Tuesday, April 25, 2006

ناسیونالیسم ترک؛ راهی در میانه یک اتحاد: فارس-ارمنی-کرد



ناسیونالیسم ترک؛ راهی در میانه یک اتحاد: فارس-ارمنی-کرد

حدود نه سال پیش که در تهران مشغول تحصیل بودم به واسطه یکی از دوستان به ساختمان یکی از بنیادهای ایرانشناسی رفتم. چیزهای قابل تامل زیاد بودند.از آلرژی رئیس بنیاد نسبت به کلمه "سلام " و انتظار او از هر مراجعه کننده برای بکار بردن واژه " درود به" جای آن تا فعالیت جدی محققین ارمنی در آن بنیاد و کمکهای وزیر ارشاد عطااله مهاجرانی و رئیس جمهور خاتمی و ایرانیان مقیم خارج از کشور مثلا استرالیا به آنجا. اما جیزی بیش از همه توجه و تامل مرا برانگیخت و تا به امروز ذهنم را مشغول کرده است. کتابخانه نه چندان پربضاعت این بنیاد به سه بخش فارس شناسی،ارمنی شناسی و کرد شناسی تقسیم می شد. در آن کتابخانه هیچ کتابی راجع به دیگر اقوام مملکت مانند ترک، عرب، ترکمن و بلوچ و یا اقلیت های دینی و مذهبی در ایران مانند اهل سنت، پیروان فرقه اهل حق و دراویش، یهودیان، مسیحیان و ... پیدا نمی شد.

ساختمان این بنیاد نزدیکیهای دانشگاه تهران بود. مسافتی آنطرفتر نیز کلیسای سرکیس مقدس ارمنیان قرار داشت. من تقریبا هر روز این مسافت را طی می کردم. در نزدیکی های کلیسا منزل داشتم و هر روز دیوارهای اطراف کلیسا را می دیدم. دیوارها پر بود از شعارهایی علیه دولت ترکیه، ترکهای عثمانی و پوسترهای قدیمی و جدید که که در آنها ادعا می شد دولت عثمانی بیش از یک میلیون ارمنی را در سال 1914 قتل عام کرده است. عده ای از ارامنه هر سال در روز 24 آوریل مقابل کلیسا جمع می شدند و یاد قربانیان آن حادثه را گرامی می داشتند. این حادثه می تواند واقعا اتفاق افتاده باشد و می تواند هم ساخته و پرداخته ذهن کسانی باشد. اما واقعیتی که بعدا برایم عیان شد این بود که اولا هیچ سند موثقی دال بر وقوع قتل عامی به این وسعت وجود ندارد. ثانیا این حادثه به دولت عثمانی منتسب می شد در حالی که امروز چنین دولتی وجود ندارد. دولت عثمانی به واقع امپراطوری خلافت اسلامی بود متشکل از ملل مسلمان ترک، عرب، کرد و برخی اقوام مسیحی و یهودیان. در دولت و ارتش عثمانی حتی ارامنه هم صاحب منصب بودند جه رسد به اعراب و اکراد. جمهوری فعلی ترکیه یک بخش کوچکی از آن امپراطوری است که به زحمت و با نثار شهدای فراوان توانست موجودیت خود را در مقابل ابرقدرت های وقت خصوصا انگلیس حفظ کند.

هر 24 آوریل دانشجویان ترک هم در مقابل کلیسا حاضر می شدند و در مورد مساله مورد اشاره با تجمع کنندگان که بعدها اجازه یافتند تا مقابل دفتر سازمان ملل هم تظاهرات کنند بحث می کردند. به آنها جنایت هم نژادانشان در آن سوی آراز (ارس) و قتل عام هایی مانند فاجعه خوجالی را یادآور می شدند و از کمک هایی که از این طرف راهی آنجا می شد صحبت می کردند. اما آنها چندین بار دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و دو سال پیش نیز یکی از جوانان شاعر را مجروح و راهی بیمارستان کردند.

