزهاى كردستان میپردازد، میگوید: "از شمال شرقى قلهى آرارات (ئاگرى) خط مستقیمى در امتداد جنوبى به سوى جنوب زاگرس و پشتكوه پایین آمده، از آنجا خطى مستقیم در امتداد غربى میكشیم تا به شهر موصل در عراق میرسد، از آنجا نیز خطى در امتداد شمال شرقى میكشیم تا به ارزروم در تركیه میرسد، سپس از ارزروم خطى به سوى شرق میكشیم تا به قلهى آرارات (ئاگرى) میرسد." اگر به خوبى دقت نماییم متوجه خواهیم شد كه این چارچوب مرزى تمامى این شهرها را دربر میگیرد. ادموندز نیز هنگامى كه مرزهاى كردستان را تعیین مینماید، چنین نظرى داشته و از این مناطق تحت عنوان كردستان نام میبرد، حتى بسیار واضح و آشكار به ذكر نام شهرها پرداخته و در بخشى از نوشتههایش چنین مینویسد: "از سمت شرقى یعنى از ایران، مرز كردها به سوى جنوب شرقى از ایروان آغاز شده و مناطق ماكو، بخشى از خوى، ارومیه، مهاباد، سقز، سنندج تا كرمانشاه را دربر میگیرد." چارچوب مرزهایى كه ادموندز براى كردستان تعیین مینماید، از سوى بسیارى از محققین دیگر همچون شاكر خصباك، مینورسكى، محمد امین زكى بگ، واسیلى نیكیتین، لازاریف و ... مورد تأیید قرار گرفته است. این واقعیتها را میتوانید در كتاب جغرافیاى كردستان "جوگرافیاى كوردستان" اثر عبدالله غفور در صفحهى 253 مشاهده نمایید. و اما در مورد آمدن تركها به این منطقه باید بگویم، از آنجاییكه از آمدنشان تاریخ و زمان چندانى نمیگـذرد، بسیار آسان میتوان سرآغاز و چگونگى آمدنشان به كردستان و سكناگزیدن آنها در این منطقه را معلوم نمود. در واقع تركها تیرهاى از قبایل هون در آسیاى میانه میباشند كه در اطراف دریاى خزر سكنا گزیده بودند. آقاى انوشیروان مصگفى در كتاب "كوردء عهجهم" از قول "نفیسى" چنین مینویسد: "در قرن چهارم هجرى یكى از ایالات بزرگ ترك كه در كرانههاى جیحون میزیستند، به مرور پایین آمده، ابتدا خوارزم و بعدها منطقهى گرگان را نیز به تسلگ خویش درآوردند. كم كم ساكنان بومى و قدیمى آنجا را بیرون راندند. این ایل بزرگ از دو قبیلهى كوچكتر غوز و تغزغوز، تشكیل یافته بود." در همان كتاب انوشیروان مصطفى به روایت از "عنایت الله رضا" مینویسد: "پس از نابودى سامانیان، تركهاى غوز به نیروى حاكم منطقه تبدیل گردیدند و موج موج رو به سوى نواحى خاورمیانه بهویژه خراسان، آذربایجان، ارمنستان، كردستان، خاك عرب و آسیاى صغیر نهادند.
روند اشغال سرزمین كردستان توسط قبایل ترك همزمان با به قدرت رسیدن صفویان به اوج خود رسیده و تبدیل به سیاست رسمى حكومت گردید، بدین معنا كه پادشاهان صفوى از بین بردن حكومتها محلى كرد و بیرون راندن قبایل كرد از این منطقه و جایگزینى سران قزلباش ترك و قبایلشان به جاى آنها را به مثابهى سیاستى رسمى دنبال میكردند. حكومتهاى پس از آنان نیز همان سیاست را به انحاى مختلف اعمال نمودهاند كه بحث همهى آنها از حوصلهى این گفتگو خارج است. براى اینكه زیاد وقتتان را نگیرم، به خوانندگانتان پیشنهاد میكنم به كتاب "كورد و عهجهم" انوشیروان مصطفى بهویژه فصل اول آن مراجعه نمایند. ایشان بطور دقیق این مسائل را مورد بررسى قرار دادهاند. من تنها به بخشى از فصل اول كتاب وى اشاره مینمایم كه میگوید: "تبعید دستجمعى دهها هزار خانوار ایلات كرد اطراف ارومیه به خراسان و بعدها نیز شكست تراژدیک ایلات برادوست و مكرى و اشغال دژ "دمدم" كشتار بزرگان كرد و اغلب طرفداران امیرخان و قتل عام مردم مكریان، تبدیل به سرآغاز یك تغییر اساسى در بافت دموگرافى ساكنان منطقه گردیدند."
