Friday, April 15, 2005

آذربایجان و مسله کرد


مقالات زیر برای اولین بار درشماره 3 نشریه چنلی بئل(ویژه نامه آذربایجان غربی) به چاپ رسیده ، به جهت اهمیت مطالب و استقبال چشمگیر از این شماره واتمام نسخه های چاپ گردیده مقالات مندرج این شماره متناوبا در سایت آذرسس قرار گرفته و انتشار خواهد یافت.

آذربایجان و مسله کرد

رضاتورک

riza_turk@yahoo.com

مقدمه و طرح موضوع:

بدون شك غرب آذربايجان (جنوبي) در طول تاريخ معاصر بخاطر عواملي همچون ژئوپولوتيك خاص، تركيب جمعيتي ناهمگون، تضاد مذهبي، دخالت كشورهاي خارجي و تضاد منافع آنها، قدمت كهن تاريخي، منابع سرشار خدادادي، سياستهاي غلط استعماري و زياده خواهانه اتخاذ و اجرا شده (بين المللي، دولتي، قومي) در اين منطقه همواره يكي از كانونهاي تنش، بحران و منازعات و كشمكشهاي بين قومي بوده است.

حافظه تاريخي مردمان اين ديار هنوز ايام و روزهاي سخت و سياه و خونين دوران شيخ عبيدالله شمزيناني، سيميتقو، جيلوها و ارامنه و نيز حوادث تلخ و خونين بدو و بعد از انقلاب را فراموش نكرده و بياد دارد كه چگونه هزاران تن از كودكان و زنان و مردان بيگناه و مظلوم ترك غرب آذربايجان قرباني زياده خواهي ها و طمعكاري ها و ددمنشيهاي انسان نمايان حيوان صفت شدند كه بي هيچ ابايي براي رسيدن به اهداف شوم و خيالي و بيگانه پرست خود از هيچ جنايتي و خيانتي فروگذاري ننموده و ضمن ايجاد وحشت و ناامني در منطقه باعث كشتار بي رحمانه بي گناهان و بي خانماني و مهاجرت هاي اجباري و تحميل صدمات جبران ناپذير مادي-معنوي مردمان اين خطه شدند.

در بررسي تحولات سياسي معاصر غرب آذربايجان مشخص ميشود "اكراد" بعنوان يكي از اقليتهاي مستعد ساكن منطقه، همواره يك پاي ثابت مناقشات و منازعات و جنگهاي بين قومي بوده اند. رهبران كردي معمولا با بكاربستن سياستهاي غلط و عموما قهر آميز و مسلحانه و نيز تعميم دادن مشكلاتشان با حاكميت به مردمان بي دفاع ترك غرب آذربايجان موجبات بحرانها و كشتارهاي زيادي گشته اند.

روند امروز جهاني و منطقه ايي و مخصوصا جريانات كشور عراق و تاثير آن بر كردهاي ايران و تلاشهاي مرموزانه و سوال برانگيز گروههاي افراطي آنها در منطقه غرب آذربايجان، ما را بر آن داشت تا در اين مقال با مروري هرچند مختصر به جنبشها و آشوبهاي مهم كردي كه در منطقه غرب آذربايجان رخ داده و لطمات زيادي را نيز بر اين منطقه وارد نموده اند آشنا شده و در صورت لزوم اقدامات لازمه را انجام دهيم. ما در اين مقال خواهيم كوشيد با استناد به منابع موثق تاريخي و منابعي كه بدست كردها نگارش يافته اند و نيز با اتكا به ديگر علوم انساني با قضيه بصورت علمي و مستند برخورد نماييم.

شيخ عبيدالله شمزيناني:

شيخ عبيد الله نهري كه او را شيخ عبيد الله شمزيناني يا شمزيني نيز گفته اند، پسر و جانشين شيخ طه يكي از بزرگترين زمينداران و نيز رهبران مذهبي طريقت نقشبنديه ميباشد. وي پس از مرگ شيخ طه در اوائل سده نوزدهم به رياست فرقه نامبرده نائل گرديده و توانست مريدان زيادي را دور خود جمع نمايد.

نياكان شيخ عبيدالله از ناحيه حكاري (در تركيه) به منطقه نهري و از آنجا به شمدينان مهاجرت نمودند و اين منطقه تبديل به زيستگاه و كانون فعاليتهاي آنان شد كه در ادامه بدلايل جاه طلبانه و كسب قدرت و تشكيل حكومت، به نواحي غرب آذربايجان يورشها و تهاجمات خونيني را با ياري و مساعدت دول اروپايي ترتيب دادند كه شرح مختصر آنها در ذيل مي آيد.

شيخ رسما و قانونا تبعه دولت عثماني بود، همچنين او رهبر مذهبي اكراد منطقه شرق عثماني نيز محسوب ميشد كه نفوذ زيادي در بين مريدانش داشت همچنين چند روستا و ديه كوچك در داخل سرحدات مرزي ايران و در غرب آذربايجان تحت نفوذ شيخ و مريدانش قرار داشتند. لذا وي با قدرتي كه در گذر زمان كسب كرده بود، ادعا و داعيه مالكيت آن روستاها را مطرح نمود. (شايان ذكر است در آن برهه زماني جنگ مذهبي بين حكومتهاي سني عثماني و شيعه مذهب قاجاريه در جريان بود و انگيليسيها نيز كه هميشه چهره مرموز خاص خود را داشته اند، متحد عثماني بودند و مخالف روسها و قاجاريه، لذا از شيخ عبيدالله كه يك سني مذهب افراطي بود حمايت ميكردند، به بيان روشنتر شيخ را تبديل به آلت دست خود نموده و از او بعنوان اهرمي جهت فشار بر ايران در جهت رسيدن به مقاصد خود استفاده مي كردند.) در سال 1290 "يوسف خان شجاع الدوله" حاكم وقت اورميه، از روستاهاي فوق الذكر به مانند مردمان ديگر منطقه درخواست پرداخت ماليات نمود. ولي طرفداران شيخ به تحريك وي از پرداخت ماليات سرباز زدند كه متعاقب آن اولين درگيري بين قواي دولتي و مريدان شيخ در گرفت، كه در پي آن مريدان شيخ شكست سختي را متحمل شدند. در اين حال دول انگليس و عثماني فرصت را مناسب ديده و به تحريك شيخ جهت حمله به سرحدات مرزي ايران پرداختند و انواع كمكها را در اختيارش گزاردند و نيز فشارهاي ديپلماتيكي دولت عثماني بر ايران آغاز گرديد. متعاقب آن دولت ايران ايستادگي نمود كه در نتيجه ((عشاير كرد عثماني به خاك ايران (غرب آذربايجان) تجاوز نموده و خسارتهاي زيادي به شهر اشنويه و روستاهاي اطراف وارد مي نمايند.)) (1) (در اينجا ذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه چرا اكراد مذهبي افراطي به شهر اشنويه هجوم آوردند؟ شايد بدين دليل كه اشنويه برخلاف امروز [كه تقريبا كرد نشين است] آنزمان شهري ترك نشين و شيعه مذهب بود. همين طور اين تهاجم را ميتوان از جنبه مهاجرتهاي معاصر اكراد و ساكن شدن تدريجي آنها و تغيير تركيب جمعيتي منطقه غرب آذربايجان مورد بررسي قرار داد.)

دولت ايران و مردم ترك در مقابل اشغالگران و مهاجمان كرد و فشارهاي سياسي ايستادگي مينمايند و اين قضيه با شروع جنگهاي عثماني و روس در 1877م. موقتا به بوته فراموشي سپرده ميشود. اينبار شيخ با تحريك انگليسيها و دريافت پول از آنها برعليه روسها وارد ميدان جنگ ميگردد اما نمي تواند خدمات چشمگيري به عثماني نمايد ولي اكراد موفق ميشوند سلاحها و غنايم زيادي را از راه تاراج اموال مردم بدست آورند. مولف ارمني غوريانس مي نويسد: ((بعد از اتمام جنگ روس و عثماني، شيخ غارتها كرده و تاراجها آورده و دولت جمع نموده و شهرت پيدا نموده و به خيالات دور و دراز و خام افتاد.)) (2)

اينبار شيخ با تجديد قوا و كسب قدرت، ادعاهاي خود مبني بر فرمانروايي و تشكيل حكومت مستقل سني مذهب كردي را بطور جدي مطرح و سازماندهي مينمايد كه البته كمرنگ شدن حمايتهاي عثماني از شيخ هم مزيد بر علت ميشود. متعاقب اين مسائل ((سركنسول روس موسيو كربيل در سال 1879م. به دولت مطبوع خود اطلاع داد كه خلفاي شيخ در سال 1879م. پيوسته به ايران (منطقه غرب آذربايجان) آمده و كردهاي آنجا را تحريك مي كنند.)) (3) در اين هنگام شيخ كه جهت اجراي خيالات خام خود محتاج كمك دول بزرگ بود كوشيد به روسيه نزديك شود، ولي به نوشته خالفين ((كنسول روسيه در وان بنام كامساراكان به درخواست وي پاسخ مثبت نداد چون وزارت خارجه روسيه اعتقاد داشت كه اين رهبر مذهبي كرد به كردستان عثماني قناعت ننموده و دير يا زود به نواحي كرد نشين ايران هم هجوم خواهد آورد و اين به نفع روسيه نبود.)) (4) شيخ پس از مايوس شدن از كمك روسها ((در سال 1879م. سران قبايل كرد را در منطقه نهري دور هم گرد آورد و از ضرورت تشكيل امير نشيني كردي سخن به ميان آورد.)) (5) كه نواحي شرقي عثماني و نواحي غربي آذربايجان محور اصلي تشكيل چنين امير نشيني قرار گرفتند. مولف روس، خالفين، در باره نقشه عمليات شيخ و اكراد مي نويسد: ((بدينسان شد كه كردهاي مامش و منگور در مرز ايران تحت فرماندهي شيخ صديق پسر بزرگ شيخ، روانداز را تصرف نمايند و از آنجا بغداد را مورد هدف قرار دهند. عبدالقادر پسر دوم شيخ هم مامور تصرف موصل و عماديه گرديد و اشغال وان به عهده خود شيخ گزارده شد.)) (6)