چرا ایشان (که نمایندگان جامعه ارمنی ایران نیز محسوب نمی شوند) اجازه می یابند از یک مکان مذهبی برای فعالیت سیاسی استفاده نمایند و مسلمانان معترض به این سوءاستفاده را در مقابل چشمان پلیس حکومت اسلامی زخمی سازند؟

به آذربایجان بیاییم. در اوایل انقلاب شهر نقده به یکباره شاهد میتینگ نیروهای مسلح حزب دموکرات کردستان شد و وقتی اهالی مقابل ایشان درآمدند شهر پر شد از جنازه شهروندان ترک و همچنین کرد. در آن سالها با اینکه همه سیاست های هیات حاکمه مورد تایید مردم خصوصا روشنفکران نبود اما خیلی ها این اقدام تجاوز کارانه و دیگر اقدامات حزب دموکرات و حزب کومله کردستان را محکوم می کردند. مردم اذربایجان و خصوصا اهالی شهر نقده با ایستادگی و مقاومت توانستند نیروهای مسلح را عقب برانند و آرامش را به شهرهای ترک باز گردانند. در برخی از شهرهای آذربایجان غربی سالهل ترکها و کردها در کنار هم زندگی کرده بودند و همیشه ترکها میزبانان مهمان نواز و دست و دلبازی بوده اند.

آن زمان کردهای جنگ جو به مرور به حاشیه رانده شدند و از کشور متواری و یا در کوهها مسکن گزیدند.

اما اکنون باز نامهای دیگری آن ساز کهنه را کوک کرده اند بگذریم که خیلی از احزاب کرد به کردستان بزرگ معتقدند. ولی اکنون شاخه ایرانی پ.ک.ک به نام پژاک که گویا سابق بر این روابطی هم با دولت جمهوری اسلامی ایران داشته است در آذربایجان غربی سر برآورده و باز "پاسدار" می کشد. این بار نه تنها به خود پاسدار و یا افسر انتظامی بلکه به خانواده او نیز رحم نمی کند. نقشه کردستان بزرگ چاپ می کند و ادعای ارضی در آذربایجان دارد.

فعالین حرکت ملی آذربایجان و دانشجویان این حرکت 15 سالی است خواب فاشیست های خلیفه گری ارامنه در تهران را آشفته می کنند و ایشان را به چالش می طلبند. چند هفته ای است که مقابل ساختمان خلیفه گری در تبریز نیز شلوغ است و هزاران شهروند تبریزی یاد شهدای خوجالی و قربانیان قتل عام 31 مارس باکو و دیگر شهرهای اذربایجان را در اسفند ماه 1384 و فروردین ماه 85 گرامی داشتند.

اگر تا دیروز نقشه ای زیاده خواهانه برخی احزاب کردی و برخی تحرکات ایشان ، توسط شهروندان آذربایجان غربی نادیده گرفنه می شد اما خونریزی دوباره جنگ سالاران آرام از مردم گرفته و فعالین حرکت ملی و مردم در چندین نوبت در شهرهای مختلف آذربایجان با تجمعات و راهپیمایی اعتراض خود را ابراز داشته اند. حتی برخی گروههای چپ و راست ترک گرا در اروپا و امریکا نیز نتوانستند در مقابل تهاجمات و جنگ طلبی این گروهها ساکت باشند و بیانیه و نامه دادند.

اگر تا دیروز مردم آذربایجان چون سالیان گذشته با خوشبینی به تحرکات ناسیونالیستی کردی و ارمنی می نگریستند امروز هر اقدام دنباله روان این تفکرات ممکن است دهها اعتراض یا مقابله به مثل را به دنبال آورد.

به بنیادی که مطلب را با آن آغاز کردیم برگردیم. آن سر فرهنگی امروز در این سر سیاسی تعبیر می شود. آن تفکر سیاسی که در پشت پرده یاری رسان بود و از استرالیا تا کاخ ریاست جمهوری را در بر می گرفت و صفحات روزنامه اطلاعات را در اختیار بازیگر بنیاد می گذاشت و دیروز در خیابان کریمخان چاقو بدست فرزند آذربایجانی را به بیمارستان راهی می کرد امروز در ماکو و بازرگان مرزبانان و شهروندان ترک را به صورت دسته جمعی مورد هدف گلوله قرار می دهد. نشریه دانشجویی اش به صراحت از حمایت آمریکا از کردها می نویسد و از حکومت جمهوری اسلامی می خواهد در دولت جدید کردها را مد نظر قرار دهند. فعال سیاسی اش به راحتی از رابطه با حزب دموکرات کردستان می گوید.