اینها و مجموعهاى دیگر از اسناد تاریخى نشان میدهند كه این مناطق كردستان بوده و صاحبان اصلى آن كردها هستند نه تركها و اگر در حال حاضر در جاهایى از این مناطق نسبت جمعیتى تركها بالاتر میباشد، این در نتیجهى هجومهاى مذكور و یا سیاستهاى حكومتهاىی میباشد كه مورد اشاره قرار دادیم و نمیتوان آنرا ملاك آذربایجانى بودن این مناطق قرار داد. نسبت جمعیتهاىی كه بدین صورت افزایش یافته باشد، هرگز معیار نمىباشد، بلكه باید در این مورد به اسناد و شواهد تاریخى مراجعه نمود. مثل كركوك، آیا اگر نسبت اعراب كركوك بیشتر بود، میتوان گفت كركوك كردستان نیست؟ در حالیكه میدانیم نسبت جمعیت اعراب در این منطقه چگونه افزایش یافته است، حكومت عراق آنها را آورده، بیشتر آنها اعراب مهاجر و كوچانده شدهاند.
پرسش: آیا میتوان تركهاى این منطقه را مهاجر و كوچاندهشده نامید و با اعراب كوچاندهشدهى كركوك مقایسه كرد؟
پاسخ: متأسفانه ما مهاجر یا كوچاندهشده را به مسئلهى زمان ربط میدهیم. تصور میكنیم كه اگر مدت زمانى طولانی چند سال یا چند قرن از این كوچ اجبارى و طرحریزى شده سپرى شده باشد دیگر حالت كوچاندهشدگى از موضوعیت افتاده و كوچ دادهشدگان به وارثان برحق آن سرزمین مبدل خواهند شد. مهاجر، مهاجر است. كوچاندهشده، كوچانده شده است، 2 سال قبل آمده باشند یا 5 قرن پیش هیچ فرقى نمیكند. اما با یك تفاوت، و آن اینكه اعراب كوچاندهشدهى كركوك باید به سرزمینهاى خویش بازگردند و كركوك را ترك گویند، چراكه مدت زیادى نیست كه به كركوك آمدهاند و كاملاً از زادگاه خویش نگسستهاند، اما تركهاى ساكن كردستان شرقى به دلیل اینكه چندین نسل است كه در آنجا زندگى مىنمایند و كاملاً از زادگاه و سرزمین اصلى خویش گسستهاند، نمىتوانند آنجا را ترك گفته و تخلیه نمایند، حتى به نوعى نیز نسبت بدان بخش از كردستان داراى احساسات و عواطف میهنى نیز مىباشند، از این رو منطقی نخواهد بود اگر كردها هم توقع تخلیهى این مناطق را از تركها داشته باشند، اساساً این توقعى خواهد بود ناصحیح و غیر قابل اجرا، تلاش براى عملى ساختن چنین فكرى فاجعهى انسانى به بار خواهد آورد. اما شهروندان ترك نیز باید بدانند كه آنها مىتوانند با احترام كامل در سرزمین كردستان زیسته و از كلیهى حقوق شهروندى و اقلیتى نیز برخوردار باشند، اما نباید در پى جدانمودن این مناطق از سرزمین كردستان بوده و كردها را مهاجر تلقى نمایند، چراكه اینهم نزاع و فجایع بزرگى را بدنبال خواهد داشت. كردهاست با سعهى صدر فراوان جنایات صفویها و قزلباشها و همچنین فجایع تراژدیک برادوست، مكریان، دژ دمدم و قارنا و قلاتان و ئیندرقاش و دهها نمونهى از این قبیل را مسكوت نمودهاند، اما فراموش نكردهاند. بنابراین هرگونه افزونطلبى این زخمها را مجدداً به درد آورده و خشم كردها را بدنبال خواهد داشت. چه بسیار كه بخشهایى از سرزمین كردها توسط ملتهاى دیگر به اشغال درآمده و به مرور بافت دموگرافى آن به صورتى درآمده كه سیماى كردستانى بودن از آن زدوده شود، اما بىشك نسل جدید و آگاه كرد بیش از این چنین ستمهایى را نخواهند پـذیرفت و با تمام توان از خاك و میهنشان دفاع خواهند نمود. به شهادت تاریخ ملت كرد هرگز مهاجم و تجاوزگر نبوده، بلكه دائماً در حالتى تدافعى بوده است. شووینیستهایى كه سمكو را قاتل و غارتگر مینامند، باید چشم انصاف گشوده و ببینند سمكو كجا جنگیده است، اطراف دریاچهى آرال یا دریاچهى ارومیه؟ سمكو در كردستان خویش از خانهى خود دفاع نموده است، جاى بسى شگفتى است كه جنگیدن با اشغالگر را آدمكشى و دفاع از خانهى خویش را غارت نامید. سمكو میهن پرستى هشیار و آگاه بود كه به درستى توطئهى دشمنان كرد و خطرى كه ملت و سرزمینش را تهدید میكرد، احساس و درك نموده بود.
شووینیستها خشمگین از اینند كه سمكو سادهلوح نبوده و شجاعانه و با هشیارى به دفاع از مردم و سرزمین خویش برخاسته بود. من بارها گفتهام ما كردها باید بدانیم آن زمان كه دشمنان از ما در خشمند، آن زمانیست كه صحیح و در راستاى منافع ملتمان گام برداشتهایم، وگرنه هنگامى كه از ما خشنود بوده و به تحسینمان میپرزاند، بىشك در اشتباه بوده و بیراهه رفتهایم. دشمن هرگز به پیروزى و موفقیتهایمان شاد نخواهد شد، تنها زمانى ما را خواهند پـذیرفت كه عقب نشینى نموده و بر خواستهاى افزونطلبانهاشان مهر تأیید بزنیم.