با نگاهي به اين طرح حمله به ميزان جاه طلبي و تجاوزگري و رويا بافي شيخ پي ميبريم. آنچه كه در اين گفته ها مشخص است تشكيل تنها يك اميرنشيني مطرح نبوده، بلكه تشكيل يك امپراتوري (تخيلي) كردي و به بيان امروزي تر ((كردستان بزرگ)) [البته نه با اين نام] آنهم در سرزمينهايي كه بيشترشان متعلق به اكراد نيست مطرح بوده است. هرچند كه چنين طرحي هيچگاه به مرحله اجرا نرسيد و اينبار نيز شيخ قلدر اما نابلد به سياست، اسير سياستهاي انگليس و عثماني شد و آنها توانستند نظر شيخ را عوض نموده و او را تنها متوجه غرب آذربايجان (ايران) نمايند. در نتيجه در ماه اوت 1880م. براي اولين بار طرح حمله به ايران (نواحي غرب آذربايجان) آماده گرديد و اينبار عبدالقادر ميبايستي تبريز! و شيخ محمدصديق نيز اورميه، خوي و سلماس را متصرف ميشدند. شايان ذكر است انگليسيها و عثمانيان هركدام در جهت منافع خود از اكراد حمايت ميكردند. انگلستان بدليل اينكه بتواند جلوي رقيب خود يعني روسها را در امر نفوذ بر آسياي صغير بگيرد و در عوض نفوذ و قدرت خويش را تحكيم بخشد به حمايت از كردها مي پرداخت و عثماني هم علاوه بر تضاد مذهبي با ايران، در پي تامين امنيت داخلي كشورش و نيز بسط قدرت خود بعنوان يك امپراتوري در شرق بود. همچنين عثماني با حمايت از اكراد متعصب مذهبي بر آن بود تا آنان را در جنگ با ارمني ها در جهت مصالح خود وارد بازي نمايد. از طرف ديگر اكنون شيخ با قدرت بيش از حدي كه كسب نموده بود خطري براي انگليس و عثماني محسوب ميشد و آنان بدنبال فرصتي جهت تضعيف قدرت وي و در صورت لزوم سركوب وي بودند. در اينجا ذكر اين نكته ضروريست كه اكراد در حمله به ايران از سلاحهايي با مارك "هنري مارتين" ساخت كشور انگليس استفاده ميكردند.

بهرصورت در حمله به ايران (نواحي غربي آذربايجان) كه درواقع نقشه انگليسيها بود، ساووج بولاغ (سويوق بولاق) هدف اول كردها قرار گرفت. ساووج بولاغ كه شهري كوچك و عمدتا ترك نشين بود با حمله شيخ غارت شده و تعداد زيادي از مردم بيگناه نيز كشته شدند همچنين شيخ در اين حمله از همكاري ايلات و عشاير كرد ساكن اطراف شهر نيز بهره مند بود و آنان نيز ((تحت تاثير دو عامل مذهب و شركت در غارت و چپاول اموال آذريها بدنبال او راه افتاده بودند.)) (7) ساووج بولاغ ترك نشين نيز دچار همان سرنوشت شوم اشنويه گشت و بعد از اين چپاول و كشتار، بسياري از ترك ها از آن شهر به اجبار خارج شدند و اين روند در آينده نيز ادامه داشت تا اينكه امروز ما شاهد عمدتا كردنشين شدن شهر ساووج بولاغ هستيم.

اما بعد از ساووج بولاغ نوبت به مياندوآب (قوشاچاي) رسيد. فجايعي كه اكراد در آنجا انجام دادند دلگدازتر و وحشيانه تر از نواحي ديگر است. ((بهرحال در روز جمعه 25 شوال 1297 ه.ش حمزه آقا (رئيس ايل منگور) و عبدالقادر به مياندوآب حمله كردند و عشاير سركش، مساجد و خانه هاي مردم را به آتش كشيدند و بازار شهر را غارت كردند. بر پايه گزارش كارگزاري ساووج بولاغ به وزارت خارجه در سال 1298ه.ق سه هزار و پانصد تن در اين رويداد كشته شدند. در ذيل كتاب"قيام ملا خليل و رد فرمان رضا خان" بخشهايي از يك مثنوي كردي آمده كه در اشعار اين مثنوي به فرمان شيخ براي غارت مياندوآب و قتل عام ساكنان ((عجم)) آنجا، آتش زدن شهر و غارت اموال مردم و بازاريان توسط عشاير و سوءاستفاده مردم بي سروپا و چوپانان و گاوچرانان كرد از اين اوضاع اشاره شده است.)) (8) حاج سياح در سياحت نامه (خاطرات حاج سياح) معروف خود واقعه كشتار مردم مياندوآب بوسيله اكراد را چنين شرح مي دهد: ((اكراد مالها برده و آباديها را آتش زدند. آنان اطفال شيرخوار را به هوا انداخته و از زير شمشير زده و دو قطعه ساختند و مي گفته اند صلي علي محمد! ، شكم زنان حامله را دريده و دختران باكره را بي سيرت بعد قتل كرده به مردم و زن و پير و جوان و طفل ابقاء نكرده بعد از غارت، آتش به مزارع و محصول و آبادي مي زده اند.)) (9)

بعد از كشتار وحشيانه بوسيله اكراد در مياندوآب اينبار آنان در 28 ذيقعده 1297ه.ق به شهر بناب حمله كردند ولي با مقاومت دليرانه مردم و ياري قواي دولتي شكست خورده و به ساووج بولاغ و مياندوآب برگشته و طرح حمله به اورميه را ريختند. همزمان با حمله اكراد به غرب آذربايجان"مستر آبوت" كنسول انگليس در تبريز با هدايت "تامسون"- سفيرشان در ايران- محل ماموريت خود را به قصد اورميه ترك نمود تا در شرايطي كه اكراد به فرماندهي محمد صديق در 15 ذيقعده الحرام سال 1297 اورميه را محاصره نموده بودند، بتواند كمكهاي مفيدي به كردها و شيخ ارائه دهد. "علي خان افشار" كه در جريان محاصره اورميه در شهرحضور داشته و جزو مدافعين بوده تصريح ميكند كه "كنسول آبوت"اصرار داشت "اقبال الدوله" –حاكم اورميه- شهر را به شيخ تسليم نمايد و استدلال ميكرد: ((شما با سه هزار نفر مردم رزم نديده و تجربه نياندوخته و يك قلعه خرابه و درهم شكسته تاب تحمل سي هزار لشكر جرار شيخ را نداريد.)) (10) البته كنسول انگليس در امر تضعيف روحيه مردم شهر و بخطر انداختن تماميت ارضي ايران و غرب آذربايجان تنها نبود و دين گستران مسيحي اروپايي و آمريكايي مستقر در اورميه وي را ياري ميكردند كه فعالترين آنها پزشكي آمريكايي بنام "دكتر كوكران" بود. در اينجا لازم بذكر است كه "سيمون"نامي ارمني مشاور عالي شيخ عبيدالله كرد بود. بعدها خود اين مبشران و كشيشان مسيحي فجايعي را در منطقه بوجود آوردند كه كمتر از جنايات اكراد نبود.

بهر روي فشارها و جنگ رواني كنسول انگليس و تلاش كردها در اشغال اورميه با مقاومت قابل تحسين اقبال الدوله و مردم شهر ناكام ماند و نهايتا پس از چند درگيري پراكنده، با رسيدن قواي دولتي، شيخ و اكراد در قمار سياسي كه انگليس طراح آن بود شكست خورده و به عثماني فرار نمودند و انگلستان با درك واقعيات منطقه پشت اكراد را خالي كرد و جهت كسب منافع از دست داده در اين جريان رو به ايران آورد و چون شيخ در خاك عثماني اينبار باب عالي (عثماني) را مورد هدف قرارداد لذا با تصميم انگليس و عثماني، شيخ دستگير شده و به مكه تبعيد گرديد و بدين شكل اين غده پليد و جاه طلب در منطقه نابود گرديد.