ما ترکها که تا به حال به خاطر ملیتمان و حقوق از دست رفته ملی مان حتی شیشه ای هم نشکسته ایم با وجود فشارهای فراوان اجماعی نانوشته ما را از وارد شدن در فاز خشونت طلبی باز می دارد. با این حال حق برگزاری روز جهانی زبان مادری را هم نداریم چه رسد به اینکه بپرسیم چرا دکتر چهرگانی مغضوب شد؟ مگر نه این بود که از حق خود در انتخابات نگذشت و حاضر به کناره گیری مصلحتی آن هم در زمانی که پیروزیش مسلم بود نگذشت؟

بهتر است کتابخانه آن بنیاد را فراموش نکنیم! همه چیز از آنجاها ، از تهران آب می خورد. ما با مردم ارمنی سالها در آن سو و این سوی ارس در شهرها و روستاها زیسته ایم .از همدیگر آموخته ایم و می اموزیم و هنوز با هم داد و ستد و همکاری شهروندی داریم. مردم کرد امروز به رفاه و عدالت اقتصادی و فرهنگی نیاز دارند. روشنفکران دانشمند کرد هم به این مهم رسیده اند. ارجاع می دهم به نقد خالد توکلی از ویژه نامه "کردستان ؛ همیشه قابل کشف" نشریه چشم انداز ایران که از همین عنوان نقد خود را آغاز می کند و به درستی چنین عنوانی را مانند نگاه شرق شناسان غربی به شرق تلق می کند.

روشنفکر تهران نشین از فارس و ترک آن و مذهبی و غیر مذهبی اش به یکسان فارس گرا تربیت شده است. دنیای ایرانی برایش در 2500 تاریخ شاهنشاهی خلاصه می شود.از این حکومت 2500 ساله نمی تواند بگذرد و همه چیز و هر نوع نگاهی به تاریخ چه راست گرایانه و چه چپ گرایانه، چه تاریخی نگرایانه و چه پست مدرن همه در این 2500 سال جای می گیرد. سیاسیون پایه گذار این نگاه بوده اند و در کتب درسی و دانشگاهی این دید را به تحصیل کردگان مرکزگرای کشور تلقین کرده اند.

اینگونه است که این روشنفکر در 24 آوریل به نقد حادثه می پردازد و البته هیچ سند تاریخی نمی آورد و بلکه در یک فضای انتزاعی به خود مساله قتل عام می پردازد! یا کرد را نژاد اصیل ایرانی می داند و در خیلی جاها با کرد انتزاعی همدردی می کند. اما مراسم روز جهانی زبان مادری ترکها در تهران را بایکوت خبری می کند و از کنار تجمع چند صد نفری زنجانی ها و تبریزی ها در پشت درهای بسته سالنی که قرار بوده در آنجا مراسم روز جهانی زبان مادری برگزار شود می گذرد و حتی حمله گروه فشار به این جمع ها را نیز نادیده می گیرد.

در اسفند ماه گذشته و فروردین ماه امسال وقتی هزاران نفر مقابل خلیفه گری ارامنه در تبریز جمع می شوند و پلیس به ایشان حمله و پس از ضرب و شتم آنها را به اداره اطلاعات و نیروی انتظامی منتقل می کند باز تهران سکوت می کند.

حال این طرف ماجرا : سیاست دست کسانی است که مدعی پرچمداری حکومت شیعه به جا مانده از ترکهای صفوی و قزلباش هستند اما مراسم یادبود فجایع خوجالی و 31 مارس را سرکوب می کنند و سعی در نابودی زبان ترکی که در واقع زبان سازندگان ایران جدید از صفویه تا قاجاریه است دارند. ایشان حتی تحمل مراسم تشییع جنازه یک استاد ترک شناس مانند پروفسور محمد علی فرزانه را ندارند و جنازه استاد را می دزدند و خانواده اش به زحمت آنرا در قبرستان تحویل می گیرند. حضور چند هزار فعال آذربایجانی در مراسم های مختلف تشییع و ترحیم فعال و شاعر جوان ترک سهند افشاری را به دیده امنیتی می نگرند و پس از مجلس ترحیم آن مرحوم چند نفر از شرکت کنندگان را دستگیر و در درون و بیرون مسجد با چند دوربین تصویربرداری مراسم را ضبط می کنند.

هدایت ذاکر معلمی که زبان مادریش را دوست دارد و این محبت را به شاگردانش منتقل می کند به حبس می برند. روحانی جوان عظیمی قدیم را به خاطر حضور و قرائت فاتحه بر سر مزار باقر خان سالار ملی در سالروز انقلاب مشروطیت به 15 ماه و یک روز زندان و محرومیت های اجتماعی دیگر محکوم و در روزهای عید نوروز حکمش را اجرا می کنند. عظیمی قدیم از منتقدان ارتباط گسترده و حمایت همه جانبه ایران از ارمنستان است.

دکتر محرم کامرانی و مهندس ابراهیم رشیدی در اهر به خاطر داشتن اعلامیه های یادبود قربانیان فاجعه 31 مارس دستگیر می شوند و با گذشت 12 روز بدون اینکه به دادسرا برده شوند هنوز در زندان ناشناخته اداره اطلاعات هستند. آنها نه حق ملاقات دارند و نه می توانند وکیل بگیرند.