پرسش: چنانكه میدانید ایران در آستانهى تحولاتى بزرگ مىباشد و بیگمان ملتهاى تحت سلطهى این كشور در تحولات و آیندهى ایران نقشى مهم ایفا خواهند نمود، از این رو لازم است كه در این مرحلهى تاریخ متحد و همصدا باشند، در حالیكه قیامهاى اخیر كردستان، بلوچستان، خوزستان و تركها را میبینیم، عملاً ارتقاى سطح آگاهى ملى را در ملتهاى ایران احساس مىنماییم. با توجه به چالشها و مشكلاتى كه عنوان نمودید، جهت حل این مسائل و تقریب این ملتها به عنوان مكانیسم چه پیشنهادى دارید؟
پاسخ: پیشتر نیز اشاره نمودم كه مشكل میان همهى آنها نیست، بجز فارسها كه به دلیل حاكم بودنشان با همهى ملتهاى دیگر دچار چالش هستند، شاید تنها مسئلهى كرد و ترك است كه تا این اندازه مهم و برجسته مىباشد، مناسبترین راهحل این مشكل دیالوگ و درك متقابل طرفین است، مسئله و چالش مزبور در كردستان است، این واقعیت بوده و جاى هیچ گونه مناقشهاى نیست، طرفین مىتوانند با بردبارى همدیگر را پـذیرفته و برادرانه در این سرزمین زندگى نمایند، لازم است كه تركها از زیادهخواهى و خواستههاى غیر منطقی خود دست بردارند، بنابر تمامى اسناد و شواهد تاریخى كه برخى از آنها را مورد اشاره قرار دادم این مناطق یعنى ارومیه، سلماس، تكاب، میاندوآب، خوى، ماكو، نقده و ... سرزمین اثبات شدهى كردستانند و تركها در نتیجهى هجوم و كوچ اجبارى و سیاست تخریب و تغییر دمگرافى كردستان كه توسط اشغالگران كردستان اجرا مىشد، بدانجا آمده یا آورده شدهاند. بنابراین هرگونه خواست آنها مبنى بر جدانمودن این مناطق از كردستان، با واكنش شدید ملت كرد مواجه خواهد شد. كردها نیز باید بدانند تركهایى كه در حال حاضر ساكن كردستان هستند، دیریست كه اینجا زندگى مینمایند و آن نسلى نیستند كه تجاوزكارانه كردستان را اشغال نمودند، اینها چندین نسل است كه در كردستان زندگى كرده و از بوم و سرزمین اصلى خویش گسستهاند. بنابراین باید گرامى داشته شده و از حقوق خویش به عنوان یك اقلیت برخوردار شوند. تا جایى كه ممكن است باید مسالمت آمیز و از طریق دیالوگ این واقعییات تثبیت شده و مشكل مرتفع گردد، اما باز هم تأكید میكنم دیالوگ نه تسلیم و عقب نشینى، دیالوگ بر مبناى كردستانى بودن این مناطق و تحقق حقوق تركها به مثابهى اقلیتى ساكن در آنجا و اما در مورد تظاهرات اخیر و ارتقاى سطح آگاهى ملى ملتهاى ایران، من هم آن را تأیید مىكنم. بىشك همینطور است، قیام كردها، اعراب، بلوچها و تركها همگى حقطلبانه، مشروع و مؤید این واقعیت هستند. به شرطى كه حدود حقوق یكدیگر را در نظر گرفته و پایمال ننمایند. بلكه تنها علیه شووینیسم حاكم و جهت تأمین و تحقق حقوقشان بهپا خیزند. لازم است كه در این مبارزه حامى و پشتیبان هم باشند. چراكه همگى از حق خویش محروم و تحت ستم میباشند. اكنون كه ملت ترك به پا خواسته است، لازم است كه ملتهاى دیگر نیز به حمایت از آنها و در راستاى دفاع از حقوق پایمال شدهى تمامى ملتهاى ستمدیدهى ایران وارد میدان شده و اعتراضات خویش را اظهار نمایند. به عقیدهى من كاریكاتورهاى مزبور تنها تركها را مورد اهانت قرار نمیدهند، فارسها یاد گرفتهاند كه دیگر ملتهاى ایران را تحقیر نمایند. منظورشان هم از این توهین و تحقیر تخلیهى این ملتها از غرور و هویت خویش و فراهم نمودن زمینه براى استحالهى آنها در فرهنگ و هویت فارسى میباشد. از اینرو اتحاد در مبارزهى ملى علیه این حاكمیت شووینیست ضرورتى تاریخى است، اما باز هم تكرار میكنم با حفظ حقوق یكدیگر و احترام متقابل.
ـ آقاى لگفپورى از حضورتان در این گفتگو سپاسگـذاریم.
ـ من هم از شما متشكرم. موفق باشید.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home