در يك جمع بندي كلي ميتوان گفت كه شورش شيخ عبيدالله شمزيناني در اصل شورشي مذهبي بود. ولي تلاشهاي وي براي تشكيل حكومت مستقل كردي جنبه شورش وي را به شورشي مذهبي-قومي تبديل نمود. آنچه در اين شورش قابل توجه است، تحريك و حمايت دول خارجي، مخصوصا انگليس، از شورش وي براي تشكيل يك حكومت كردي در خاورميانه ميباشد كه اراضي غربي آذربايجان تماما در داخل نقشه هاي چنين حكومتي گنجانده شده بودند. حملات و كشتارها و غارتهاي وي به منطقه غرب آذربايجان تركيب جمعيتي شهرهايي نظير اشنويه، ساووج بولاغ، سقز را تا حدود زيادي به نفع اكراد تغيير داد و تركها به مهاجرت اجباري از آن مناطق محكوم شدند. همچنين اين شورش وحشيانه موجب تشديد خصومتهاي قومي و مذهبي و تقويت دشمني ميان ترك ها و اكراد گرديده و همزيستي مسالمت آميزشان را نابود كرده و موجب ايجاد شكاف عميق قومي-مذهبي بين آنان شد و زمينه را جهت بروز ديگر جنبشهاي افراطي كردي كه شرح مختصر آنها در ذيل مي آيد فراهم نمود.

اسماعيل سيميتقو:

بعد از دفع فتنه شيخ عبيدالله، غرب آذربايجان تا حدودي آرامش يافت ولي با وحشيگريهاي وي تنش بين ترك ها و اكراد بالا رفته بود و مردم با كوچكترين جرقه ايي آماده يورش به يكديگر بودند. اينها نتايج كارهاي شيخ نادان و اكراد افراطي پيرامون وي بود.

پس از شيخ عبيدالله و پس از چند شورش مختصر از جانب كردها، اينبار نوبت به رئيس ايل شكاك يعني "اسماعيل سيميتقو" رسيد. و حالا او مي بايستي بنوعي جانشين و دنباله رو جنايات شيخ ميشد و البته كه چه جانشين خلفي براي وي بود!

ما در اين مقال جهت پرهيز از اطاله كلام تنها به اشاره ايي كلي و مختصر به شورش وي انداخته و شرح روند شورش وي را به فرصتي ديگر موكول مينماييم.

اسماعيل سيميتقو كه در متون و اسناد تاريخي از وي بعنوان "گردنكش" ، "غارتگر" و "راهزن" ياد شده، فردي قلدر، شديدا جاه طلب و قسي القلب بود كه منطقه استراتژيك و حساس "قطور" و نيز "چهريق" مركز شورش وي بودند. جاه طلبي ها و بلندپروازيهاي سيميتقو در راه تسلط و حكمراني بر غرب آذربايجان و در واقع تشكيل حكومت مستقل كردي كه شالوده اش در زمان شيخ عبيد الله ريخته شده بود، تحريكات و كمكهاي مالي و تسليحاتي دولتهاي انگليس، روس و عثماني به وي و نهايتا ضعف حكومت مركزي از جمله مهمترين دلايلي بودند كه غرب آذربايجان مجددا در طول سالهاي 1297 – 1301 ه.ش تبديل به ميدان تاخت و تاز اكراد افراطي گرديد و كشتارها و قتل عامهاي مردم ترك شيعه منطقه از سر گرفته شد.

سيميتقو برخلاف شيخ، توانست ارتباط خوبي با روسها برقراركند لذا زمانيكه مردم آذربايجان به رهبري پرچمدار آزاديخواهي، "ستارخان" مشغول مشروطه خواهي و آزادي خواهي و مبارزه با استبداد بودند سيميتقو با سواران كرد به جمع مستبدان و مخالفان مشروطه پيوست و در محاصره تبريز حضور داشت در آن ايام مردم خوي و سلماس و روستاهاي اطراف از دست چپاولها و غارتهاي سيميتقو كه افراطيون كردي ميخواهند اورا پدر ملي گرايي كردي! نشان دهند، روز آرامي نداشتند. بروز جنگ جهاني اول فرصتي براي او فراهم آورد تا با جمع آوري سلاح و اسلحه قدرت خود را افزوده و نفوذش در منطقه قويتر گردد. در زمان وي دسته ايي از مسيحيان بنام "جيلوها" به رهبري مارشيمون قصد داشتند حكومتي ارمني نشين را در اراضي غرب آذربايجان تشكيل دهند!؟ لذا چون سيميتقو نيز همفكر و هم خيال آنان بود و نفوذ زيادي را در منطقه كسب كرده بود، پيمان اتحادي بين آنان بسته شد تا بتوانند غرب آذربايجان را تصرف نموده و كشورهايي را كه آرزوي چندين ساله شان بود را تشكيل دهند! ولي سيميتقو حتي به هم پيمان خود نيز رحم نكرد و مارشيمون را از پشت سر مورد هدف گلوله قرار داده و او را كشت كه در نتيجه آن، جيلوها چون دستشان به سيميتقوي كرد نميرسيد در 29اسفند 1296 مصادف با روز چهارشنبه سوري به اورميه ريخته و تلافي سيميقوي كرد را با كشتار فجيع و بيرحمانه زنان و كودكان و مردم هميشه مظلوم اورميه درآوردند! اينبار نيز هزينه خيانت سيميتقو را مردم ترك پرداختند. هزاران كشته و آواره و نابودي خانه ها و بازار شهر و... همگي نتيجه خيانت سيميتقوي كرد به مارشيمون ارمني بود كه هردو بدنبال تشكيل كشورهايي براي خود آنهم در اراضي غربي آذربايجان بودند. براستي در اين ميان چه كساني پاسخگوي ريخته شدن خون بي گناهان ترك غرب آذربايجان و خرابي ها و خسارات سنگين مادي و معنوي آنها مي باشند؟

بهرحال اين رهبر كرد نيز بعد از شكست در جنگ "شكريازي"به تاريخ 1301ه.ش بنا بر عادت پيشينيان خود، پا به فرار گذاشت و به تركيه گريخت و بدين شكل فتنه وي نيز با تحميل صدمات فراوان بر غرب آذربايجان دفع گرديد و سيميتقو نيز به تاريخ پيوست.

حكومت قاضي محمد:

فرار سيميتقو همزمان با روي كار آمدن رضا خان و حكومت پهلوي بود. از اين پس شورشهاي اكراد كم كم رنگ و بوي ملي بخود ميگيرد هرچند كه عامل مذهب همچنان تعيين كننده است. بدينگونه كه با روي كار آمدن حكومت پهلوي و تبيين سياستهاي شوونيستي فارس محور، ايجاد و تشديد فشارها بر ملل ايراني غير فارس، موجب پيدايش يك ستم ملي در ايران شد كه اكراد نيز همانند ديگر ملل ايراني متحمل محدوديتهاي زيادي در زمينه حقوق طبيعي و انساني خود شدند. آنان اولين اعتراض خود به اين ستمها را در سال 1307 يعني زمانيكه قانون لباس متحدالشكل و كلاه پهلوي به مرحله اجرا گذاشته شد، بوسيله رئيس ايل منگور"ملا خليل" دادند كه ما در اينجا بخاطر اين اقدام وي از او به نيكي ياد ميكنيم. آنها در اين قيام در مقابل شووينيستها ايستادگي نموده و مخالفت خود با طرح فوق الذكر را بيان كردند و در اينكار خود نيز موفق شدند. پس از اين قيام گروهي از اكراد موسوم به "بارزاني" از كشور عراق خود را به ايران رساندند كه بسياري از اينان و نوادگانشان اكنون نيزدر منطقه با همين نام ساكن هستند. بارزاني ها در ابتداي ورودشان منطقه را ملتهب نموده و غارتهايي را انجام داده و موجب نا امني منطقه شدند. مهاجرت بارزانيها به غرب آذربايجان در جاي خود نقش مهمي در تغيير تركيب جمعيتي شهرهاي اين منطقه داشت.

پس از اين تاريخ با شدت يافتن نفوذ شوروي در نواحي شمالي، شمالغربي و غربي ايران، كردها بيش از پيش تحت نفوذ سياستهاي آنان قرار گرفتند. شوروي كه ارتباط خوبي با حكومت پهلوي نداشت، بجهت از دست ندادن منافع خود در ايران، از تمامي نقاط ضعف پهلوي استفاده مي نمود بهمين خاطر متوجه كردها شد. جاسوس بلند پايه و مهم روس "ژرژ آقا بكف" كه در دهه سي ميلادي به غرب گريخت و اسرار سازمان گ.پ.ئو (ك.گ.ب بعدي) را افشا نمود، درباره رويكرد شوروي به مساله كرد در فاصله دو جنگ جهاني مينويسد: ((دولت شوروي در اوائل سال 1927 بفكر افتاد كه در ناحيه كوچك كرد نشين در داخل خاك خود يك "جمهوري مستقل كرد" تشكيل ايجاد نمايد تا بدين وسيله با جلب كردهاي داخل كشورهاي همسايه بسوي خود و تحريك احساسات آنهايي كه سالها در طلب "كردستان مستقل" بودند بتواند تمام مناطق كردنشين واقع در سراسر كشورهاي عراق، ايران و تركيه را به خاك كشور خود بيافزايد.)) (11) سپس آقا بكف از تلاشهاي شوروي جهت ايجاد شبكه گسترده جاسوسي در بين كردها و هم پيمان شدن با روساي عشاير كرد صحبت مي كند و مينويسد: ((شهر ساووج بولاغ (مهاباد امروزي) بعنوان مركز چنين عملياتي انتخاب شد.)) (12) حمايت آشكار شوروي و نيز حمايتها و تحريكات انگليسيها از خانها و سران عشاير كرد سبب تشديد روحيه جاه طلبي آنان گرديد و پس از سقوط رضاخان و با بازگشت خانهاي فراري كرد كه در زمان سيميتقو به عراق متواري شده بودند، بازهم جان و مال مردم ترك غرب آذربايجان بخطر افتاد. كردها كه همگي مسلح بودند به راهزني و غارت اموال مردم پرداختند. گفته ميشود در مناطق كردنشين ((يك تفنگ برنو با يك شلوار و يا يك جفت كفش معامله ميشد.)) (13) در چنين حالي "ميرجعفر باقراف" رئيس حزب كمونيست آذربايجان شوروي متوجه "قاضي محمد" ميشود كه چند سالي بود به اتفاق همفكرانش در ساووج بولاغ تشكيلاتي را در راستاي ايجاد "كردستان مستقل" تشكيل داده بودند. باقراف، قاضي محمد را به باكو دعوت مي كند و بين آنها پيمانهايي بسته ميشود و باقراف نظر مساعد و حمايت شوروي از قاضي محمد را به وي اعلام ميكند و به قاضي محمد توصيه مي شود كه با عضويت در حزب "كومله ژ-ك" كردستان، مقدمات تشكيل حزب دموكرات كردستان را فراهم نمايد. او پس از بازگشت همين كار را كرد و با نفوذ در كومله بعنوان دبيركل و يا به گفته اعضاي حزب، بعنوان رئيس آن برگزيده شد. وي پس از چندي حزب دموكرات كردستان ايران را تشكيل داد و چند ماه پس از تشكيل حكومت پيشه وري در تبريز قاضي محمد نيز در تاريخ دوم بهمن 1324 در حاليكه يونيفورم سبك شوروي و عمامه سفيد بر سر داشت حكومت خود در ساووج بولاغ را تشكيل داد.