دانشجویان جمعیت اسلامی دانشگاه زنجان و خانواده هایشان به خاطر فعالیت های فرهنگی و هنری و برگزاری جلسات سخنرانی و انتشار نشریه در زمانی که دانشگاه ها دچار رخوت در فعالیت های فوق برنامه هستند باید تحت فشار ، تعقیب و بازداشت باشند.

بهروز علیزاده جوان اردبیلی چند روز مانده به عید در خیابان دستگیر می شود و 20 روز بعد قاضی پرونده به مادر پیرش می گوید او جرمی مرتکب نشده است، تنها به خاطر حرفهای گنده اش او را در زندان نگه داشته ام!

نشریه نوید آذربایجان در ارومیه با وجود ملاحظه کاریهای بسیار تعطیل می شود و نشریه آراز اردبیل تهدید به تعطیلی شده است. اما تهران نشینان از کنار این همه که نمونه ای کوچک از فشار علیه ترکها و آذربایجان است می گذرند.

روشنفکران فارس باور و سیاست بازان قدرت مدار در چنین جایی به هم می رسند. هر کدام عمله خاص خود را دارند. نشریات و دانشگاه ها به صورت عمله اولی و ماموران دولتی به صورت عمله دومی در می آیند و در این اتحاد غیر انسانی انسان آذربایجانی به مسلخ می رود و فرهنگ، زبان، هویت و شخصیت اجتماعیش لگدمال می شود.

جوانان ترک تنها ترین فعالین ایرانی در مقابل بازجویانشان هستند. بازجوئی که در مقابل او حتی باید ازعقیده خود نیز بگذرد! چرا که این جوان کاری به مذهب او نداشته است و شاید از او هم مقید تر است. به همان اسلام سنتی او ایمان دارد. به قدرتی هم که بازجو محافظش است کاری ندارد. در این حال بازجو خشن تر است: این جوان همه چیز او را گرفته است و او را مجبور به طرح سئوالاتی ساخته است که خود نیز کوچکترین اعتقادی به آنها ندارد. او خود نیز باید از شهدای 31 مارس و خوجالی تجلیل و آن جنایت ها را محکوم کند. ممکن است برادر این بازجو در کردستان به دست دموکرات ها کشته شده باشد و یا دوستش در بازرگان به وسیله گروه های پژاک یا خبات شهید گشته باشد. این بازجو گوش به فرمان تهران دارد و سیاست گر تهرانی دست در دست کسان دیگر دارد.اما این بازجوی همه چیز از دست داده خشن تر از هر باز جویی است.

روشنفکر فارس گرا در هر جا که باشد وضعیتی چون این بازجو دارد و جوان ترک را به عنوان دشمن خود خواهد دانست. آذربایجانی زبان و فرهنگش را می خواهد. او خواستار به رسمیت شناختن آکادمیک و سیاسی هویتش است. روشنفکر در صورت مقابله با او ناچار خواهد بود خیلی از اصول روشنفکرانه و مترقی را که از کتابهای غربی یاد گرفته است به زیر پا بیاندازد و بگوید زبان فارسی زبان سعدی و حافظ و فردوسی است!-[یعنی چه؟]

من هم می گویم زبان ترکی زبان محمود کاشغرلی، یونس امره و نسیمی است. یونانی هم می گوید زبان یونانی زبان هومر و هزیود و افلاطون است. فرانسوی هم می گوید زبان فرانسه زبان لامارتین، هوگو و پروست است. و روس هم حتما می گوید.... .

کمی تامل در این استدلال روشنفکر فارس گرا را هم می خنداند. اما به هر حال او تا به امروز چنین استدلال کرده است و همین هم او را عصبی می کند. چرا که او نیز خلع سلاح شده است و نمی تواند به نام انسانیت و مدرنیته استدلال کند و کمی فاشیست شده است! بنابراین جوان ترک که تابوی ایران فارس در ذهنش را شکسته است دشمن است.

امروز ما در میانه این اتحاد تنهاییم. راه ما از همین تنهایی آغاز می شود. اعتماد به نفس قویی لازم است تا ما از خودمان و با دانش و تجربه ای که از تاریخ فکر بشر می آموزیم راه نویی را که آغاز کرده ایم به سمت پختگی ناسیونالیسم ترک در ایران هموار کنیم.

سعید متین پور

فروردین ماه85

0 Comments:

Post a Comment

<< Home