قاضي محمد كه شخصي انحصار طلب و شديدا طرفدار استقلال كردستان بود دچار همان اشتباهات پيشين اكراد، يعني ادعاهاي ارضي بر غرب آذربايجان شد. نقشه و طرح تشكيل "كردستان بزرگ" كه آرزوي ديرينه اكراد افراطي است و امروزه نيز آنان شديدا بدنبال آن هستند، بصورت جدي در زمان وي مطرح گرديد. ((كساني كه او را در دفتر كارش درمهاباد ديده بوده اند از يك نقشه چاپ "لندن" !؟ سخن ميگويند كه در پشت سرش بديوار آويخته بود و در آن، حدود "كردستان بزرگ" شامل نواحي كردنشين تركيه، عراق، ايران، سوريه و بخشي از ارمنستان شوروي و از يك سو در بندر اسكندرون به درياي مديترانه و از سوي ديگر از طريق لرستان و خوزستان و دشتستان در حد فاصل بوشهر و هنديجان به خليج فارس منتهي ميشد. ارفع ميگويد كه در اين نقشه همه شهرهاي غير كردنشين مانند ارزروم، ارزنجان، قارص، ماكو، سلماس، موصل و رضائيه بخشي از كردستان بودند.))! (14) مي بينيم كه حتي دموكرات ترين و سياسي ترين چهره آنروز كردستان با اين شدت و افراط، كه بيشتر به طنز شبيه است، تشكيل كردستان بزرگ، آنهم در سرزمينهايي كه هيچگاه متعلق به اكراد نبوده را مطرح مي نمايد و شايد اين مساله از روحيه تهاجمي و نيز ساده فهمي اكراد افراطي نشات ميگيرد. چه بسا آنانكه ادعاهاي ارضي در غرب آذربايجان، شرق تركيه، شمال سوريه، شمال و شرق عراق و لرستان و خوزستان ايران و ارمنستان را دارند هيچ رد پايي و سندي مبني بر تاييد ادعاهاي خود در متون موثق تاريخي، كتيبه ها و يافته هاي باستان شناسي سراغ ندارند ولي در عوض اسناد و كتيبه هاي بيشماري در تاييد تمدن آفريني تركان، اعراب و خيلي بعدها پارسيان (از 2500 سال قبل تا كنون) در مناطق فوق الذكر موجود است. در واقع آنان قبايل و عشاير كوچرو بودند و دائما در حال مهاجرت از مكاني به مكاني ديگر، به همين جهت است كه نميتوان خواستگاه و ريشه تاريخي آنان را عنوان نمود و البته كه اكراد افراطي براي خود تاريخي جعلي و دروغين بر پايه افسانه ها و تخيلات ساخته اند. معمولا اكراد از "كردوخها" كه "گزنفون" بيشتر آنرا مورد توجه قرار داده بعنوان اجداد خود ياد ميكنند ولي ((تحقيقات شرق شناسان بزرگي همچون ""ت.نولدكه"(th.noldeke )، "هارتمان"، و "ويسباخ" در علم زبانشناسي ادعاهاي اكراد را رد مي كنند.)) (15) در اين اواخر پروفسور "س.ف.لمان هاوپت" متخصص بلند آوازه تاريخ اين بخش از آسيا، ((به مساله كردوخوييها بازگشته و معتقد است كه ايشان اجداد كردها نيستند بلكه نياكان "كرتوه لي" هاي گرجي هستند.)) (16) دانشمند روسي "ن. ژ. مار" ( از مكتب يافثي) نيز چنين نظريه هايي را تاييد كرده است و زبان كردي را لهجه ايي از زبان فارسي عنوان ميكند و با عنايت به "تاريخ مسعودي" مينويسد كه ((كردها در بدو امر به زبان عربي سخن ميگفتند.)) (17) "و. مينورسكي" نيز باشاره به اينكه واژه "كرد" در زبان عربي متراف با "چادرنشين" ميباشد، مساله كوه نشين بودن آنان را مطرح ميكند. ((همچنين دلايلي محكم براساس تحقيقات نژادي و خصوصيات جسماني صورت گرفته بر روي اكراد بر پايه علم مردمشناسي نتايج جالبي بدست داده است، بگونه ايي كه تحقيقات صورت گرفته هيچ تناسب و ارتباطي بين اكراد مختلف را بدست نداده است.)) (18)

اساسا ((از واژه و نام "كردستان" تا قرن دوازدهم ميلادي اثري نبود و تنها در زمان سلطنت سلطان سنجر آخرين پادشاه بزرگ سلجوقي است كه اين ايالت را بوجود آورد. همچنين نخستين مولفي كه از كردستان نام برده "حمدالله مستوفي قزويني" (قرن 14 ميلادي) در كتاب"نزهه القلوب" است.)) (19) همچنين ميتوان اضافه نمود كه ((قبايل و عشاير مكري در اوخر سده نهم هجري و همزمان با تحركات شيوخ صفوي به داخل ايران كوچ كردند.)) (20) طبق نظر مولف "شرفنامه" كه اكراد آنرا تاريخ مفصل كردستان مي نامند، ((طايفه هاي بلباسي و مودكي و زيداني و بايكي در زمان سلطان سليمان عثماني از ناحيه حكاري تركيه به ايران آمدند.)) (21) و چند سال پس از آنها ((قبايل دهبوكري نيز در اواخر سده دوازدهم از ديار بكر وارد ايران شدند.)) (22)

بهر روي اكراد با دارا بودن چنين تاريخ مجهولي ادعاهاي ارضي خود بر غرب آذربايجان را همواره در تاريخ معاصر مطرح نموده اند. در زمان قاضي محمد نيز، اكراد هيچگاه دست از ادعاهاي واهي خود برنداشتند و اين مساله ضمن اينكه كينه ها و تضادها و تنش هاي بين تركان و اكراد را بطور فزاينده ايي بالا ميبرد بلكه مجال و بهانه ايي را در اختيار دول خارجي قرار ميداد تا آنان در مسائل داخلي ايران دخالت نموده و از اين راه منافع بيشماري را بدست آورند. شايد در اينجا اين سوال پيش آيد كه با عنايت به جريانات فوق پس چرا ارتباطات و مراودات حكومتي بين قاضي محمد كه يك فرد شديدا افراطي و مفتون اراضي غرب آذربايجان و پيشه وري كه فردي وطن پرست بودند، صورت مي گرفت؟ جواب سوال در بررسي سياستهاي شوروي است. دكتر ايرج ذوقي معتقد است كه روسها در سالهاي 1320 و 1321 اكراد ساكن آذربايجان را بر ضد وحدت ملي تركيه و ايران تحريك ميكردند اما بزودي از دامنه اين تحريكات كاستند زيرا متوجه شدند ((كه شقاوت و بي رحمي كردها در رضائيه در بهار سال 1942م. / 1321ه.ش مستقيما بر عليه تركهاي شيعه مذهب صورت گرفته، يعني همان كساني كه بايد هسته اصلي مقاومت و هر جنبشي را بر عليه حكومت مركزي تهران تشكيل دهند. پس از اين نتيجه گيري بود كه دولت شوروي سعي كرد تا در سياست تحريك كردها تعديلي بوجود آورد و سعي نمايد تا كردهاي شورشي را به همكاري با شورشيان آذربايجاني وادار نمايد.)) (23)

بهرصورت حكومت آرمانگراي قاضي محمد، با تغيير سياست شوروي در ايران سقوط كرد و او دستگير شده و در 31 مارس 1947 اعدام گرديد.

غرب آذربايجان و حوادث بعد از پيروزي انقلاب اسلامي:

پس از اعدام قاضي محمد كردها در كمتر جنبشي شركت نمودند. آنان حدود سي دهه انفعال سياسي و سياست انزواگرانه را اختيار نمودند. هر چند كه احزاب"كومله" و"دموكرات" با نفوذ و قدرت يافتن "حزب توده" تحت تاثير افكار سوسياليستي اين حزب قرار گرفتند و نيز حمايت "حزب بعث عراق" را كسب كردند ولي آنچه مسلم است اينكه فعاليتهاي آنان تنها به برگزاري ميتينگها و نشستهاي حزبي و چند درگيري پراكنده مسلحانه محدود ميشد و درواقع اين برهه را ميتوان دوران بازسازي و تقويت احزاب كردي فوق الذكر دانست.

اين احزاب تنها چند روز پس از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي، همانند انبار باروتي كه ساليان سال آماده انفجار بوده و تنها منتظر جرقه ايي و مترصد فرصتي بوده باشند، منفجر شدند. با توجه به وضعيت فوق العاده كشور در آن مقطع زماني و خصوصا وضعيت منطقه حساس غرب آذربايجان، (كه حالا اكراد با سياستهاي يك سده اخير خود توانسته بودند تركيب جمعيتي چندين شهر ترك نشين را به نفع خود تغيير دهند) مسلح بودن اكراد و تكرار ادعاهاي واهي ارضي خود در غرب آذربايجان، يكبار ديگر اين منطقه ملتهب شده و كشت و كشتار و ناامني دوباره منطقه را فرا گرفت.

در اينجا ذكر اين نكته ضروريست كه مردم كرد همدوش و هم صداي ساير ملل ايراني در محو و نابودي رژيم پهلوي و برقراري نظام جمهوري اسلامي تلاش نمودند ليكن برخي گروههاي افراطي و مسلح كردي با استفاده از فرصت پيش آمده با تقويت روحيه "خشونت قومي" و تحريك احساسات ملي اكراد، بدنبال تحقق روياها و آرزوهاي ديرينه خود بودند.

حزب دموكرات كردستان كه اساسا حزبي ماركسيستي و لنينيستي بود، پس از انقلاب بعنوان حزب سوسيال دموكرات با سياستهاي شديدا ملي گرايانه و روشي مسلحانه كه به كمتر از خودمختاري كردستان راضي نبود، به رهبري "دكتر عبدالرحمان قاسملو" وارد صحنه شد. در اين هنگام حزب زحمتكشان كردستان (كومله) نيز با افكار چپي و مائوئيستي كه البته از ضعف ايدئولوژيك رنج ميبرد و خود را پيشاهنگ پرولتارياي كردستان مي دانست، با خط مشي مسلحانه وارد جريانات سياسي منطقه گرديد.

زمانيكه تنها 8 روز از پيروزي انقلاب گذشته بود، در 30 بهمن 1357 اكراد افراطي پادگان مهاباد را غارت كردند. "غني بلوريان" از اعضايي كه بدليل اختلاف با خط مشي حزب دموكرات در سال 1359 به همراه گروه 7 نفري از اين حزب جدا شدند در خاطراتش مي نويسد: ((دكتر قاسملو لحظه به لحظه با اشخاص مختلفي تماس مي گرفت و نقشه اشغال پادگان را ميكشيد. نامبرده در اين خصوص چيزي به من نمي گفت. من از كانال ديگري از كارهايش مطلع بودم. به او خبر دادم قبل از اينكه اتفاقي بيفتد بهتر است ما كردها در برابر دولت موقت بازرگان كاري نكنيم. اگر تو بر اين امر اصرار داري كه مساله كرد بايد از طريق صلح آميز حل شود، لازم است از اين طريق حركت كنيم. نامبرده گفت: "آنجا (پادگان مهاباد) مركز شر است بايد جمع آوري گردد." بلوريان مي نويسد پاسخ دادم: اين حرف شما با تفكرات حزب مغايرت دارد اگر ما به صلح ايمان داريم و ميخواهيم از طريق مسالمت آميز مساله كرد را حل كنيم، نبايد كاري كنيم كه براي خود مشكل درست كنيم. غني بلوريان مي نويسد: روز 30 بهمن ساعت 20/11 همانروز پادگان مهاباد خلع سلاح شد.)) (24)

اهميت نوشته هاي بلوريان از اين جهت است كه چهره واقعي قاسملو و اهداف حقيقي حزب را روشنتر مي نماياند. قاسملو در آن شرايط حساس كشور همچون بيگانگان رفتار نموده و پادگان مهاباد را ريشه شر ميداند. در واقع او چون هدفش استيلا بر كردستان و غرب آذربايجان بود، پادگان مهاباد سدي محكم در برابر خواسته وي و حزب مطبوعه اش محسوب مي شد همچنين امكان مسلح تر شدن اعضاي حزب را ممكن مي ساخت. در واقع خلع سلاح پادگان مهاباد مقدمه ايي بود براي جريانات خونين پاوه، سنندج، سقز، پادگان جلديان، جنگ نقده و ... كه البته ذكر همه آنها در حوصله اين مقال نمي گنجد.

پس از جريانات پادگان مهاباد و درست يكماه پس از پيروزي انقلاب، قاسملو خواست و اهداف دموكرات را چنين بيان ميكند: ((خلق كرد فقط خودمختاري ميخواهد.)) (25) هرچند سخن وي مسلما شامل همه مردم كرد نمي شد، اما مساله مهم اينست كه او در اينجا از خلق كرد صحبت مي كند ولي بعدا اين خود مختاري طلبي را كه اصولا بايد از حاكميت طلب نمايد با ريختن خون مردم بيگناه و مظلوم ترك شيعه شهرهاي نقده، خانا و ... و تلاش جهت ضميمه نمودن مناطق ترك نشين به جغرافياي كردستان دنبال مي نمايد و منطقه را با چالشي عظيم و خطرناك مواجه مي سازد. شايان ذكر است در آن مقطع زماني علاوه بر قاسملو كه رهبر ملي بخشي از كردها بود، شيخ عزالدين حسيني (امام جمعه وقت مهاباد) نيز رهبري مذهبي اكراد را در اختيار داشت كه با هماهنگي همديگر فتيله هاي جنگ قومي – مذهبي در منطقه را روشن نموده بودند آنان حتي رفراندم را نيز تحريم كردند كه البته مردم كرد به حرف ايشان گوش ندادند.

جنگ نقده:

پس از اينكه اكراد پادگان مهاباد را خلع سلاح نمودند و پس از سازماندهي، با لشكري كاملا مسلح كه تعدادشان بيست هزار تن يا حتي بيشتر عنوان شده، جهت برگزاري ميتينگ حزبي راه نقده را در پيش گرفتند! نقده ايي كه تنها يك پنجم آنرا كردها تشكيل ميدادند. حال چرا نقده محل برگزاري ميتينگ انتخاب شده بود، سوالي مهم و تعيين كننده است. آنها در راستاي تحقق استقلال كردستان عمل مي كردند اما كردستاني كه مد نظرشان بود رويايي و تخيلي بنظر ميرسيد. بدينگونه كه آنان همانند شيخ عبيدالله و سيميتقو و ... دچار اشتباه شديد استراتژيك شده بودند و بدون عبرت گرفتن از گذشته، بازهم با روشي مسلحانه و زورگويانه ادعاهاي كذايي ارضي خود را بر غرب آذربايجان و شهرها و روستاهاي ترك نشين عنوان نموده بودند لذا به گفته "شهيد چمران" ((نقده دروازه آذربايجان است و براي وصول به اشنويه، جلديان و پيرانشهر حياتي است و براي نفوذ به آذربايجان، سيطره بر نقده ضروري بود.)) (26) با اين اوصاف دليل حمله به نقده مشخص ميشود.

در جريان ورود اكراد مسلح به نقده، تركها كه به نيات پليد و روحيات طمع كارانه اكراد افراطي آگاه بودند جهت جلوگيري از ايجاد حساسيت و تنش و خونريزي سعي در متقاعد ساختن سران حزب جهت برگزاري ميتينگ در نقطه ايي ديگر مي نمايند. "ابريشمي" در كتاب "مساله كرد در خاورميانه" مي نويسد: ((برخي از آدمهاي محترم و روحانيون ترك آمدند پا در مياني كردند، با دفتر حزب تماس گرفتند (بعدها بلوريان مطلب را تاييد ميكند) بلكه اين مراسم مسلحانه برگزار نشود. كما اينكه بلوريان تاييد مي كند و مي نويسد: تركهاي نقده نامه ايي به حزب مي نويسند و مي گويند تركهاي نقده از اين اقدام شما ناراضي اند و نمي خواهند شما به صورت مسلحانه اقدام به برگزاري مراسم بكنيد و پيشنهاد مي كنند كه اين مراسم در كنار شهر برگزار شود.)) (27)

اما اين اقدام مردم شهر بي فايده بود و حتي "قاسملو" و "ملا صلاح" (روحاني وقت اكراد سولدوز) در تماس با ريش سفيدان شهر، تخليه و تسليم شهر را خواستار مي شوند! كه البته با پاسخهاي قاطع و شجاعانه ريش سفيدان شهر مواجه مي شوند. بهرروي كردها وارد نقده شده و در استاديوم ورزشي شهر جمع ميگردند. در اين هنگام با شليك گلوله ايي، كردهاي تا دندان مسلح به خيابانهاي شهر ريخته و شروع به شليك بطرف مردم بيگناه و كشتار آنان مينمايند. مردم بي دفاع ولي غيرتمند و جسور نقده بجاي فرار و تسليم شهر به لشكر ياغيان كرد، با معدود اسلحه هايي كه در اختيار داشتند از خود و خانواده و ناموس شخصي و ملي شان و وطن خود دفاع مي كنند. مردم شهر با در اختيار گرفتن "قالا باشي" (تپه ايي در وسط شهر) بر شهر مسلط ميشوند اما كثرت اكراد مسلح و قلت سلاح در بين تركها باعث ميشود كه تعداد زيادي از زنان و كودكان و مردم بيگناه و مظلوم نقده قرباني آرزوهاي تخيلي اكراد افراطي شده و در خون خود بغلطند. بهمين جهت پس از 3 روز از شروع جنگ، مجاهد دلاور و نستوه آذربايجان "حجت الاسلام حسني" پس از دادن يك اطلاعيه راديويي و دعوت از مردم جهت دفع فتنه اكراد، بهمراه نيروهاي مردمي وارد نقده ميشوند و پس از 4 روز جنگ خونين و كشته شدن تعداد زيادي از مردم و نيز اكراد متجاوز، با ورود ارتش به منطقه، اكراد بازهم بنا بر سنت ديرينه شان فراري شده و سپاه عظيم آنها با شكست مفتضحانه و حقيرانه خود براي چندي متلاشي ميشود.

در خصوص جنايات اسفناك دموكراتها در آن يك هفته "حسني" ميگويد: ((فرداي آنروز ظهر بود كه من از دو خانه ديدن كردم كه در يكي از آنها يازده نفر را سر بريده بودند كه از ديدن آنها خيلي نارحت شدم. مثلا سر دخترك 3 ساله ايي را بريده بودند و با سه سيخ به سينه مادر 23 ساله اش چسبانده بودند. پيرمرد و پيرزن هم بين آنها بود. 22 نفر ديگر را هم در جايي ديگر با طناب اعدام كرده بودند. در خانه ايي ديگر جواني را با تبر قطعه – قطعه كرده بودند. عاملين اين جنايتها كساني بودند كه ادعاي دموكرات بودن داشتند.)) (28)

بهر حال اكراد افراطي اينبار نيز اشتباه بزرگي را مرتكب شدند. آنان با قتل عام و كشتار مردم بي دفاع تفكرات و ايده هاي شوم خود را بيش از پيش نمايانتر ساختند. جنگ نقده با مقاومت دليرانه شهر و نيروهاي كمكي، باتلاقي شد براي اكرادي كه در اصل تماميت ارضي ايران و قسمتهاي غربي آذربايجان را مورد هدف قرار داده بودند، هرچند كه دفع اين فتنه براي مردم دلاور خطه سولدوز هزينه ها و تلفات سنگيني را در بر داشت.

حادثه دوم در نقده زماني رخ داد كه انقلابيون و پاسدارهاي اهل نقده به فرماندهي شهيد گرانقدر "علي علمي" (فرمانده وقت سپاه نقده) جهت دفاع و حفاظت از پادگان جلديان در برابر تهاجم و غارت اكراد مامور حفاظت از آنجا شده بودند. گروه 18 نفره از اين سربازان دلير اسلام در يكي از روزها كه از جلديان به نقده بازميگشتند، در حوالي روستاي كردنشين "قارنا" مورد حمله غير منتظره اكراد واقع شدند و اكراد همه آنها را قتل عام و شهيد كردند تنها يكنفر از آنان بنام ... زخمي شده و خود را به نقده رسانيد و مردم شهر را از جنايت صورت گرفته مطلع نمود. گروههايي از مردم شهر به محل فاجعه عزيمت كردند و با ديدن اجساد جوانان صادق و پاك خود كه گناهي جز دفاع از خاك مقدس وطن نداشتند، به عاملان اين جنايت حمله نموده و آنها را به سزاي عمل خود رساندند. متاسفانه مساله قارنا از جانب اكراد افراطي بصورتي تحريف شده و يكطرفه بيان ميشود، يعني آنان فقط قسمت دوم اين فاجعه يعني حمله گروههاي از مردم به قارنا را مورد توجه قرار ميدهند و قسمت اول و اصلي چنين فاجعه ايي يعني به شهادت رساندن 17 تن از جوانان رشيد نقده بوسيله اكراد را كه دليل حمله مردم به قارنا بود را اصلا بزبان نمي آورند! البته در مساله قارنا بايد خيلي از مسائل را در نظر داشت، مخصوصا اينكه مگر نه اين بود كه ناامني و كشتار جاري در منطقه حاصل تلاشهاي اكراد جهت استقلال كردستان و تجزيه آذربايجان و ضميمه نمودن اراضي غربي آن بخاك كردستان بزرگ بود و مردم ترك نيز هميشه در اين جريانات در حالت و موضعي دفاعي قرار داشتند و طبيعتا در مقابل متجاوز، از خانه و كاشانه و سرزمين آبا و اجدادي و ناموس خود دفاع ميكردند؟

بهرصورت حمله به نقده توسط اكثريت قريب به اتفاق رهبران سياسي كردها مورد پذيرش ميباشد. ((بعدها"عبدالله حسن زاده" دبيركل وقت حزب دموكرات در جلد اول كتاب "نيم قرن مبارزه" بيان ميكند كه در فاجعه نقده، رهبران حزب سهل انگاري كردند و در دام خطرناكي افتادند.)) (29)

اما پس از سركوب فتنه اكراد در نقده، آندسته از اكراد ساكن نقده كه فراري شده بودند به شهر بازميگردند. مردم نقده آنان را پذيرفته و چشم خود را به خيانتها، كشتارها و غارتهاي صورت گرفته مي بندند! و سياستي كه متضمن امنيت منطقه باشد را اتخاذ ميكنند. هرچند كه كردها هيچگاه چنين سياستي را در شهرهاي ديگر همانند "خانا" (پيرانشهر فعلي) پيشه خود نكردند بگونه ايي كه خيل عظيمي از تركهاي ساكن آنجا كه اموالشان بوسيله اكراد غارت شده بود و جانشان نيز در معرض خطر بود به شهرهاي ديگر مهاجرت اجباري نمودند ولي آنان هيچگاه اجازه بازگشت به شهر و ديار خود را نيافتند و تركيب جمعيتي خانا تغيير بزرگ و كاملا محسوسي نمود و شمار اكراد آن شهر بطور چشمگيري فزوني يافت.

پس از جنگ نقده و جريانات شهرهاي كردنشين استان كردستان كه البته در حوصله اين مقال نمي گنجد، و با توجه به شروع جنگ تحميلي و تشكيل قرارگاه حمزه سيدالشهداء ((در سال 1360 پايگاههاي اصلي حزب دموكرات به خاك عراق منتقل شد.)) (30) ولي اين به معناي دفع كامل فتنه اكراد نبود، چراكه آنان تا سالهاي پاياني جنگ، بصورت مسلحانه در منطقه غرب آذربايجان حاضر بودند و در اين مدت علاوه بر راهزني و غارت روستاها و به اسارت گرفتن مردم عادي، ترور افسران و حتي سربازان ژاندارمري و سپاهي با شدت فراواني در جريان بود كه شايد فاجعه قتل عام تمامي سربازان ژاندارمري و سپاهيان مستقر در سه راهي دُرُ له"(دارلك) و مثله نمودن ايشان در تاريخ 22 ارديبهشت 1360 معروفترين آنها باشد كه سردار رشيد "شهيد اميني" نيز در اين كشتار وحشيانه بهمراه ديگر جوانان غيرتمند بشهادت رسيدند. حال معلوم نبود كه آنان دنبال چه بودند، اگر با حكومت جمهوري اسلامي مشكل داشتند پس چرا مردم ترك غرب آذربايجان را ناجوانمردانه قتل و غارت ميكردند و مشكلات سياسي خود را به اين مردم مظلوم تعميم ميدادند؟ كما اينكه آنان با وحشيگريها و سياستهاي ضد بشري خود علاوه بر ايجاد ناامني شديد در منطقه، فرصتهاي سرمايه گذاري بخش دولتي را در منطقه گرفتند (يا حداقل بهانه دست دولت دادند) و نيز باعث فراري شدن سرمايه داران و كوچ اجباري تعداد كثيري از اهالي غرب آذربايجان گرديدند كه خود بحث درازي دارد.

بهرصورت پس از پايان جنگ تحميلي امنيت نسبي در منطقه برقرار شد و آرامشي تقريبي غرب آذربايجان را فرا گرفت تا اينكه در سال 1991 ميلادي همزمان با قضيه "انفال" در كشور عراق خيل كثيري از آوارگان و پناه جويان كرد عراقي به غرب آذربايجان سرازير شدند و نگرانيهايي را در بين مردم ترك كه خاطره خوبي از آنها به ياد نداشتند، فرهم آوردتد. اما اينبار هم مردم بيش از حد مهربان! ترك غرب آذربايجان به اين آوارگان و پناه جويان كرد پناه دادند. در شهرهايي نظير اورميه و نقده كه هميشه از اكراد افراطي لطمات و صدمات زيادي خورده اند، كمتر خانه ايي پيدا ميشد كه اين آوارگان، شريك سفره هاي ترك ها نباشند، نگارنده اين سطور خود بياد دارد كه در اكثريت قريب به اتفاق منازل سولدوزيها حداقل به يك خانواده كرد پناه داده شده بود. اما نكته ايي كه در اينجا حائز اهميت است اينكه پس از سركوبي حمله "صدام حسين" به "كويت" در سال 1992 ميلادي بوسيله آمريكا، عده ايي از مهاجران كرد به كشور خود بازگشتند اما عده زيادي نيز در منطقه باقي مانده و در شهرهاي غربي آذربايجان (اعم از ترك نشين يا كرد نشين) ساكن شده و حتي عده ايي تبعه ايران شدند و بدين شكل ما در آن برهه زماني خاص شاهد افزايش يكباره جمعيت اكراد در شهرهايي نظير اورميه، نقده، سلماس، خوي، خانا، بوكان، مهاباد و ... هستيم. همچنين ذكر اين نكته ضروريست كه پس از پايان جنگ تحملي شاهد يك سلسله مهاجرتهاي عظيم و سوال برانگيز از سوي اكراد شهرهاي كاملا كردنشين به شهرهاي غربي آذربايجان خصوصا، نقده، اورميه، خوي، سلماس، ماكو، بوكان، شاهين دژ، تكاب، پيرانشهر، اطراف مياندوآب هستيم. بگونه ايي كه اكنون بر خلاف 20 يا 25 سال پيش اكثريت قريب به اتفاق روستاهاي مرزي استان آذربايجانغربي كردنشين شده و ما در تمامي شهرهاي فوق الذكر شاهد يك تغيير بزرگي در تركيب جمعيتي شان مي باشيم و اكنون نيز سير مهاجرت اكراد از مناطق كاملا كردنشين به اين شهرها شديدا ادامه دارد و جمعيت اكراد بطور فزاينده ايي در حال افزايش و رشد ميباشد بگونه ايي كه آذربايجانغربي به يك استان مهاجر پذير تبديل شده است.

در ايران عمده مهاجرتهايي كه صورت ميگيرد با توجه به سياست "سانتراليستي" (تمركزگرايي) حاكم بر كشور، عموما جنبه و هدف اقتصادي دارد ولي آيا مهاجرتهاي اكراد به غرب آذربايجان نيز هدفي اقتصادي دارد؟ جواب سوال بطور قاطع "نه" ميباشد! استان آذربايجانغربي بعنوان استان 27 كشور از نظر توسعه يافتگي كه نشان ميدهد مورد عنايت دولتمردان ايراني قرار نگرفته است و اساسا صنايع بسيار كوچك و معدودي را داراست و عمده مردمانش كشاورز و دامدار و بيكارند، چيزي براي عرضه به اكراد از جنبه اقتصادي ندارد و نميتواند توجيه گر مهاجرتهاي عظيم اكراد با هدفي اقتصادي باشد، لذا بنظر ميرسد با توجه به تاريخ منطقه و نيز تحركات مرموز جاري، مهاجرت اكراد به غرب آذربايجان هدفي سياسي دارد. بنظر ميرسد اكراد تلاش ميكنند كه با مهاجرتهاي خود تركيب جمعيتي غرب آذربايجان را به نفع خود تغيير دهند و سپس ادعاهايي را مطرح نمايند كه تقاضاي آنها از "خاتمي" جهت تشكيل "استان مكريان" به مركزيت مهاباد دليلي هرچند كوچك براي اين ادعاست ولي آيا واقعا همه اين كارها براي تشكيل دادن يك استان صورت ميگيرد يا نه، اهداف درازمدت و خطرناكي را دنبال مينمايد؟

اما سير جديدي از ناآراميهاي حاصل از عملكرد اكراد در منطقه به قضيه دستگيري رهبر p.k.k عبد... اوجالان در كنيا مربوط ميشود. پس از دستگيري وي كه تركيه حزب تحت فرماندهي اش را تروريستي قلمداد كرده بود، ((در اوائل اسفند 1377 دو شهر اورميه و سنندج دستخوش آشوبهاي شهري شدند.)) (31) اين آشوبها بخاطر دستگيري اوجالان كه يك كرد استقلال طلب اهل تركيه بود صورت پذيرفت. حال چه ربطي به اكراد ساكن ايران داشت سوالي است شبهه برانگيز. البته در اين آشوبها دستهايي نيز در كار بودند كه مردم را به ادامه آشوبها، كه زندگي مردم را مختل نموده و امنيت منطقه را تهديد ميكرد، تحريك و تقويت مينمودند. از جمله اينها، "بهالدين ادب" نماينده مردم سنندج در مجلس شوراي اسلامي و رئيس "فراكسيون كرد" مجلس ششم بود. "ادب" در سخنراني 2 اسفند 1377 خود در مجلس ((از وزارت امور خارجه خواست تا در تدوين استراتژي سياست خارجي و مبادلات اقتصادي با تركيه تجديد نظر كند. به گزارش خبرنگار امور مجلس "ابرار" ، مهندس بهالدين ادب ديروز در سخنان پيش از دستور همچنين از تمام كردهاي ايراني و اكراد ساير كشورها خواست تا براي رفع خطر از اوجالان اسير، به اعتراض هاي قانوني(؟!)خود ادامه داده و خريد محصولات تركيه را تحريم كنند.)) (32)

اين سخنان و نظرات رئيس فراكسيون كرد مجلس ششم است. فراكسيوني كه نقدهاي زيادي بر عملكرد و ماهيت آن وجود دارد و اورميه، نقده، سلماس، خوي شهرهايي هستند كه بارها شاهد حضور مشكوك برخي از اعضاي اين فراكسيون مخصوصا در مقاطع زماني انتخابات ها، در خود بوده اند. بهالدين ادب بعدها اورميه را يك شهر كردنشين عنوان نمود!! كه متعاقب آن "حجت الاسلام حسني" در نماز جمعه اورميه ضمن انتقاد شديد از صحبتهاي وي افزود كه "اكراد افراطي بدنبال تصاحب اورميه هستند و ميخواهند آنرا پايتخت خود كنند"! براستي فراكسيون كرد در اين شهرها بدنبال چيست؟ اعضاي همين فراكسيون مشابه چنين اعمالي را بعد از سرنگوني صدام حسين كه كردهاي شمال عراق فرصتي را بدست آورده بودند مطرح نمودند كه شرح آنها را جهت پرهيز از اطاله كلام به فرصتي ديگر موكول ميكنيم.

جمع بندي و سخن پاياني:

آنچه كه با بررسي جنبشها و آشوبها و تحركات سياسي كردها كه به بخشي از آنها در فوق اشاره گرديد بدست مي آيد اينست كه جامعه كرد در عرصه تاريخ همواره مطالبات و خواسته هاي خود را با دوري از سياست و با روشي نظامي و جنگي مطرح نموده است. اين رويكرد نه تنها به خود اكراد ضربه زده بلكه موجب آسيب ديدن مناطق غربي آذربايجان و نيز كشتار و قتل عامهاي فجيع ملت ترك اين سامان شده است ولي در نهايت هميشه اين كردها بوده اند كه بازنده و يا فراري بازي بوده اند. اكراد كه هميشه چشم طمع به آذربايجان داشته اند و مخصوصا عاشق و شيداي مناطق غربي آن بوده اند با حمايت و مساعدت آشكار و يا مخفي دول بزرگي همانند انگليس، روس، امپراتوري عثماني، آمريكا و در يك مقطع حزب بعث عراق همواره يك پاي ثابت منازعات و كشمكشهاي بين قومي خاورميانه و خصوصا مناطق غربي آذربايجان مي باشند. دول بزرگ غربي و شرقي با بهره گيري از اكراد و ابزار دست قرار دادن ايشان و دادن وعده هايي كه هيچگاه محقق نشده اند بدنبال بسط و توسعه قدرت و نفوذ و كسب منافع خود در منطقه خاورميانه بوده اند. عثماني بعنوان امپراتوري كه مدعي حكومت بر ممالك اسلامي بود با بهره گيري از تعصبات مذهبي اكراد سني از كردها جهت بسط قدرت خود در ايران استفاده مينمود، انگليسيها كه همواره متحد و هم پيمان اكراد بوده اند انواع كمكها و تسليحات را در اختيار آنها قرار ميدادند و در عوض از اكراد بعنوان اهرم فشار و نيز اهرم تعادل در منطقه جهت كسب منافع خود استفاده ميكردند. روسها جهت دستيابي به آبهاي گرم جنوب و نيز رقابت با انگليس و عثماني و فشار بر دولت ايران همواره متوجه اكراد بوده اند. حزب بعث نيز در مقطعي بدليل اختلافات مرزي با حكومت پهلوي از اكراد مخالف دولت ايران حمايت ميكرد و اكنون آمريكا با شعار دموكراسي! از اكراد ساكن شمال عراق بعنوان نيروهايي جهت فشار بر كشورهايي نظير ايران، سوريه و تركيه و بدست آوردن امتيازاتي از اين كشورها از اكراد حمايت ميكند و اين حمايت تا بدانجاست كه اكراد با مهاجرتهاي ضربتي خود با همكاري نيروهاي آمريكايي شهر تركمن نشين "كركوك" را تبديل به شهري كردنشين نموده و اداره اين منطقه نفت خيز را كسب ميكنند.

بهر صورت اكراد همواره از جانب دول بزرگ و بيگانه مورد توجه بوده و حمايت شده اند كه البته اين دول هيچگاه به وعده هايي كه به اكراد داده اند عمل ننموده اند و اكراد در واقع آلت دست و آسانسورهاي آنها جهت رسيدن به اهدافشان شده اند ولي البته كه اكراد با پشتگرمي به اين دول بيگانه و بلافاصله در زمانهاي تضعيف قدرت حكومت مركزي، شورش نموده و همواره مسبب جنايات و كشتارهاي فجيعي بر عليه مردمان مظلوم و بيش از حد مهربان! ترك غرب آذربايجان بوده اند كه به بخشي از آنها در فوق اشاره شد.

اما موضوع بسيار مهمي كه در تمامي آشوبهاي اكراد مبرهن و روشن است، ادعاهاي ارضي آنان بر نواحي غربي آذربايجان ميباشد. آنان همواره كوشيده اند اين مناطق را متصرف شده و آرزوي ديرينه خود يعني استقلال كردستان را با جغرافيايي بهتر و قدرتمندتر تشكيل دهند. بدون شك اگر شيخ عبيدالله و سيميتقو بدليل فقر سواد سياسي نمي توانستند از واژه "كردستان بزرگ" استفاده نمايند ولي كشتارها و قتل عامهاي تركان غرب آذربايجان بدست ايشان در همين راستا بوده است. قاضي محمد گرچه سياسي ترين شخص كردستان بود ولي وي نيز دچار همان اشتباه شيخ و سيميتقو شده و هيچگاه از ادعاهاي خيالي و تخيلي خود دست برنداشته و بدنبال ضميمه نمودن غرب آذربايجان به جغرافياي كردستان بوده است و اوضاع اراضي غربي آذربايجان و مردمان مظلوم ترك آن در بدو و بعد از انقلاب تا كنون مشخص و روشن است. بنظر ميرسد كردها همواره دچار يك"اشتباه شديد استراتژيك" بوده اند، آنان علاوه بر رويكرد نظامي در تمامي قضايا همواره دنبال تصاحب مناطق ترك نشين غرب آذربايجان بوده اند يعني "شرف و ناموس ملي" تركان آذربايجان را هدف قرار داده اند. يعني خطرناكترين نوع اداعاها كه بي شك راه حلي جز جنگ و خونريزي و اخراج اجباري و آوارگي براي طرفين در بر نخواهد داشت.

اما تلاشهاي اكراد افراطي در چند ساله اخير نيز در همين راستا بوده است. مهاجرتهاي عظيم و غير قابل توجيه آنها به شهرهاي ترك نشين و دوگانه نشين غرب آذربايجان، تلاشهاي مشكوك نهادهاي غير قانوني و حتي قانوني و مدني آنها در نواحي غربي آذربايجان، مطرح كردن ادعاهايي جهت تجزيه استان آذربايجانغربي و ... همگي مويد ادعاي ماست. بي شك مهاجرت اكراد به اين مناطق براي كسب هويت ملي شان و بنا به گفته نخبگان سياسي كردستان اجراي اصل 15 يا 19 قانون اساسي نيست بلكه تلاش جهت برهم زدن تركيب جمعيتي شهرهاي غربي آذربايجان و سپس مطرح نمودن ادعاهايي كه تماميت ارضي آذربايجان را تهديد ميكند، هدف آنها مي باشد.

در اين ميان حتي نشريات و مطبوعات كردي نيز ادعاهاي ارضي كردها را تبليغ مي كنند. براي مثال نشريه "آبيدر" چاپ سنندج كه اتفاقا صاحب امتياز و مدير مسئول آن يكي از مسئولان استان كردستان است! با چاپ نقشه ايي مبهم در زير لوگوي خود كه شهرهاي ترك نشين نيز داخل آن نقشه بودند شبهاتي را برانگيخت. روزنامه "آشتي" در يكي از شماره هاي خود در مصاحبه با فردي بنام "مظهر خالقي" (خواننده كردي) وقتيكه مصاحبه كننده از وي مي پرسد كه استاد كي به ايران خواهيد آمد وي جواب ميدهد "زماني كه تمامي كردها را از چالدران تا ايلام متحد و يكپارچه ببينم." !! و عين همين مطلب توسط اين نشريه چاپ ميشود. همين روزنامه در شماره 23 آذر 1383 خود در اقدامي سوال برانگيز كشته شدگان اعضاي گروه تروريستي پ.ك.ك را كه تماميت ارضي تركيه و حتي ايران را مورد هدف قرار داده اند "شهيد" ! ميخواند. مجله مبهم "آناهيد" در شماره اول خود در قالب مقاله ايي با عنوان "آذربايجان سرزمين باستاني كردها" علاوه بر اساعه ادب به تركان، به تحريف تاريخ و در واقع تاريخ سازي در راستاي همان ادعاهاي ارضي فوق الذكر مينمايد (33) و نيز بسياري از موارد ديگر. نكته مهم در مورد اين نشريات در اينجاست كه نهادهاي مسئول و ناظر بر مطبوعات هيچ واكنشي نسبت به اقدامات شبهه برانگيز اين جرايد از خود نشان نمي دهند!؟

بهرصورت اكراد افراطي در "طلايي ترين دوران" خود بسر ميبرند، هم روند و تحولات جهاني و بين المللي و منطقه ايي (قضاياي عراق و امتيازات كسب شده توسط اكراد در آن كشور) و هم سياستهاي داخلي ايران موقعيتي ارزشمند را براي آنها بوجود آورده است كه اگر بصورت منطقي و سياسي و با در نظر گرفتن واقعيات تاريخي و جاري رفتار نمايند مطمئنا موفقيتهاي مهمي را كسب خواهند نمود اما اگر همانند اسلاف خويش خيالبافي نموده و ادعاهاي كذايي خود بر غرب آذربايجان و نواحي ترك نشين را دنبال نمايند بي شك آينده ايي خطرناك و زجرآور در انتظارشان است.

در اين ميان نخبگان ترك و كرد مي توانند نقش مهمي را در مسائل جاري داشته باشند. اين نخبگان ميتوانند با تاكيد بر همزيستي مسالمت آميز و احترام به حقوق يكديگر و قناعت به حق خود و نيز تاكيد بر دردهاي مشترك مثل عدم امكان تحصيل در زبان مادري يا درخواست توزيع مناسب و عدالتمندانه ثروت در بين تمامي ملل ايراني و ... اقدامات خطرناك افراطيون كردي را كه هم تماميت ارضي ايران، بطور اخص آذربايجان و نيز آينده حركتهاي هويت و عدالت خواهانه ملل ايراني را تهديد ميكند، خنثي نمايند. در اينجا نقش "شووينيستها" را نيز بايد مورد توجه قرار داد، بدينگونه كه بيشترين نفع را از بوجود آمدن تنش و جنگ و دشمني بين ترك ها و كردها (دو ملت ستمديده و مورد تبعيض قرار گرفته ايراني) و اصولا تمامي ملل ديگر ايراني تنها شووينيستها خواهند برد، همچنين نخبگان و مردم ترك آذربايجاني نيز با عبرت گرفتن از فاجعه "قاراباغ"در غرب آذربايجان (شمالي) بايد مسئولانه با موضوع برخورد نمايند تا در آينده افسوس امروز را نخورند، پس بايد با چشماني باز و سياستهايي درست حركت كرد.

منابع:

اوضاع سياسي كردستان از 1258 تا 1325ه.ش، تاليف مجتبي برزويي، نشر فكرنو، چاپ اول زمستان 1378 ص 57
رساله قيام شيخ عبيدالله ، نوشته علي خان افشار (ذيل تاريخ افشار) ص24
اوضاع سياسي كردستان ص61
همان ص61
همان ص61
همان ص62
همان ص77
همان ص77
تاريخ و جغرافياي مياندوآب، نوشته جمشيد محبوبي، چاپ پروين ص135
اوضاع سياسي كردستان ص67
همان ص266
همان ص267
همان ص272
همان ص295
كرد و كردستان، نوشته واسيلي نيكيتين، انتشارات نيلوفر، چاپ اول ص35
همان ص35
همان ص 55
همان از ص 66 تا ص 73
همان ص 75
اوضاع سياسي كردستان ص 38
شرفنامه، تاليف امير شرف خان بدليسي، موسسه مطبوعاتي علمي ص470
اوضاع سياسي كردستان ص40
ايران و قدرتهاي بزرگ در جنگ جهاني دوم، دكتر ايرج ذوقي، انتشارات پاژنگ، چاپ دوم ص140
نشريه سياسي-راهبردي چشم انداز، فروردين 1382 ص21
هاشمي و انقلاب، مسعود رضوي، انتشارات همشهري، چاپ دوم ص285
كردستان، شهيد چمران، چاپ هفتم، انتشارات فرهنگ اسلامي ص39
چشم انداز ص 23
روزنامه كيهان، مصاحبه با حجت الاسلام حسني، شنبه 17 اسفند 1381
چشم انداز ص 23
تحولات قومي در ايران،دكتر مجتبي مقصودي، چاپ اول ص 306
همان ص 313
روزنامه ابرار مورخه دوشنبه 3 اسفند 1377
رجوع شود به شماره دوم نشريه چنلي بئل ص19

ديگر منابع مورد استفاده:

كردستان و كرد در اسناد محرمانه بريتانيا، و.همدي، انتشارات نور علم
تاريخ هيجده ساله آذربايجان، احمد كسروي، چاپ يازدهم، انتشارات اميركبير
عبدالله اوجالان، دكتر يالچين كوچوك، انتشارات حميدا، چاپ اول سال1378
قتل عام مسلمانان در دو سوي ارس، صمد سرداري نيا، نشر اختر، چاپ اول تاريخچه اروميه، رحمت الله توفيق، نشر شيرازه، چاپ اول سال 1382

0 Comments:

Post a Comment

<< Home